نام کتاب: محکوم به منشور (1)
نویسنده: آلن دین فاستر (2)
چاپ اول: 1985
انتشارات: Ballantine Books
نویسنده: آلن دین فاستر، متولد 1946، یک نویسندهی آمریکایی بسیار پرکار و موفق است. آثار او شامل تعداد 33 جلد رمان فیلم و سریال، 28 جلد رمان در مجموعه علمیتخیلی «معبد و سیارات مشترکالمنافع» (3)، شش جلد مجموعهی فانتزی «طلسمخوان» (4)، سه جلد رمان در جهان جنگ ستارگان و 36 جلد رمان و مجموعه داستانهای کوتاه دیگر میشود. او در سال 2008 جایزهی استاد اعظم را از انجمن بینالمللی نویسندگان متصل به رسانهها دریافت نمود.
شرح متن: شرکت «گروه اورورا» (5)، سیارهی جدیدی با حیات بر پایهی ترکیبات سیلیکات کشف کرده و نام آن را پریزم (منشور) گذاشته است؛ اما قبل از فاش کردن وجود این سیاره به دولت سیارات مشترکالمنافع، میخواهد اطلاعات بیشتری دربارهی کاربرد و استفاده از این کشف کسب کند. به همین منظور ایوان اورگل (6)، متخصص عمومی، به عنوان بازرس همهکاره به پایگاه مخفی شرکت در سیاره اعزام میشود. اما زمانی که اورگل به پریزم میرسد، تمامی خدمهی پایگاه کشته شدهاند؛ برخی توسط موجودات بومی سیاره و تعدادی مشخصاً به دست انسان. دستگاه ارتباط از راه دور پایگاه نیز تخریب شده است. اورگل جستجو به دنبال شخص خرابکار را آغاز میکند، اما لباس محافظتی فوقپیشرفتهاش قابلیت مقاومت در مقابل حیات بومی سیاره را ندارد. خوشبختانه اورگل توجه یکی از موجودات هوشمند و بومی پریزم را جلب میکند و خیلی زود هدف اورگل از پیدا کردن خائن و خدمت به شرکت خود، به دفاع از این موجودات شیرین و معصوم در مقابل دسیسههای انسانی تغییر مییابد.
چرا این کتاب را دوست دارم: در درجهی اول، فاستر نویسندهی بسیار خوبی است که خواندن آثارش را به همگان توصیه میکنم. او شوخطبعانه و در عین حال، ریزنگرانه مینویسد و شخصیتپردازی و جهانسازیهای جذابی را ارائه میدهد. در درجهی دوم، محکوم به منشور بخشی از مجموعهی «معبد و سیارات مشترکالمنافع» است؛ گرچه داستانی جداگانه از زیرمجموعههای به هم مرتبط این جهان محسوب میشود و تاثیر جهان بیرون را فقط در آغاز داستان (همان دلیل پنهان ساختن وجود پریزم) و فصل آخر داستان میبینیم. خوانندهی این کتاب کافی است بداند که در کهکشانی عظیم با نژادهای بسیار و جنگهای باستانی و جدید حضور دارد که بزرگترین نیروهای شکلدهندهی تمدن معاصر کهکشان، اتحاد نژاد انسانی با یک نژاد حشره مانند به نام «ثرانکس» (7) و نیز وجود یک «کلیسا» یا «معبد» با اهدافی است که بیشتر از مذهبی بودن، فلسفی هستند.
یکی از نکاتی که فاستر بیان میکند، آن است که دانشمندان و متخصصان فنی فقط بنا بر تجارب خود وقایع و پیشامدها و در متعاقب آن، نیازهای انسان بر روی سیارهی دیگر را میتوانند پیشبینی کنند. اورگل از سامستد (8) میآید – سیارهای با چنان محیط طبیعی ناسازگار با بدن انسان که مهمترین تولید این سیاره، لباسهای محافظتی بسیار پیشرفته است. اورگل با پیشرفتهترین نسخهی این لباسهای محافظتی به پریزم میرود، اما سازندگان این لباس فقط با حیات بر پایهی کربن سر و کار داشتهاند و پیشبینی موجوداتی که به عنوان مثال به جای سم از خود اسید یا نوعی گچ ترشح میکنند، نکردهاند. لباس حفاظتی خیلی سریع از کار میافتد و اورگل بدون لباس، درمانده و نومید بر جای میماند.
