«فرینج» سریالی آمریکایی است که داستان آن از قرار زیر است: وزارت امور خارجهی آمریکا یکی از بخشهای افبیآی را برای تحقیق در زمینهی موارد خاص و غیرعادی تعیین میکند و نام «فرینج» (خلاصهی فرینج ساینس: شبه علم) را بر آن میگذارد. این تیم با استفاده از همین شبهعلم و روشهای متفاوت، شروع به تحقیق در زمینهی برخی وقایع غیرقابل توضیح و گاها غیرقابل باور میکند که هستهی این وقایع، وجود جهانهای موازی در کنار یکدیگر است. میتوان گفت که این مجموعه ترکیبی از «The X Files»، «The Twilight Zone» و برخی سریالهای دیگر است. شروع این مجموعه در سال 2008 و از طریق شبکهی فاکس در آمریکا بوده است. تاکنون سه فصل از این سریال پخش شده و وعدهی سیزن چهارم آن را برای سال 2011-2012 دادهاند.
خلاصهای از فصلهای قبل
فصل اول: برای اولین بار با دایرهی «فرینج» آشنا میشویم و پروندهها، همگی نقشهای کلی که از آن با نام «پترن» یاد میشود، تشکیل میدهند. سپس با کتاب ZFT آشنا میشویم (که به زبان آلمانی نوشته شده و نام کامل آن «نابودی از طریق پیشرفت در علم» است) و اینکه دانشمندان بسیاری از سالها قبل خود را برای نابودی جهان آماده کردهاند. اولیویا کودکی فراموش شدهی خود را به یاد میآورد، والتر میکوشد با زندگی عادی خو بگیرد و پیتر بعد از سالهای زندگی آزادانه و بیخیال، در این بخش برای خود مسئولیتی پیدا میکند. یکی از مهمترین عناصر این فصل، آشنایی با شرکت «Massive Dynamics» است؛ شرکتی بزرگ و تحقیقاتی که در تمامی پروندههای ارجاع شده به بخش فرینج، در نهایت ردپایی از آن به چشم میخورد. صاحب آن، ویلیام بل، سالها پیش همکار و دوست نزدیک والتر بوده است.
فصل دوم: مشخص میشود برخی مشکلات خارقالعاده و پروندههایی که به بخش فرینج محول شدهاند، مربوط به وجود جهانی موازی است که در برخی نقاط، با جهان ما ارتباط برقرار کرده است. پروندهها پیچیدهتر شده و پای شرکت معروف، Massive Dynamics بیشتر به ماجرا باز میشود. اولیویا از تواناییهای جدید خود استفاده میبرد و والتر هم در نهایت مجبور میشود حقیقت مهمی را به پیتر اطلاع دهد. در نقطهی اوج این فصل، سفری به جهان موازی و یافتن شخصیتهایی جدید و در عین حال آشنا را داریم و ماجرا مسیر تازه و عجیبتری پیدا میکند.
فصل سوم: در این فصل قسمتها یکی در میان در جهان ما و در جهان موازی میگذرند. اولیویا در جهان موازی به دام افتاده، سناتور والتر بیشاپ مشغول برنامهریزی برای نابودی جهان ماست و اولیویای دروغین در اینجا جاسوسی است که درگیر ماجرای عاشقانهای با پیتر شده و در نهایت به دنیای خودش باز میگردد. مهمترین سلاح سناتور والتر، ماشین مخربی است که تنها به DNA پیتر واکنش نشان میدهد و خود پیتر در این دنیا با همکاری اولیویای واقعی ماشین مشابهی میسازد و تصویری از آینده میبیند؛ این که اگر جنگ طبق خواست سناتور پیش برود، سرنوشت دو دنیا چه خواهد شد. سرانجام پیتر پلی ارتباطی میان دو دنیا میسازد که افراد حاضر در آن، میتوانند همزمان در هر دو دنیا حضور داشته باشند و از این طریق میتوانند به مذاکره بپردازند. فصل سوم در این نقطه به پایان میرسد.
