آیا بالاخره ادبیات فانتزی توانسته جایگاه خود در ادبیات جریان اصلی را پیدا کند؟ این ادبیات نیاز به منتقدان تحسینکننده ندارد؛ مشوق نویسندههای معروف فانتزی نه تنها اعداد و ارقام حاصل از فروش رمانها، بلکه انواع و اقسام کنفرانسها، گفتگوها و رویدادهای آنلاین و واقعی، وبسایتهای تحلیلی و امثالهم است که به آنها دلگرمی میدهد. نویسندگان فانتزی همیشه در ارتباط با خوانندگان و طرفداران بودهاند، ارتباطی که بیشترِ نویسندگان جریان اصلی حسرت آن را خوردهاند. و اکنون منتقدها سخت دلبستهی سریال «بازی تاج و تخت» شدهاند که بر اساس مجموعهی «نغمهی آتش و یخ» از جورج آر. آر. مارتین ساخته شده است. بیشک این ماجرا برای طرفداران فانتزی منقلب کننده است. یا ماجرای تحسین شدن تری پرچت به دلیل واکنشهای احساساتی به مرگش. و جدیدترین رمان کازئو ایشیگورو از نویسندگان پیشروی بریتانیایی به نام «غول مدفون» که در ژانر فانتزی نوشته، به نظر میرسد که سند حقانیت این گونهی ادبی باشد.
ایشی گورو خود اخیراً از این صحبت کرده که دیوار میان این ژانر ادبی و ادبیات به اصطلاح جدی در حال فرو ریختن است. اگر این صحبت درست باشد، قطعاً مارتین یکی از پیشروهای این راه است. طرفداران مارتین از جایگاه پایین ادبیات فانتزی نسبت به ادبیات جریان اصلی دلخور هستند. جان لچستر، رماننویس مشهور که یکی از طرفداران مارتین است، طرفداران افادهای ادبیات جدی را دعوت کرده تا از این شکاف غیرقابل عبور میان خواندن فانتزی و ادبیات جریان اصلی عبور کنند. لنچستر نه تنها مارتین را به دلیل خلق یک دنیای بسیار غنی ستوده، بلکه به دلیل این حس عدم امنیت و عدم اطمینان که در آن دنیا وجود دارد او را تحسین کرده است.
هر ادبیات شناس خبرهای که جرات کند از این شکاف بگذرد، قطعاً از خلاقیتِ داستانِ مارتین که از چندین نقطهنظر روایت میشود شگفتزده خواهد شد. دنیای مارتین نسخهای غیرایدهآلیستی از زیرژانر جهان بدیل (alternative universe) است. وستروس جامعهای پیشاصنعتی و بسیار بیرحم دارد که در آن خاندانهای بزرگ با یکدیگر بر سر قدرت میجنگند. در اسوس جامعه حتا بدویتر است و دنریس تنها بازماندهی خاندان باستانی پادشاهان وستروس، در آنجا میکوشد ارتش خود را تشکیل دهد و تاج و تخت پدرش را که طبق قانون از آن اوست، طلب کند. جی. آر. آر. تالکین، نویسندهی شناخته شدهای ژانر فانتزی، در دنیایی که خلق کرده، افسانهها و زبانها و شعر و نژادهای گوناگون خلق کرده؛ مارتین هم اندکی در این زمینه کار کرده، ولی بیشتر توان خود را صرف به تصویر کشیدن جاهطلبیها و ترسهای کاملاً انسانی شخصیتها کرده است. تالکین هابیتها، ارکها و الفها را خلق کرده و مارتین با مردها و زنها سر و کار دارد.
البته منتقدان جدی گوشهی چشمی به تالکین هم داشتهاند. امروزه در کتابخانههای برخی دانشگاهها یک قفسه به تالکین اختصاص داده شده، امابا نگاهی نزدیکتر متوجه میشوید ارباب حلقهها را به عنوان یک اتفاق تاریخی مهم پذیرفتهاند، نه یک اثر ادبی برجسته. یا چیزی لحظهای. با این حال در سال ۲۰۰۳ کتاب محبوب در نظرسنجی بیبیسی، ارباب حلقهها اعلام شد.
با این حال اگر ارباب حلقهها مناسب رویاهای جوانان باشد، نغمهی آتش و یخ فانتزیای برای بزرگسالان است؛ نه تنها به دلیل خشونت و مسائل جنسی، بلکه به این دلیل که شخصیتهای اصلی مارتین بر اساس اصول ماکیاولی رفتار میکنند. «بازی تاج و تخت» عبارتی است که گاه از زبان کاراکترها میشنویم و آن را برای توصیف نبرد قدرت میان خودشان استفاده میکنند. ملکه سرسی اولین بار این عبارت را استفاده میکند و به ادارد استارک میگوید: «وقتی در بازی تاج و تخت شرکت میکنی، یا برنده میشوی یا میمیری؛ هیچ حالت میانی وجود ندارد.» در این دنیا هیچکس امنیت ندارد. لنچستر میگوید در این کتاب هیچکس امنیت ندارد، اصلاً نمیدانیم چه کسی نجات پیدا میکند یا کدام شخصیت اصلی قرار است بمیرد.