این در واقع یکی از دو کندوکاو داستان است. کندوکاو بیرونی یا فیزیکی، تعقیب خائن و در نهایت نجات بومیهای سیاره است (که حتا شامل یک شاهزاده خانم زیبا هم میشود ...). اما فصلهای اول کتاب شرح زندگی اورگل در سامستد و فرهنگ آنجا است. به دلیل محیط خشن بیرونی، لباس محافظتی همان لباس رسمی است و درآوردن لباس، حتا در خانهی خود و در مقابل دوستان نزدیک، عملی بسیار خودمانی و نشانهی محرم بودن افراد محسوب میشود. اورگل در زمان خروج از لباس محافظتی از کار افتاده، نه تنها از نظر جسمی، بلکه از نظر ذهنی و روانی عریان است و نیاز به قطع و وابستگی و اتکا بر خود، کنکاشی مبتنی بر یک سیر تکاملی زیبا را برای شخصیت او مهیا میکند.
بومیان پریز به مقدار هشتاد تا نود درصد بر پایهی ترکیبات سیلیکات خلق شدهاند و نیز «نورخوار» میباشند. در صفحات اول کتاب (قبل از بازگشت به آغاز داستان)، اورگل یکی از انواع حیات غیرهوشمند سیاره را نظاره میکند:
«کاسکالاریان (9) در محیطزیست پریزم همان جایگاه درخت سایهدار در زمین یا سامستد را داشت. اما یک درخت حقیقی نبود. نه برگ داشت و نه کلوروفیل. تنهی سه بخشی آن سه متر ارتفاع داشت. در آن ارتفاع، تیغههای غیرانعطافپذیری موازی با زمین از تنه بیرون زده بودند. این تیغهها نگهدارندهی نهنجی بودند شیشهای و شفاف که پر از تنوع عظیمی از حیات بود؛ برخی جنبنده و همه بخشی از این حیات مادری. ظاهرش ایوان را به یاد یک درخت کریسمس منفجر شده میانداخت.
همه چیز به سمت بدنهی اصلی و مرکز نهنج رشد میکرد. گسترشی به سوی بیرون انجام نمیگرفت. رقابت برای تملک محل زندگی در داخل نهنج شدید و همیشگی بود، اما همهاش بخشی از نظام حیاتی بستهی کاسکالاریان بود. اشکال مختلف حیات برای غذا، یعنی آفتاب رقابت میکردند. کاسکالاریان همانند اکثریت اشکال حیات در پریزم نورخوار بود.
پوستهی بیرونی و نازک نهنج مقدار آفتابی را که بر آن میافتاد، تشدید میکرد. در داخل این عدسی محافظ، حیات درونی به رنگ آبی لاجوردی و زمرد کبود بود. اینجا و آنجا که موجودی رونق و شکوفایی داشت، لکههای آبی ارغوانی دیده میشود. لکههای ناسالم ابر صورتی هم وجود داشت، اما نادر بود.
همانند اکثر اشکال حیات در پریزم، کاسکالاریان یک تشکل ارگانوسیلیکاتی بود؛ زیرا این سیاره به اندازهی کربن، از سیلیکون تشکیل شده بود. سیارهای ساخته شده از شیشه، زیبایی و پریشانی.»
فاستر دربارهی چگونگی تولیدمثل حیات غیرهوشمند بحث نمیکند، اما حیات ارگانوسیلیکاتی هوشمند پریزم از مجمعهایی تشکیل میشود که اعضای آنها تواناییها و استعدادها و وظایف خاص خود را دارند و در صورت نیاز، مجمع موجوداتی جدید میسازد. این بومیان هوشمند مرتب مشغول بهینهسازی خود هستند و نمیتوانند درک کنند که موجودی با چنین تغییراتی در بدن خود مخالف باشد. این فلسفه برای اورگل که هنوز مشغول عادت کردن به بدن خودش است، بسیار مشکلساز میشود و منشأ برخی از تحولات ذهنی قهرمان داستان است.
نمیتوانم بگویم که این رمان بیعیب و نقص است. یکی از ضعفهای بزرگ و منطقی (و در عین حال لازم برای پیشبرد خط داستان)، پیشفرض وجود یک ارگان لازم برای ارسال و دریافت امواج رادیویی است که در سیر تکامل پریزم و زمین وجود دارد، اما در انسانها به حالت فراموشی درآمده است. تعمیر این ارگان در اورگل توسط بومیهای پریزم، موجب برقراری ارتباط میان دو نژاد کاملاً متفاوت میشود. سیر تکاملی سیارهی پریزم برای موجودات سیلیکاتی و کربنی به صورت همزمان قابل بحث است. اما به طوری که در بالا قید شد، خود فاستر عنوان میکند که پیشبینی سیر تکامل و نوع حیات در چنین سیارهی متفاوتی بسیار مشکل است.
در نهایت این کتاب را به علاقمندان به علمیتخیلی سخت، جهانسازی بیگانه و کمدی پیشنهاد میکنم.
پانویسها: