نام کتاب: جادوگرها [1]
نویسنده: رولد دال [2]
تصویرگر: کوانتین بلیک
مترجم: شهلا طهماسبی
ناشر: کتاب مریم (وابسته به نشر مرکز)
چاپ اول: 1377
چاپ سوم: 1382
201صفحه
---------------------------------------------------------------
مقدمه:
رولد دال نروژی تبار و متولد ولز انگلستان است. با شروع جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی انگلستان پیوست. مدتی بعد در واشنگتن با سمت دستیار وابستهی سیاسی نیروی هوایی به کار مشغول شد و از همان زمان به نوشتن داستانهای کوتاه روی آورد که شهرت بسیاری برای او به همراه داشت.
رولد دال به شیوهای طنز آمیز و بدیع و در فضایی آمیخته با تخیل و واقعیت و استعاره به طرح مسائل تربیتی-اجتماعی نسل جدید میپردازد. سبک نگارش او بسیار غنی و مفرح است. قصههای دال، لحنی تند و تهاجمی و در عین حال شیرین و پرکشش دارد و خواننده را کلمه به کلمه به دنبال خود میکشد.
از آثار او میتوان به چارلی و کارخانهی شکلات سازی، جادوگرها (برندهی لوح افتخار ویت بِرِد و کتاب سال 1983 نیویورک تایمز)، چارلی و آسانسور شیشهای، دنی قهرمان جوان، اشعار نفرتانگیز، جانوران پلید و جادو (برندهی لوح افتخار سال 1993 دفتر بینالمللی کتابهای کودکان و نوجوانانiBby ) اشاره کرد.
کتاب جادوگرها همانطور که از نامش پیدا است، داستانی دربارهی جادوگرها را روایت میکند. جادوگرها در این داستان از بچهها و کودکان بیزار و متنفرند؛ به این خاطر که بویی متعفن و بسیار بد را از بدن آنها حس میکنند که برایشان بسیار آزار دهنده است. آنها خود را به شکل زنانی عادی و مهربان و دوست داشتنی در میآورند و با کشاندن کودکان به سمت خود، با روشهای گوناگون آنها را سر به نیست میکنند. آرزویشان این است که دنیا را از کودکان خالی کنند و در این کتاب تلاش خود را برای رسیدن به این هدف میکنند. در ابتدای کتاب آمده است:
جادوگرهای واقعی لباسهای معمولی میپوشند و سر و وضعشان کاملا شکل زنهای معمولی است. آنها در خانههای معمولی زندگی میکنند و شغلهای معمولی دارند. همین چیزها است که گرفتن آنها را این قدر مشکل میکند. جادوگرها به قدری از بچهها نفرت دارند که شما اصلا فکرش را هم نمیتوانید بکنید. آنها آن قدر از دست بچهها عاصیاند که دلشان میخواهد جلز و ولز توی روغن سرخشان کنند.
داستان خط روایی بسیار ساده و روانی دارد و خواننده را مجذوب و شیفته و تا آخر کتاب در سر جای خود میخکوب میکند. ویژگی جالبی که در این داستان و سایر داستانهای دال وجود دارد این است که نویسنده با این که میداند بخش بسیار بزرگی از خوانندههایش را کودکان تشکیل میدهند اما به هیچ عنوان ترس و ابایی از آوردن صحنههای خشن و رقتانگیز در داستانهایش ندارد. در کل، کتابی بسیار خواندنی است و خواندش را به تمام دوستان توصیه میکنم.متن پشت جلد:در داستانهای پریان، جادوگران همیشه کلاههای ابلهانهی سیاه بر سر میگذارند و شنلهای سیاه بر دوش میاندازند و سوار بر دستهی جارو میشوند. اما جادوگرهایی که در این داستان با آنها آشنا میشویم هیچکدام از این کارها را نمیکنند. با این که آب دهانشان آبی است و ناخن ندارند و پاهاشان انگشت ندارد و سرشان به کلی تاس است، خود را به شکل آدمهای معمولی در میآورند و شاید خیلی هم مهربان و دوست داشتنی جلوه کنند. اما بلاهای عجیبی بر سر قهرمان داستان میآورند که از حیرت انگشت به دهان میمانیم.خلاصهی داستان:قهرمان داستان پسر کوچکِ نروژی هست که در سن هفت سالگی پدر و مادرش را در یک سانحهی رانندگی از دست میدهد. سپس او به نروژ میرود و به همراه مادربزرگش زندگی میکند. مادربزرگ او زنی است مسن که تجربه و دانستههای بسیاری از جادوگرها دارد و در اوایل داستان تلاش میکند که با متقاعد کردن نوهاش مبنی بر این که جادوگرها واقعی هستند، این دانستهها را به او بیاموزد و منتقل کند.
قهرمان داستان به همراه مادربزرگش به تعطیلات تابستانی در سواحل انگلیس میرود و در هتلی ساکن میشود. در این هنگام بر حسب اتفاق به جلسهی بسیار محرمانهی جادوگرها که در اتاقی در هتل برگزار میگردد راه پیدا میکند و از نقشهی فاجعهبار آنها باخبر میشود ولی در آنجا توسط آنها گرفتار میشود...قسمتی از متن کتاب:....حتی ممکن است ـــحتما باخواندن این جمله از جا میپرید ــــ ممکن است حتی معلم دوستداشتنی شما که همین الان دارد این کلمات را برای شما میخواند، جادوگر باشد. با دقت به این معلم نگاه کنید. شاید او دارد به این فکر بیمعنی پوزخند میزند. اجازه ندهید این لبخند شما را از راه به در کند.
شاید این لبخند جزئی از نقشهاش باشد. البته منظور من از این حرف اصلا این نیست که معلم شما حتما جادوگر باشد. من فقط میگویم که ممکن است او جادوگر باشد. البته خیلی بعید است. اما.... همین «اما»ی بزرگ کار را خراب میکند. در هر حال امکانش هست.
---------------------------------------------------------------
پینوشت
[1] The Witches
[2] Roald Dahl