هیچ فیلم سینمایی تاکنون بهاندازهی فیلم «مریخی» مورد تشویق و تقدیر جامعهی علمی قرار نگرفته است. فضانوردان از شخصیتپردازی «مارک واتنی» تقدیر کردهاند، مدیران ناسا از اینکه چنین تصویر دقیقی از کارهای خود را روی صحنه می دیدند ابراز شادمانی میکردند. فیروز نادری، مدیر بخش اکتشافی منظومه شمسی در JPL، در فیسبوکش نوشته که دیدن این فیلم یادآور کارهایی است که آنها بهطور روزمره برای امرار معاش انجام میدهند و نیل دی. گریس تایسون هم برای فیلم، پیشنمایشی تبلیغاتی را ضبط کرد. حتا نخستین نمایش فیلم در مقر ناسا انجام شد.
بسیاری از منتقدان سینمای علمیتخیلی که در مقابل «میان ستارهای» از هیچ تلاشی برای پیدا کردن حفرههای علمی فروگذار نکردند و وقتی معلوم شد فیلم فارغ حفره علمی جدی است در نهایت خوب نبودن داستان را دلیلی برای نقد خود قرار دادند، این بار بیش از «جاذبه» مشتاق و شیفتهی مریخی شدهاند.
معلوم نیست بار دیگر چه فیلمی این شانس را بیابد تا با چنین اشتیاقی مواجه شود.
نیمهی روشن مریخی
پرداختن به داستان مریخی و فیلم بدون لو دادن بخشهای عمدهی آن امکانپذیر نیست. بهخصوص با توجه به تغییرات قابل پیشبینی و غیرقابل پیشبینی که فیلم با کتاب دارد، پرداختن به دقت علمی رویدادهای نمایش داده شده در فیلم بدون آنکه بخشی از داستان را لو دهیم امکانپذیر نیست. برای همین نقد علمی کامل آن را به زمانی واگذار میکنیم که فیلم در اختیار خوانندگان درون ایران نیز قرار گرفته باشد. بر اساس حدسهای موجود، دیویدی فیلم در ژانویهی 2016 منتشر میشود و بنابراین 4 ماه دیگر باید دوباره به فیلم بپردازیم.
اما بهنظرم هنوز میشود به نکاتی از فیلم، بدون لو دادن داستان آن اشاره کرد.
بهنظرم مریخی یکی از بهترین فیلمهای چند سال اخیر ریدلی اسکات است. فیلم با نمایی از سیارهی سرخ آغاز میشود و با پرواز روی درههای مارینر ما را به سطح میبرد. صحرای آریزونا که بهطور طبیعی و همیشه یکی از شبیهترین چشماندازهای زمینی به فضای مریخ تصور میشده، با اندکی دستکاری دیجیتالی و اضافه کردن برخی عارضهها از فضای فوقانی به چشماندازی واقعگرایانه از مریخ بدل شده است.
مناظر چشمگیر، بازیهای درخشان از ستارههایی که برخی از آنها حضور کوتاه اما موثر در فیلم دارند و اوج و فرودهای مناسب، فیلم را به ماجراجویی بینظیری تبدیل کرده است. بهخصوص وقتی به یاد بیاورید بخش عمدهای از کتابی که منبع اصلی این فیلم بوده، در فضای تکگوییهای اول شخص دربارهی حل مسایل ریاضی و شیمی و فیزیک و مهندسی میگذرد.
فیلم بهناچار برای اینکه بتواند داستان مهیج اندی وییر را به داستانی پرکشش روی پردهی سینما بدل کند، ناچار به تغییر یا حذف بخشی از داستان کتاب شده است. هم کتاب و هم فیلم با توفان وحشتناک و ناگهانی بر سطح سیارهی سرخ آغاز میشوند، خود نویسنده هم بارها در مصاحبههای مختلف گفته است که اگرچه می شد شروع ماجرا را در اثر رویداد واقعگرایانهتر دیگری کلید بزند، اما احساس کرده که توفانی با این عظمت میتواند نقشی دراماتیک بازی کند و البته که چنین توفانی هیچوقت در مریخ رخ نمیدهد. اما بههرحال، این امتیاز خلاقهای است که باید برای ادامهی داستان به آن تن داد.
اندی وییر در ادامهی کتاب خود مرتکب خطاهایی شده است. خطاهایی که البته چندان عظیم نیست. مانند اشتباه محاسبه میزان حرارتی که در فرآیند تجزیه هیدروزین اتفاق میافتد یا اینکه ستارهی قطبی در مریخ کدام است (در مریخ دنب ستارهی قطبی نیست) یا مسیری که برای پیمودن بهسمت محل فرود آرس4 طی میکند یا بحث لباسهای فضایی و مقابله با غبار مریخی و موارد ریز و جزیی دیگر.
برخی موارد دیگر هم هست که واقعاً سوالبرانگیز است. مثلاً آیا دلمهی خون می تواند باعث مهروموم شدن لباس فضایی شود؟ کسی جواب این موضوع را نمیداند، چون تا الان مورد آزمایش قرار نگرفته است. همچنین وییر سناریوهایی در مواجهه با این بحران فرض کرده است که ممکن است در دنیای واقعی بهگونهای دیگر عمل شود. مثلاً آیا ناسا از ترس دیده شدن جنازهی فضانوردش، چند ماه چشمان خود را روی محلی که فاجعه رخ داده میبندد؟ آیا ناسا یا هر سازمان دولتی دیگری، هیچ دستورالعمل یا امکانی در اختیار ندارند که بخشی از دادههای خود را بهطور موقت قرنطینه کنند؟
البته ایرادی بر وییر وارد نیست. او برای نوشتن این کتاب حتا یکبار هم با کسی از ناسا و دنیای صنایع فضایی صحبت نکرده بود. او تنها با استناد به مطالعات شخصی خود در اوقات فراغتش، کتابی را نوشته که بخش اعظم آن با علم هماهنگی دارد و یکی از بهترین آثار علمیتخیلی سخت را در سالهای اخیر خلق کرده است.
البته داستان دربارهی فیلم متفاوت است. فیلم برای روایتش از دقت علمیاش کاسته است. متاسفانه دقت علمی فیلم پایینتر از کتاب است (در اینباره بهطور مفصل در آینده خواهم نوشت). بخشی از این خطاها بهدلیل ضرورتهای سینمایی و حذف روایت طولانی صورت گرفته است. سختگیرانه اگر بخواهیم نگاه کنیم، توجیه کمتری برای وجود خطاهای علمی در فیلم نسبت به کتاب وجود دارد. اگر در زمان نوشتن کتاب کسی نبوده که به اندی وییر کمک کند، در زمان ساخته شدن فیلم ناسا و کارشناسان آن و کارشناسان مستقل در اختیار تیم فیلمسازی ریدلی اسکات بودهاند. ناسا که حاضر است برای گرفتن چند ثانیه زمان روی پرده سینما سه روز مرکز پرتابهای فضایی خود را در اختیار فیلم «ترسنفورمرز» بگذارد، قطعاً تیم بزرگی از دانشمندانش را در اختیار فیلم قرار میداد تا مسایل را بهشکل علمی و واقعگرایانهتری حل کنند و برخی از مناظر را دقیقتر به تصویر بکشند.
اینها البته دلیلی بر نقص فیلم نیست. کماکان از دیدن چشماندازهای واقعگرایانهی فیلم، گذر فوبوس در آسمان و گردبادهای مریخی شگفتزده میشوید و از تماشای آنچه وعدهی ماجراجویی و خطرپذیری در دنیای کاوشهای فضایی است، لذت می برید.
مریخی جشنوارهای برای حل مساله است
چطور در دو دنیای مختلف که دقیقههای نوری میان آنها فاصله انداخته، ذهنهای فعال سعی در حل مساله می کنند؟ مارک واتنی (با بازی درخشان مت دیمون) تنها روی سیارهای دورافتاده، تصمیم میگیرد تا در برابر تمام چالشهایی که پیشروی او قرار گرفته، زنده بماند. پس باید با کمک اندک ابزاری که در اختیار دارد، مسالهی بقای خود را حل کند، زنده بماند و امیدوار باشد که روی زمین نیز بقیه به فکر او باشند.
مریخی در عینحال نمایشی نسبتاً واقعگرایانه از دنیای آدمهای علمی و فضایی را نشان میدهد. افرادی از نژادها و رنگهای مختلف، با رفتارهای مختلف، با لباس پوشیدنها و حرفزدنهای مختلف. فیلم با موفقیت کامل، تصویری متداول از جامعهی علمی را پاک میکند و البته بهدرستی تاکید میکند که چقدر در ناسا ارباب حلقههای تالکین داستانی محبوب است. فیلم در حالی توانسته چنین روایت جذابی را برای مخاطبان عرضه کند که برخلاف فیلمهای معروف فضایی این چند سال، وارد بازیهای عاطفی نشده است.
مریخی داستان یک تراژدی عظیم است. بزرگترین کابوس یک ماموریت اکتشافی، یک کاوش آن هم در چنین مقیاسی، این است که کسی را پشتسر رها کنید. ناسا با مصیبتبارترین مسالهاش مواجه شده است. اما این کابوس و تراژدی بهجای اینکه به داستانی تیرهوتار تبدیل شود (اگرچه هر لحظه روی لبهی آن راه میرود) بهجای اینکه تبدیل به نوستالژی برای دوران پیش از فضا شود و بهجای آنکه به تصویه نامهای اخلاقی مبنی بر ضرورت ماندن در زمین و دوری از فضا و ماجراجویی فضایی بدل شود، در مسیری میافتد که پیشتر آپولو13 در دنیای واقعی طی کرد؛ موفقیتآمیزترین شکست تاریخ. از دل این شکست، بازماندهی تنها در مریخ و همهی دستاندرکاران جامعهی علمی روی زمین، سعی می کنند برخلاف همهی احتمالات دست به معجزه بزنند و این اتفاق میافتد.
این فیلم همانند کتاب، اگرچه دربارهی مشکلات و خطرات عصر فضا است، اما داستانی دربارهی رفتن است و دربارهی کاوش فضا و دربارهی اینکه حتا وقتی بهترین ذهنهای موجود همهی آیندهنگریهای ممکن را انجام میدهند، باز احتمال خطر وجود دارد و وقتی مشکلی پیش میآید، علم میتواند کمکدستی باشد تا بر چالشها غلبه کنیم.
این فیلم با توجه به مخاطب وسیعتری که نسبت به کتاب دارد میتواند جرقههای علاقهمندی را در ذهن بسیاری از مردم و بهخصوص نوجوانان شعلهور کند؛ آنها را به دنیای علم علاقهمند سازد و نسل جدیدی از فضانوردان و محققان را به راه علم بکشاند. از آن مهمتر، داستان و فیلم مریخی دربارهی ما است. لازم نیست فضانورد باشیم تا فیلم برایمان جذاب باشد. مریخ را استعارهای از زندگی خود روی زمین و مشکلاتمان در نظر بگیرید تا ببینید مریخی چطور تبدیل به فیلمی دربارهی ما و زندگی هر روز ما میشود.
تکگویی پایانی فیلم (که متفاوت از کتاب و شاید بسیار بهتر از کتاب به فیلم افزوده شده)، روح اصلی داستان را در بر دارد:
«من تضمین میکنم که جایی و زمانی، همهچیز علیه شما دستبهدست هم میدهند و شما خواهید گفت: همینه! این پایان همهچیز است. حالا یا میتوانید بپذیرید که پایان فرا رسیده، یا دستبهکار شوید.»
فیلم انبوهی از اشارهها و ارجاعات مختلف را با خود دارد. دربارهی این موارد بعدتر بیشتر خواهم نوشت. اما یک صحنهی جذاب فیلم زمانی است که شورای مخفی الروند در فیلم شکل میگیرد. اگر خود استفاده از چنین اشارهای بهدنیای اربابحلقهها در فیلم و کتاب کافی نیست، به میچ هندرسون نگاه کنید. یکی از اعضای شورای اصلی الروند در ارباب حلقهها، اینجا هم هست: برومیر یاغی در اینجا هم چندان سر سازگاری با بقیه ندارد.