سلام. این اولین شماره در سال ۹۲ است که کم و بیش مثل معجزه آماده شد؛ داستانش طولانی است و خارج از این مقال.
یکی از دوستان عزیز شگفتزار داستانی در وبگاه قدیمی خوانده بود و دنبال نویسنده رفته و داستان دیگری از او ترجمه کرده است؛ این شد بهانهای برای رجوع به آن داستان قدیمی –قدیمی به اندازهی هفت سال- که اتفاقاً هنوز جا برای صحبت و بحث دارد و به همین دلیل اینجا بازنشر مییابد.
در واقع اگر خوانندگان شگفتزار از نویسندهای خوششان بیاید و دنبالش بروند و یک داستان کوتاهِ کوتاه هم از او برایمان بفرستند، آن وقت میتوانیم نفس راحتی بکشیم که آه! بالاخره به هدفمان رسیدیم!