پیشگفتار
ادبیاتی که آن را به اصطلاح ادبیات گمانهزن مینامیم چه تفاوتی با ادبیات جریان اصلی دارد؟ چه چیزی، چه عاملی، چه سنجهای و چه مشخصهای متعین این است که اثر را به عنوان بخشی از ادبیات ژانری طبقهبندی کنند؟ تعریفهایی که تا به حال در عرصهی ادبیات و اندیشهی فارسی ارایه شدهاند، بیشتر از این که ایجابی باشند از جنس نفی هستند و تلاشها تا این حد پیش میروند که پیرامون مساله را مشخص کنند و عمدتاً به اصل مساله نمیپردازند.
«در چیستی ادبیات گمانهزن» تلاشی است برای تغییر نقطهی تمرکز از پیرامون به مفهوم که امید میرود به زودی پایهای برای ارایهی تعریف و تحریر مانیفستی برای ادبیات علمیتخیلی، فانتزی، وحشت و کارآگاهی فراهم کند که بر روی هم (در ترجمهای که هنوز هم چندان رسا نیست.) ادبیات گمانهزن نامیده میشوند.
در نگارش این سخن کوتاه هدف بر این بود که مساله از دیدی روشنگرانه مورد بررسی و مداقه قرار گیرد و بتوان از روی مثال و از راه تجرید مصداق به قاعده نزدیک شد. این مختصر مدعی ارایه تعریف و سنجهی تشخیص نیست. تنها کند و کاوی است در ماهیت آنچه میتواند گمانهزن خوانده شود.
یکی از بزرگترین موارد اختلاف در بین کسانی که در زمینهی مباحث نظری ادبیات علمیتخیلی و فانتزی در زبان فارسی فعال بودهاند و دغدغهی شناخت آن را داشتهاند، مسالهی تعریف و تشخیص حوزه بوده و هست. حوزهی ادبیات گمانهزن همچنان محو باقی مانده و تلفیق ژانری در سی چهل سال تاریخ اخیر ادبیات جهان، این امر را مشکلتر از آنچه بود کرده است. بگذارید تعریف «دانشنامهی هنر و ادبیات گمانهزن» (wiki.fantasy.ir) از ادبیات گمانهزن را با هم ببینیم:
ادبیات گمانهزن برگردانی ازعبارت Speculative fiction است.
ادبیات گمانهزن با این قرارداد عنوانی کلی برای سبکها و زیرسبکهایی است که دنیایی متفاوت با دنیای واقعی را تصویر میکنند. به طور کلی با این تعریف ادبیات گمانهزن سبکهای علمیتخیلی، فانتزی و وحشت و زیرسبکهای آنها را دربرمیگیرد. عبارت اصلی (و برگردان آن با بسامدی کمتر) در نقد ادبی مرامی و محققانه برای توصیف این ژانرها به کار میرود. همچنین خوانندگان، نویسندگان و ویراستاران هم به همین معنی از آنها استفاده میکنند. گاهی از عبارت «ادبیات ژانری» برای اشاره به این دسته استفاده میشود. در مقابل «ادبیات جریان» اصلی قرار میگیرد که از مولفههای شناسانندهی این ژانرها و سبکها و زیرسبکهای آنها خالی است.
خلاصه این شد ادبیات گمانهزن گونهای کلی است که هر اثر علمیتخیلی،فانتزی و نیز وحشت در آن جای میگیرد. تعریف گونه هم وابسته به سه تعریف دیگر شد. بگذارید برای نمونه تعریف علمیتخیلی را هم ببینیم:
علمیتخیلی ژانری است که در آن به بررسی تأثیر نظرات علمی و پیشرفت علم و فنآوری، طرح نظریههای علمی ثابت نشده و ارائهی پیشبینیهایی از آینده و پیشرفت آتی علم و فنآوری در قالب داستان و نیز داستانسرایی دربارهی حیات فرازمینی و موجودات بیگانه پرداخته میشود.
گاهی موضوع خود علم است و گاهی هم علم بستری است که فضایی تازه ایجاد میکند و گاهی علم چاشنیای است که اثر را شاخص میکند.
اثر علمیتخیلی اثری است که در صورت حذف علم از آن ساختار آن از هم بپاشد.
تعریفهای مختلفی از این سبک وجود داد، از جمله تعریف جالبی که میگوید: «اثری علمیتخیلی است که ناشرش بگوید علمیتخیلی است!»
اما شاید پرطرفدارترین آنها تعریفی باشد که در ابتدا ارايه شد، حتی اگر دانش امروز پاسخی برای پرسشهای چرایی و چگونگی مطرح شده را نداشته باشد.