جوایزی که فرینج آنها را برنده شده است:
سال |
دسته |
نامزدها |
نتیجه |
2008 |
جوایز وس (VES) برای بهترین جلوههای تصویری در یک برنامهی تلوزیونی |
کوین بلنک، جی ورث و ... |
برنده |
2009 |
جایزهی تلوزیونی ساترن برای بهترین بازیگر زن |
آنا تورف |
برنده |
2009 |
جایزهی تلوزیونی ساترن برای بهترین بازیگر افتخاری |
لئونارد نیموی |
برنده |
2009 |
جایزهی بهترین بازیگران تلوزیونی استرالیایی |
آنا تورف |
برنده |
2009 |
جایزهی اوی (Ewwy) برای بهترین مجموعه تلوزیونی درام |
|
برنده |
2010 |
جایزهی اوی برای بهترین بازیگر مرد در یک سریال تلوزیونی درام |
جان نوبل |
برنده |
2011 |
جایزهی بهترین سریال عتف به انتخاب مردم (People’s choice award) |
|
برنده |
در کل فرینج هفت بار برندهی جایزه و 35 بار نامزد دریافت جایزه شده است.
چرا فرینج؟
طرفداران فرینج خیلی صبور هستند. وقتی سریال تلوزیونی زادهی ذهن جی. جی آبرامز (لاست)، آلکس کورتزمن و روبرتو اورچی در 2008 پخش شد، افراد بسیاری که علاقمند به رمز و رازهای بسیار و محیطی علمیتخیلی و در عین حال تیره و واقعگرایانه هستند، سریعا به آن جذب شدند. ولی خیلی زود معلوم شد که یک جای کار فرینج میلنگد – چیزی جدا از علاقهی دیوانهوار والتر بیشاپ به خوراکیهای عجیب و غریب. در عین حالی که اولیویا دانهام (آنا تورف) و تیم پدر/پسر والتر (جان نوبل) و پیتر بیشاپ (جاشوا جکسون) مشغول حل پروندههای عجیب و غریب و باورنکردنی بودند، خود سریال علاقهی چندانی به پیشروی در حل معمای اصلی و مستر پلن ماجرا نداشت. خود سازندگان سریال هم اعتراف کردند که بهترین ایدههایشان را بودجهبندی کردهاند – ایدههایی مانند مشاهدهگران مرموز، نقشهی اصلی یا پترن، کتاب مرموز ZFT یا جهانهای موازی – تا حداقل بتوانند دو سیزن از سریالشان را بسازند. ولی حالا هم نویسندگان و هم تماشاچیان مجموعه با تماشای سیزن سه و وعدهی پخش سیزن چهار، پاداش صبوری خود را گرفتهاند.
علاقمندان فرینج با تماشای فصل سوم این مجموعه، بلاخره تمامی رمز و رازهای پنهان آن را یک جا بلعیدند. سازندگان ادعا کردهاند: «ما از اول میدانستیم به کجا میخواهیم برسیم. میدانستیم زمینهی قبلی تکتک شخصیتها چیست و اسرار پنهان آنها چطور آشکار خواهد شد. همینطور میدانستیم که باید مثل یک راوی خوب عمل کنیم و اگر داستان را تند تند تعریف کنیم، پایهی قدرتمندی برای جذب و نگهداری تماشاچی علاقمند نخواهیم داشت. در پایان سیزن دو همفکری کردیم که بهترین روش تعریف سیزن سه چطور خواهد بود. میخواستیم در عین پیشبرد داستان و روشن ساختن ماجرا برای تماشاچی، به وادی زیادهگویی نیفتیم. بعد تصمیم گرفتیم قسمتها را یکی در میان در میان دو جهان موازی پیش ببریم و اینطوری دنبال کردن شخصیتهای مختلف داستان را برای تماشاچی آسان کنیم. یک جورهایی مثل این که یک موضوع واحد را از دو زاویهی دید نگاه کنیم.»
بازیگران
اولیویا دانهام – یک مامور افبیآی است که ماموریت میگیرد با کار در بخش تازه تاسیس «فرینج»، به تحقیق در زمینهی وقایع غیرعادی بپردازد. با پیشرفت داستان میزان اهمیت این شخصیت در بخش فرینج و وقایع دوران کودکی او که باعث پیوند هر چه بیشترش به این بخش میشود، برای تماشاچی روشن شده و این مسئله عمق بیشتری به داستان میبخشد. در این مجموعه، آنا تورف در نقش اولیویا و مشابه او در دنیای موازی بازی کرده است.
پیتر بیشاپ – یک شارلاتان همه فن حریف که از سوی افبیآی و اولیویا دانهام، برای همکاری در بخش «فرینج» دعوت میشود. در ابتدا او را بخاطر نگهداری و قیمومیت پدرش، والتر بیشاپ لازم دارند؛ اما با ادامهی داستان، هوش خارقالعادهی پیتر یکی از ملزومات جداییناپذیر بخش فرینج در حل معماهای خارقالعاده میشود. در سیزن دوم و سوم، حقیقتهای بسیاری در مورد پیتر برملا میشود. در این مجموعه، جاشوا جکسون در نقش پیتر بیشاپ بازی کرده است.
دکتر والتر بیشاپ – یکی از محققین سابق دولتی در زمینهی شبهعلوم که بر اساس واقعهای در گذشته، نام «پروفسور دیوانه» بر او گذاشته و راهی تیمارستانش کردهاند. والتر بیشاپ هستهی اصلی و مغز واحد «فرینج» است و همواره اختراعی از دوران سلامت ذهنیاش در آستین دارد و در مواقع ضروری، آنها را برای حل پروندههای پیچیده رو میکند. در حقیقت در تمامی سریال هر اتفاق خارقالعادهای که بیفتد، بلاخره میتوان ردپایی از والتر بیشاپ یا همکار سابقش ویلیام بل، در آن پیدا کرد.
چه خبر در سیزن سه؟
اولیویا –
یکی از تولیدکنندگان مجموعه گفته است: «در پایان سیزن دوم اولیویا در جهان موازی به دام میافتد و سناتور والتر بیشاپ (همزاد دکتر والتر بیشاپ در جهان ما) او را تحت آزمایشات شدید و خطرناک قرار میدهد تا بفهمد او چطور به سلامت میان دو جهان موازی سفر میکند. سناتور میداند چطور سربازان غیرانسان را به جهان دیگر بفرستد، اما برای حمله و فتح جهان دیگر نیاز به ارسال بدون اشکال انسانها به جهان ما دارد. از سوی دیگر، اولیویا که در این جهان دیگر است، بر اثر تجربیات جدید و احساسات گوناگون، دیدی متفاوت به جهان اطراف و اطرافیانش پیدا میکند. از سوی دیگر نسخهی قلابی اولیویا در جهان ماست و اطرافیان اولیویای واقعی در تعامل با او، خود نیز تغییر میکنند و تمامی این تغییر و تبدیلها برای پیشبرد پلات خاص این مجموعه ضروری است.»
یکی دیگر از تهیهکنندگان دربارهی شخصیت اولیویا در سیزن سه گفته است: »ما همیشه به دنبال بعد بخشیدن به شخصیتهایمان هستیم و موقعیتی که اولیویا درگیر آن است، بهترین شرایط را برای این کار به وجود میآورد. او در جهانی موازی تجربیاتی متفاوت کسب میکند و وقتی در سیزن سه به دنیای خودش باز میگردد، میفهمد باید بسیاری از روشهای زندگی سابقش را تغییر دهد. او کودکی چندان خوشایندی نداشته و در بزرگسالی هم زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است؛ با این حال او در شرایطی قرار میگیرد و با نسخهی مشابهی از خودش روبرو میشود که از بسیاری جهت، از خودش برتر است. و این وضعیت برای سخت جانترین انسانها هم غیرقابل تحمل است.»