مارتین نویسندهی خونسردی است و به دام ماجراهای احساساتی نمیافتد. با این که خط روایی در راستای همدلی با یکی از خاندانها -یعنی استارکهای نگونبخت- پیش میرود، با این حال خود ماجرا سیاسی و نظامی است تا اخلاقی. مارتین «جنگ رزها» (و نمایشنامههای شکسپیر) را خوب میشناسد و در زمینهی داستان به ماجرای غصب کردن تاج و تخت هم اشاره میکند که خود حقانیت پادشاه برحق را زیر سوال میبرد. قدرت برحق همانی است که شخص کسب کرده. در داستانهای فانتزی معمولاً اشارهای به زندگیهای سطح پایینتر هم میشود. اما در داستان مارتین چنین نیست. در سرزمینهای رده پایینتر که توصیف میکند، تنها کثافت و حرص و ترس دیده میشود.
نغمهی آتش و یخ در مقایسه با ارباب حلقهها به لحاظ اخلاقی پیچیده و غیرقابل پیشبینی است. یکی از منتقدان و تحسین کنندگان مارتین میگوید: «همهی شخصیتهای کتاب از نظر اخلاقی ابهامهایی دارند.» حتا بهترین شخصیتهای مارتین هم ممکن است انتقامجو، بیرحم یا برخطا باشند. در ارباب حلقهها، موردور مکان تمام پلیدیها بود و ارکها نمایندهی تمام بدیها. مارتین بیشتر به بدطینتی، جاهطلبی و انتقامجویی که در ذات آدمی وجود دارد، علاقمند است. مارتین خود گفته بیش از همه از کتاب ماوریس دروان به نام les rois maudit که یک کتاب هفت جلدی دربارهی جنگهای پادشاهان فرانسوی در دوران قرون وسطی است، الهام گرفته.
دنیایی که به کمک نویسنده به آن دعوت شدیم و میتوانیم در آن رویاپردازی کنیم، دنیایی فانتزی است. در آغاز هر کتاب نویسنده نقشهای از آن دنیا را ارائه داده است. به این ترتیب میدانید که قرار است یک کتاب فانتزی بخوانید، چون درست در ابتدای کتاب با یک نقشهی به ظاهر دستنویس از سرزمینهایی مواجه میشوید که در هیچ نقشهی دیگری یافت نمیشوند.
بنیانگزار این سنت ترسیم نقشه برای یک دنیای فانتزی تالکین بوده است. در سه جلد کاغذی ارباب حلقهها، نقشههای زیبای ترسیم شده با دستی وجود دارند که نویسنده با دستخط زیباش نام مکانها را روی آنها نوشته. فانتزی میتواند نظر همه را جلب کند، زیرا به شیوهای بنیادین رویای تمام انواع ادبیات داستانی را محقق کرده و یک دنیای نوین را از راه داستانگویی خلق میکند. به همین دلیل بیشتر داستانهای فانتزی بسیار طولانی هستند. نغمهی آتش و یخ باعث میشود کار مارسل پروست یا آنتونی پاول کوتاه به نظر برسد. پس آیا یک طرفدار فرصت خواندن مجموعهی ۱۴ جلدی چرخ زمان نوشتهی رابرت جردن را خواهد داشت؟ یا دیگر آثار طولانی؟ بله حتماً. میل به خواندن فانتزی و سفر به دنیاهای دیگر میلی قوی است. کتابها ما را به دنیاهای کاملاً نوین میبرند.
یکی دیگر از وجه مشخصههای فانتزی، حضور جادو است و همین باعث میشود که کتابهای فانتزی در کتابفروشیهای بزرگ، به قفسهای جدا و دور از بقیهی کتابها تبعید شوند. با این حال از دههی ۶۰ به این طرف، کارهای جدی ادبیات هم کمابیش به جادو پرداختهاند. برای مثال در آثار گابریل گارسیا مارکز جادو دیده میشود. بچههایی که با خواندن هری پاتر بزرگ شدهاند، کاملاً برای پذیرفتن فانتزیهای بزرگسال آماده هستند. در رمانهای مارتین، جادو بسیار محدود است. مارتین پس از یک پیشدرآمد مختصر و ترسناک که تهدید نامردهها را نشان میدهد، تا جای ممکن عوامل ماورایی را عقب نگاه میدارد. باید هفتصد صفحه بخوانیم تا برسیم به صحنهی بازگشت خال دروگو از مرگ که ظاهراً با جادو انجام شده و تازه از آن هم نمیتوانیم اطمینان کامل داشته باشیم. در این دنیا جادو بیشتر یک احتمال است تا یک حقیقت.
در کتاب های فانتزی کودکان معمولاً مسیری از دنیای ما به یک دنیای فانتزی وجود دارد و بعد هم راهی برای بازگشت است. بهترین نمونه هم اولین کتاب نارنیا است. نیل گیمن یکی از نویسندگان شناخته شدهی فانتزی است، اما داستانهای او چندان ما را به دنیای دیگر نمیبرند، بلکه شیاطین و ایزدانی از دنیاها و اساطیر دیگر را به این دنیا میآورند. معمولاً در فانتزی این اتفاق میافتد که اساطیر گوناگون در هم میآمیزند. اما گیمن چون تی. اس. الیوتی متخصص در زمینهی فانتزی-وحشت مینویسد و داستانها و پرسوناژهایی از منابع نامتناجنس را در میان غوغایی از استعارههای ادبی به یکدیگر میچسباند، به گونهای که داستانهای پاگان ماورایی نمایندهی نهانیترین ترسها میشود.
گیمن دانشآموز میتوگرافی، خوانندهی آثار خودش و خوانندهی دیگر آثار فانتزی است. تعجبی ندارد که گیمن با طناز مشهور فانتزی، تری پرچت همکاری کرده باشد. پرچت نویسندگی را با دست انداختن وقار فانتزی شروع کرد. اولین داستان پرچت در مجموعهی صفحهجهان، یعنی رنگ جادو ، فرزند خودمانی شدهی شعرسرایی تالکین است. جادوگر داستان گدا است، ایزدان احمق و دیالوگها سرخوش. با این حال بسیاری از خوانندگان پرچت، خوانندهی دیگر آثار فانتزی هستند و میتوانند پارودی را از دیگر انواع فانتزی جدی تشخیص دهند. رمانهای آخر در سری صفحهجهان بیشتر به دست انداختن دنیای شناخته شدهی ما برخی زمینههای مدرن زندگی ما پرداختهاند: روزنامهنگاری، تحصیل آکادمیک، فوتبال وچیزهایی از این دست. جهانِ بدیل پرچت پر از شخصیتهایی است که میشناسیم.
پرچت در داستانهایش ناظر شوخطبعِ مکالمههای فانتزی است. یک مثال جدیتر در زمینهی فانتزی، داستان اخیر ایشیگورو یعنی غول دفن شده است که منتقدان را بر آن داشته تا فکر کنند آیا المانهای ژانر فانتزی به واقع جذابتر از آن نیستند که از ابتدا گمان میکردند؟ از یک نظر، کار ایشیگور همانقدر فانتزی است که «وقتی ما یتیم بودیم» یک رمان کارآگاهی است یا «هرگز رهایم مکن» یک کار علمیتخیلی. زیرا آن ابرساختاری را که علاقهمندان ژانر انتظار دارند، فراهم نمیکند. دقیقاً مشخص نیست که در چه مکان یا زمانی هستیم (اگرچه به نظر میرسد موقعیت جایی در بریتانیا در قرون وسطی، در میانهی ویرانههای رومی و خاطرههای جدیدتر شاه آرتور باشد). خط روایی از دیدگاهها و دیالوگهای شخصیتهایی بیان میشود که به نظر میرسد نمیتوانند رویدادهای مهم زندگی خودشان را به خاطر بیاورند، چه برسد به تاریخ را. با این حال قطعاً ما با یک رمان تاریخی روبرو نیستیم. شخصیتهای محوری داستان زوجی سالخورده به نامهای اکسل و بیاتریس هستند که پای پیاده برای یافتن پسر گمشدهشان سفر کردهاند و در راه با ارکها و شیاطین روبرو میشوند و یک شوالیهی سالخورده را ملاقات میکنند که از نبردش برای شکست دادن یک اژدها میگوید.
ایشی گورو از تاثیر رمان شگفت انگیز قرن چهاردهمی «سر گِیون و شوالیهی سبز»[1] میگوید که قهرمان نه چندان قهرمانش به سفری به یاد ماندنی در سرزمینهای زمستانی انگلستان میرود و با شوالیهی سبز بسیار ترسناکی مواجه میشود. یکی از نکات داستانهای قرون وسطایی این است که پرداختن به امور ماورایی گریزناپذیر است. وقتی شوالیهی سبز عظیم از گردن زدن در دربار شاه آرتور جان به در میبرد، آیا جادو است یا یک حقهی درباری؟ خوانندهی غول مدفون هم با همین عدم اطمینانها روبرو است.