ابهامی که وجود دارد مربوط به زمانی است که عنصر خیال چنان با توجیههای علمی در هم میآمیزد که جدا کردن آن ممکن نیست و ماهیت علمی بودن اثر زیر سوال میرود. در اثر علمیتخیلی نویسنده فکر خود را رها میکند تا به آینده برود و آنچه را در اثر پیشرفت علمی امکانپذیر شدهاست به تصویر بکشد. در اثر علمیتخیلی نویسنده تمایلات و آرزوهای انسانها را بیان میکند.
پر واضح است که علیرغم تمام تلاشهای صورت گرفته تعریفی در کار نیست و تنها عباراتی کلی و بعضاً خودستیز در کنار هم ردیف شده است. تنها نکتهای که شاید مورد توجه باشد این مساله است که از دیدگاهی که در بالا ارایه شده است، توسل علمیتخیلی به نادانستهها برای «ایجاد» چیزی است که دنبالهی منطقی واقعیت باشد. علمیتخیلی از این دید بین سه سازند شاخص داستان یعنی روایت، زیرسازی و پرداخت به دستکاری دو سازند آخر در جهت بسط آنها از رخداد زیرسازی و پرداخت در جریان اصلی میپردازد. داستانهای علمیتخیلی از آنجا که میباید برای هر انحراف از واقعیت توجیه ارایه دهند، نیازمند زیرساختی منطقی هستند که در آن بستر بتوان به همه پرسشهای خواننده پاسخ داد. حتی اگر در خود داستان به آن پاسخ اشاره نشده باشد. از همین زاویه میتوان نتیجه گرفت روایت علمیتخیلی در فضاسازی و پرداخت چنان عمل میکند که قوانین شناخته شده جهان دستکاری نشوند و تنها با افزودن قانون تصویرسازی خود را از دامنه واقعیت متمایز میکند. اگر چه ممکن است این ترفند شناسایی با بررسی مثالهای مختلف و به خصوص بررسی آنها به ترتیب زمانی، با هر چه نزدیکتر شدن به دوران معاصر ناکارآمد بنماید، اما آن را به منزلهی سکو و مدلی اولیه برای رسیدن به شاخصی بهتر در نظر میگیریم.
در مورد فانتزی چنین میخوانیم:
فانتزی (Fantasy) ژانری در هنر است که جادو و دیگر اَشکال فراطبیعی را به عنوان عنصر اولیهی طرح و توطئه، درونمایه یا فضای داستان استفاده میکند. این ژانر معمولاً توسط نگاه، حس و درونمایهی وسیع از کار اشخاص از ژانرهای علمیتخیلی و وحشت متمایز میشود، هر چند که این سه ژانر نقاط مشترک بسیاری با هم دارند و مجموعاً ادبیات گمانهزن شناخته میشوند.
ویژگی اصلی فانتزی، دارا بودن عناصر خیالی (فانتزی) در فضایی خودمنسجم است، فضایی که منطق و قوانین خاص خود را دارد که متفاوت با منطق عادی است و داستان آن قوانین را نمیشکند. در این ساختار هر مکانی برای عناصر فانتزی ممکن است: شاید این مکان مخفی باشد یا در جهان ظاهراً واقعی ما رخنه کرده باشد یا شاید کاملاً در دنیایی خیالی رخ دهد. در هر اثری عناصر نه فقط باید از قوانین پیروی کنند، بلکه به دلیل انسجام طرح و توطئهی داستان باید شامل محدودیتهایی باشد تا به قهرمانان و تبهکاران داستان اجازه بدهد با هم بجنگند. عناصر جادویی باید بیقید و بند استفاده نشوند وگرنه ساختار داستان از بین میرود.
تعریفی که از فانتزی ارایه شده است، در مقایسه انسجام و پایایی بیشتری دارد. هر چند این تلاش برای تعریف همچنان به مثال فرایندی متوسل شده است. در عوض شرحی که در بالا آمده است میتواند سرنخهای بسیاری برای شناخت ماهیت فانتزی و حتی علمیتخیلی فراهم کند. با همان زاویه دیدی که در مورد علمیتخیلی به کار بردیم، میتوان به این نتیجه رسید که فانتزی نوعی روایت جهان واقعی است که در برآوری سازندهای آن تمایز از دامنه واقعیت با دگرگونی علتها و به تبع آن معلول متناظر و شیوهی تعامل آنها صورت میپذیرد.
روایت ادبیات گمانهزن، مانند روایت جریان اصلی در ادبیات چیزی جز ایجاد تصویری از دنیای واقعی نیست که به اقتضای محدودیتهای روایت، نسبت به دنیای واقعی ناقص است. زیرا هیچ روایت، تصویری، نگاشت و مدلی نمیتواند تمامی واقعیت منبع را در خود داشته باشد. در این صورت حاصل روایت، تصویرسازی، نگاشت یا مدلسازی که روایتش همان داستان گمانهزن است، یعنی آنچه فنتستیک نامیده میشود، نسبت به واقعیت دارای شکاف است. به این معنی که اگر داستان، روایت یا هر یک از دیگر عناصر داستان را در کنار واقعیت متناظر بگذاریم، حفرههایی در بافت تصویر به چشم خواهد آمد و تفاوتها در همین فواصل واقعیت در فنستیک خود را نشان خواهند داد.
بنابراین تا اینجا ادبیات گمانهزن چیزی نیست جز تصویر دگرگونه از دنیای واقعی. اما آیا این تصویر نیازمند عوامل محدودکننده نخواهد بود؟ آیا به این صورت کلیهی ادبیات، گمانهزن شمرده نخواهد شد؟ این پرسشها و بسیار دیگر در زمان تدوین آنچه در ادامهی این مطلب میخوانید هم دغدغههایی زنده و پراهمیت بودند و امیدوارم تا جای ممکن پاسخ مقتضی به آنها داده شده باشد. لازم به ذکر است آنچه ذیل این مقدمه میآید مدعی جامع و مانع بودن نیست و تنها گام اول به شمار میرود.
زبان متن هم با توجه به کثرت مفاهیمی که در این مبحث شایستهی توجهاند، برای بیان حداکثر مفاهیم در حداقل کلمات برگزیده شده است. مطلب ضمن بیان مبحث تصویرسازی به شرح محدودیتهای لازم برای ادبیات گمانهزن میپردازد و سپس در مورد راهکار این ادبیات به بحث میپردازد. در تدوین این مطلب از منابع بسیاری استفاده شده که در زمان ارایه نسخهی اول ضمیمه خواهند شد.
در چیستی ادبیات گمانهزن
ادبیات گمانهزن (Speculative Fiction) که برخی آن را نمودِ ادبی امر فنتاستیک (Fantastic) میدانند؛ زیرمجموعهای است از ادبیات ژانری یا آثار ادبی و اقتباسهای آن که ادبیات علمیتخیلی (Science-Fiction)، فانتزی (Fantasy)، وحشت (Horror) و کارآگاهی (Detective) را شامل میشود. در باب تعریف این گونه، گمانهزنیهایی بسیار شده است. هدف این گفتاورد تلاش برای ایجاد بستر تعریف برای این گونهی ادبی و نیز ارایهی سنجهای برای شناسایی این گونه است. سنجهی مورد بحث مجموعه شاخصهایی است که باید بر اساس ماهیت وجودی گونهی گمانهزن تعریف شوند.
فنتاستیک نوعی وانمایی (Simulation)، تصور (Imagination) یا نگاشت از واقعیت است که به واسطهی التزامهایی چند از وانمایی، تصور یا نگاشت به معنای عام آن قابل تفکیک و تمییز است. وانمود فنتاستیک هرگز حفرههای امر واقعی را پنهان نمیدارد. امر واقع منفک از کل واقعیت به واسطهی تفکیک خود پیوسته نیست و به عبارتی دارای حفره و شکافت است. وانمود فنتاستیک، پوشای گمانهزن حفرههای امر واقعی است. تا از طریق اعمال شیوههای وانمود ابهامها و دورنماهای نامکشوف امر واقعی در بافتی رابطهمند فرا چنگ آید.
فنتاستیک به عنوان وانمودی از واقعیت را باید از دو دیدگاه مجزا بررسی کرد؛ از دیدگاه خودِ وانموده (امر فنتاستیک در رابطه با واقعیت) و از دیدگاه شیوهی وانمود (روایت، ترکیببندی و به عبارت کلی به عنوان راهکار).
امر فنتاستیک در تعامل با امر واقع
همچنان که پیش از این گفتیم، فنتاستیک عبارت است از نگاشت (Mapping) دارای التزام (Requirement) از واقعیت. نگاشت از واقعیت به فنتاستیک با سه التزام تعریف میشود که عبارتند از تجرید (Abstraction)، دگردیسی (Deformation) و تعمیم (Generalization). فنتاستیک (یا نگاشت امر فنتاستیک) به عنوان مجموعه ترکیببندیِ المانهای غیرواقع محیط بر واقع که در ادبیات گمانهزن تجلی میکند؛ از جنس جهان-نگاری است. جهاننگاری در این گفتار از اندرکنش نمود و رابطه حاصل میشود و عبارت است از تصویر جهان واقع به واسطهی نگاشت با روش فنتاستیک که تبدلی فنتاستیک از تعریفی بسازد که در غیر این صورت برابر اصل میبود.
همهی آنچه در جهان واقع موجود است، شامل قوانین، اجسام و مناسباتشان، ممکن است در نگاشت فنتاستیک بازنموده شوند. اولین گام در نگاشت امر واقع به فنتاستیک، تجرید (آبستراسیون) است و در این تجرید، مابهازای فنتاستیکِ امر واقع جز مفهومی منتزَع از امر واقع نخواهد بود.
تجرید از شروط لازم برای امر فنتاستیک است. لیکن شرط حیاتی و ممیزهی امر فنتاستیک از سایر رویکردهای نظری (علوم ریاضی، فلسفه، علوم تجربی) ، دگردیسی (دفورماسیون) این تجرید است. از این رو باید شمول دگردیسی (دفورماسیون) واقعیت را در جهاننگاری لحاظ کرد. به عبارتی، امر فنتاستیک وانمودی است از جهان واقع، بازآفریده از مجموعه المانهای فنتاستیک. این المانها، همان مفاهیم متزعی هستند که دگردیس باشند. باید اضافه کرد، مصداقپذیری آن جهاننگاری در واقعیت، باید ما را به برخی ابهامها و حفرههای واقعیت (تشکیکات شناختی) رهنمون سازد و نه مثال مشخصی از واقعیت. تفکیک سایر انواع ادبی (نظیر ادبیات تمثیلی، تعلیمی و غیره)، از فنتاستیک از همین وجه صورت میگیرد.
لیکن امر فنتاستیک در همین نقطه متوقف نمیشود. یکی از کنشهای امر فنتاستیک در تعامل با واقعیت، استفاده از امر واقعی به عنوان سکوی پرش برای ایجاد واکنشی زنجیرهای از ایدهها در ذهن مخاطب است. بازخورد این واکنش درکی خویشگسترنده و تعمیمیابنده از ابعاد امر واقع است. به عبارت دیگر، مفهوم مجرد دگردیسیده، میتواند تعمیمی انتزاعی باشد در ادامهی واقعیت.
راهکار فنتاستیک
راهکار یا از دیدی کلیتر روش فنتاستیک افادهی بافتارهایی رابطهمند، برآورده از اندرکنش قانونمند امر واقع و امر فنتاستیک است. اما بافتار مذکور مشخصاً با کارکرد تعلیق و متعاقباً فاصلهاندازی بالنتیجه است که در جهت تعریف روش قدرت مییابد.
با این تعریف، روش فنتاستیک به کارگیری بافتی رابطهمند است که این بافت، ملغمهای است برآمده از امور فنتاستیک و واقع و نیز ارتباط عامدانه و آگاهانهی این امور. در اینجا بافت تودهای مرکب از امور فنتاستیک و واقع در کنار هم است. اما این تجمع، عملاً کاتورهای نخواهد بود. بلکه در کلیت ماهوی خویش توضیحی قابل پیشبینی و قابل مقایسه دارد. این توضیحپذیری همان مفهوم رابطهمندی است.
غرض از آگاهی ارادهمند، ادراک رابطه در این بافت یا توانایی تشخیص امتداد در عناصر یا روابط است؛ افزون بر این اراده همان قصد خالق به انتقال آگاهی مورد اشاره است. این اگاهی ارادهمند متضمن تفکیک روش فنتاستیک از مکاتب دیگری (نظیر سوررئالیسم، رئالیسم جادویی و غیره) که امور فنتاستیک را بدون رویهی فنتاستیک به کار میبرند است.
اما وجه مشخصهی فنتاستیک به مثابه روش، ایجاد تعلیقی ناشی از فاصلهاندازی (Estrangement) در برداشت از سازند عناصر واقع و فنتاستیک است که بافتار را تشکیل دادهاند. این تعلیق و فاصلهی متعاقب آن، بستری برای مخاطب ایجاد میکند که در آن فرصت تجربهی ادراکی تعمیمیافتهتر از واقعیت را مییابد. این تعلیق یا از بادی امر توسط سوژه فنتاستیک آشکارا اعمال میشود و یا به تدریج به صورت هالهی محوی از تردید در هنجار پیشتعریفشدهی سوژه، بسط یافته و بر آن سایه میافکند.