سناتور والتر بیشاپ –
ما والتر را خیلی خوب میشناسیم؛ اخلاق عجیب و غریبش در طی دو سیزن کاملاً دست تماشاچی میآید و حتا میتوان گفت همین اخلاقها او را تبدیل به شخصیت محبوب مجموعه میکند. اما سناتور والتر بیشاپ، همزاد دکتر دیوانهی ما که در جهان موازی زندگی میکند، از قماش دیگری است. سناتور مثل آن روی سکهی دکتر میماند و در واقع بدمن اصلی ماجرا نمایانده میشود. اما نباید فراموش کرد که انسانهایی از جهان موازی تنها پسر او را در کودکی میدزدند و همین امر، سناتور را برای همیشه عوض میکند.
اولیویای دروغین –
ما اولیویای واقعی را که در جهان خودمان زندگی کرده، به خوبی میشناسیم. میدانیم کودکی ناخوشایندی داشته و حتا بر اثر داروی «کورتکسوفان» که در همان کودکی به او دادهاند، جهانبینی کاملاً متفاوتی پیدا کرده است. زندگی سخت اولیویای واقعی، او را تبدیل به مبارز و ناجی انسانهای ضعیف و در معرض خطر میکند. اما از سوی دیگر، اولیویای دروغین را داریم که در جهان موازی زندگی کرده و هیچوقت تجربیات ناخوشایند اولیویای واقعی را نداشته است. درست است که اولیویای دروغین هم مامور افبیآی و عضو بخش «فرینج» است و هدف نهاییاش کمک به مردم و حل پروندههای غامض و غیرقابل توضیح است، اما انگیزهی او تنها رقابت و پاداش و پیش افتادن از دیگران است. در واقع نگاه اولیویای دروغین و اولیویای واقعی به جهان، از زمین تا آسمان با هم فرق دارد.
والتر بیشاپ –
در سیزن دو دیدیم که ویلیام بل با فداکاری خود، توانست والتر و پیتر و اولیویای دروغین را به جهان ما باز گرداند. در این طرف، والتر وصیتنامهی بل را دریافت کرده و میفهمد او بعنوان تنها وارث تعیین شده، صاحب شرکت عظیم «Massive Dynamics» شده است. در واقع این شرکت، جایزهی گشودن صندوقچهی پاندورا و رفتن به دنبال حقایق جهان موازی است. به گفتهی تهیهکنندگان، این جنبه از داستان فرینج آن چنان به نظرشان خارقالعاده آمده که نتوانستهاند آن را دنبال نکنند. وایمن، یکی از تهیهکنندگان مجموعه گفته است: «ما از قبل چنین ایدهای نداشتیم. اما وقتی روی داستان کار میکردیم، ناگهان چنین مسئلهای به ذهنمان رسید و مثل این بود که همیشه چنین چیزی پس ذهن همگیمان وجود داشت. اینکه والتر به حق واقعی خودش برسد و از سویی، راه برای احتمالات تازهتر باز شود.» با این حال تولیدکنندگان فرینج به تماشاچیان علاقمند اطمینان خاطر دادهاند که آزمایشگاه دوستداشتنی والتر در زیرزمین امآیتی همچنان پاتوق قهرمانان خواهد ماند. در واقع والتر مثل موسیقیدانی میماند که به ساز قدیمی و شکستهی خود، دلبستگی عجیبی دارد. این آزمایشگاه زیرزمینی برای والتر آرامش خاطر به وجود میآورد و فکر او را باز میکند.