اژدهایان بزرگترین ساکنان ژانر فانتزی هستند. در آخرین صفحهی «نبرد تاج و تخت» سه اژدها به دنیا میآیند و وعدهی چیزهایی را میدهند که در راهند. البته تمام داستانهای فانتزی اژدها ندارند، ولی تعداد زیادی از آنها چرا. سی. اس. لوییس و تالکین اژدها داشتهاند و ایشیگورو میداند که اژدها معیاری است که شجاعت او را در پیش رفتن در راه فانتزی میسنجد. شخصیتهای خرافاتی او از اژدهایی صحبت میکنند بس دهشتناک، ولی وقتی خواننده بالاخره با آن مواجه میشود چندان هم ترسناک نیست. اژدها ممکن است برای خوانندههای ناامید کننده باشد، اما باری به هر جهت خواننده او را میپذیرد.
فانتزی گاه و بیگاه به خشونت گریز میزند. تالکین همانند والتر اسکات، نبردهایی را به تصویر میکشد که بیشتر تزیینی به نظر میرسند. اما نقطهی مقابل اینها رمان مارتین است که روی جزییات خشونت چنان تمرکز میکند گویی میخواهد آنچه را که دیگر نویسندگان فانتزی نادیده گرفتهاند، به چشم بیاورد. به خصوص روی اعمال خشونت از سوی کاراکترهایی تاکید میکند که حس همدلی ما را برمیانگیزند. اولین چیزی که از ادارد استارک میبینیم، گردن زدن سربازی است که پستش را ترک کرده. استارک پسر جوانش را مجبور میکند که این مراسم را تماشا کند و در انتهای کتاب یک، دنریس تودهای هیزم برای آتش زدن جسد همسرش بر پا کرده و به همراهش اسب و شمشیرش را هم میسوزاند و همینطور زنی را که نتوانسته همسرش را درمان کند به آتش میافزاید.
جامعهای که دنریس از طریق ازدواج به آن وارد شده، جامعهای بسیار خشن است که در آن خشونت و خشونت جنسی اجزا جداناشدنی هستند. یکی از خدمتکارانش به او میگوید: «این حق قویترها است که ضعیفها را غارت کنند.» از طریق چشمهای دنریس نبردها را میبینیم و این که چطور جنگجوها پس از نبرد، به تمام زنها تعرض میکنند و در مقابل التماسهای آنها بیتفاوت هستند.
هر کس گمان کند با داستانی چون آثار اسکات روبرو است، سخت در اشتباه است. سانسای جوان گمان میکند شوالیهها باشکوه و شریف هستند و زندگی چون نغمهی آوازهخوانها است، پر از صدای شمشیرها، درخشش مشعلها، پرچمهای در اهتزاز و شیههی اسبها. اما مردی که قرار است همسر او باشد، به او ظلم میکند و او به پدر خودش خیانت میکند. در نهایت متوجه میشود در زندگی واقعی این هیولاها هستند که پیروز میشوند. در دنیای مارتین انگیزهی رفتارهای آدمها پستترین انگیزهها است. دنیایی که مارتین خلق کرده، دنیایی کهن و سخت است و ضعیفها بسیار آسیبپذیرند. در بسیاری از صحنهها، یکی از شخصیتهای اصلی یک زن یا کودک را نجات میدهد و کمی بعد آن شخص به نحوی کشته میشود. داستانهای فانتزی به سوی زیرگونهی آخرالزمانی تمایل دارند. در ارباب حلقهها نزدیک به انتهای جهان هستیم که بالاخره نور بر تاریکی پیروز میشود. در فانتزی حماسی مارتین که هنوز تمام نشده، همچنان قرار است چیزهای تلختری اتفاق بیفتد. شعار خاندان استارک این است: «زمستان در راه است.»
مارتین داستان را از دید شخصیتهای متفاوت روایت میکند که در سنت فانتزی چندان متداول نیست. وقتی در انتهای کتاب اول یکی از شخصیتهای کلیدی اعدام میشود، خواننده جا میخورد؛ نه صرفاً به دلیل مرگ این شخصیت، بلکه به این دلیل که بخش زیادی از کتاب از دیدگاه او روایت شده بود و حال دیگر آن شخص وجود ندارد. تمام کتابهای این مجموعه به فصلهای بدون شماره تقسیم شدهاند و هر فصل نامش را از شخصیتی میگیرد که آن فصل از دید او روایت میشود. به نظر میرسد محبوبترین شخصیت این مجموعه چه در کتابها و چه در سریال تلویزیونی «تیریون» باشد؛ فرزند ناهنجار تایونی لنیستر، یکی از شخصیتهای قدرتمند و کلیدی داستان. گویی این شخصیت به نحوی خود ژانر فانتزی را دست انداخته است.
به نقل از گاردین
[1] Sir Gawain and the Green Knight