پیتر بیشاپ –
در پایان سیزن دو دیدیم که پیتر بعد از سردرگمیهای بسیار، بلاخره تصمیم گرفت به دنیای ما که برای او دنیای دروغین است، باز گردد. اما این مسئله به معنای بهبود اوضاع میان او و والتر نیست. رابطهی میان این پدر و پسر عجیب، یکی از اساسیترین پایههای مجموعه است. والتر در واقع جان پیتر را نجات داده است، اما در عین حال با خودخواهی تمام او را از دنیای واقعی خود دزدیده و حالا دیگر نمیتوان این خطا را جبران کرد. پیتر در فصل سوم کمکم با والتر کنار میآید، گرچه میداند او در گذشته تصمیمات درستی نگرفته است. حالا هر دوی آنها زیر نور حقیقت و صداقت قرار گرفتهاند و همین مسئله احساس آنها نسبت به یکدیگر و خود را تغییر میدهد. از سوی دیگر، پیتر باید سعی کند همزمان با دو اولیویا کنار بیاید. پیتر و اولیویا واقعاً برای همدیگر مهم هستند و رابطهی آنها، طبق جبر شرایط پیش نمیرود. تهیهکنندگان در پیشبرد رابطهی این دو، سرعتی را اتخاذ کردند تا همه چیز طبیعی و قابل باور به نظر برسد. با این که تماشاچیان علاقمند مدتها منتظر جرقهای میان پیتر و اولیویا بودهاند، در سیزن سه خواهند دید که چنین مسئلهای با وجود دو اولیویا و پیتری که سردرگم مشکلات خود است، آنقدرها هم آسان نیست.
مصاحبه با جان نوبل، بازیگر نقش دکتر والتر بیشاپ و سناتور والتر بیشاپ
من به این نتیجه رسیدهام که قبل از مرگ پیتر در جهان ما و قبل از به وجود آمدن شکافی میان این دو دنیای موازی، این دو بسیار مشابه بودند. در واقع آنها از نظر ژنتیک کاملاً همسان هستند و هر دو راه مشابهی در زندگی انتخاب کردهاند. آنها شغلی یکسان، همسری یکسان، پسری یکسان و حتا آزمایشگاهی یکسان دارند. فکر میکنم قبل از اتفاقی که منجر به تغییر بنیادین در زندگی هر دو شد، این دو در واقع یک نفر بودند.
به نظر من بازی در دو نسخه از یک شخصیت، آنقدرها سخت نبود. در واقع تجربهی جالبی بود. حتا سعی کردم رفتارهای ریزی نشان دهم که هر دو شخصیت را به یکدیگر ربط دهد. ما گاهی در یک روز در هر دو جهان بازی میکردیم؛ فقط لباس و گریم و متن متفاوت بود و همین تغییر از یک والتر به والتر دیگر را آسان میکرد.
خودم که چیزی یادم نمیآید، ولی احتمالش زیاد است. باید تمامی اپیزودها را دقیق نگاه کنم تا بفهمم. مطمئن باشید اگر چنین اشتباهی پیش میآمد، تهیهکنندهها با صدای بلند بهم یادآوری میکردند.
فکر میکنم تمامی بازیگرها از بازی در نقشهای خاص لذت ببرند و از همین جهت، نقشهای منفی را ترجیح میدهند. ولی به نظر من بازی در نقش دکتر والتر بیشاپ عجیب و غریب و گاه دیوانه به همان اندازه و حتا بیشتر جالب بود. جنبهی مرموز و محتاط سناتور را نویسندگان مجموعه پیشنهاد دادند و به نظر من هم بهترین راه بازی در این نقش، همین بود.
اگر قرار باشد شخصیتی محبوب تماشاچیان شود، بازیگر نمیتواند او را شیطان نشان دهد. بلکه وظیفه دارد شخصیت را حقیقتاً همانطور که هست و میبیند، بازی کند. من کاملاً درک میکنم چطور سناتور چنین آدمی شده است. جهان او بر اثر رفتار خارجیها در حال فروپاشی است، پسرش را دزدیده و به دنیایی موازی و خارج از دسترس بردهاند. بنابراین سناتور کاملاً حق دارد عصبانی و گاهی متمرکز بر انتقام باشد. در واقع میتوانم بگویم در شرایط آخرالزمانی، سناتور نمونهی بهترین رهبران است.