آیا مارول میتواند در ادامه ساخت دنیای سینمایی خود در برابر بهمن عظیم انتظارات دوام بیاورد؟
خالقان استودیوی مارول سودایی را دنبال کردهاند که معمولاً در داستانهای کمیکی که آنها یکی از مهمترین تولیدکنندگانش بودهاند بر عهده ضدقهرمانهای داستان بوده است. ساخت عالمی جدید و حکمرانی بر آن.
استودیوی مستقل درحالی که امتیاز برخی از برجستهترین و محبوبترین چهرههایش در اختیار سایر کمپانیها بود و حق استفاده از آنها را نداشت و نمیتوانست بر داستانهایی ازجمله اسپایدرمن و مردان اکس، تمرکز کند در پروژهای جاهطلبانه دنیایی جدید را بنا کرد. دنیای سینمایی مارول که اینک به یکی از پرسودترین و درعینحال پیچیدهترین ساختارهای دنیای فیلم بدل شده است. مارول در دنیای فازبندی خود داستانش را با مرد آهنی شروع کرد و با ثور ادامه داد. از همان ابتدا چهرهها و شخصیتهای این روایتهای برگرفته از کمیک در میان داستانهای هم رفت و آمد داشتند و یا به آنها ارجاع داده میشد. فاز اول دنیای سینمایی مارول با فیلمی به پایان رسید که بسیاری مدتها انتظارش را میکشیدند. ترکیبی از حضور ابرقهرمانهای مستقل که داستان آنها پیشتر تکتک روایت شده بود، در کنار هم. در اونجرز یا انتقام جویان، ماهیت پنهان بسیاری از آنها آشکار میشود و مردم در نبرد نیویورک شاهد حضور و مبارزه دوشادوش آنها هستند. اما داستان دنیای مارول با اقبالی که مخاطبان به آن نشان دادند به سرعت توسعه پیدا کرد. در فاز دوم داستانها و روایتهای جدید به مجموعه اضافه شد، نگهبانان کهکشان داستان این ابرقهرمانها را به فضا برد و درعینحال زنجیرهای را بافت که درنهایت قرار است در بزرگترین تولید این مجموعه تا کنون، یعنی انتقام جویان 3 جنگ نامتناهی، به بخشی از داستان بدل شود.
مارول به همین حد هم قانع نبود که دنیایی را در سینما و در نتیجهی گذر قهرمانهایش در دنیای یکدیگر توسعه دهد، آنها این دنیا را در تلویزیون و تاکنون در قالب دو سریال مأموران شیلد و مأمور کارتر دنبال کردند، در نت فلیکس نیز دنیا سازی خود را با پخش اولین مجموعه از چندین سریال طراحیشده و با معرفی دردویل، آغاز کردند. با این حال مارول در اینجا هم متوقف نشده، در قطعات تصویری چنددقیقهای که در بخش افزونههای دیویدیهای منتشرشده از فیلمهایشان نمایش داده شده، سرنخهایی از احتمال داستانهای دیگر را دادهاند و البته که در قطعات معروف پس از تیتراژ زمینهسازی داستانهای بعدی خود را دنبال کردهاند.
اگرچه کمپانی مارول و مادر آن یعنی دیزنی به دنبال سود اقتصادی هستند اما این نکته را هم بهخوبی درک کردهاند که سود آنها زمانی تضمین میشوند که سعی کنند بهترین نمایش بصری از داستان خود را به مخاطب عرضه کنند.
فیلمهای مارول که اینک در فاز سوم خود قرار دارد، مانند هر مجموعه دیگری دارای افت و خیز بالایی است. اما دراینبین انتقام جویان نقاط اوجی بر هر چرخه به شمار میروند. نخستین اونجرز که بسیاری مطمئن بودند به دلیل تعدد ستارههای خود به شکستی بزرگ بدل میشود، در دستان جاس ویدن به موفقیتی خیرهکننده بدل شد. در پی آن مارول شروع به توسعه و عمق بخشیدن به داستانهایش کرد. اگر در جاهایی مانندِ قسمتهای دوم و سوم آیرون من با ضعف داستانگویی مواجه شده و فیلم نسبت به قسمتهای قبلیاش افت نشان داده اما در عوض در جایی مانند کاپیتان آمریکا داستان یکباره ارتقا پیدا کرده است.
مارول در این روند شخصیتهای جدیدی را معرفی میکرد، قهرمانان و همراهان جدیدی که در نگهبانان کهکشان، قسمت دوم کاپیتان آمریکا و اکنون در داستان مرد مورچهای، بلک پنتر، کاپیتان مارول، غیر انسانها و دکتر استرنج، در حال اضافه شدن به شخصیتهای دنیای موجود هستند، این شخصیتها به تنهایی ابعاد این دنیا را توسعه دادهاند ولی حتا این هم برای مارولی که داشت دنیای عظیم خود را میساخت کافی نبود. آنها همهچیز را میخواستند و برای همین امتیاز اسپایدر من را پس گرفتند و حالا مرد عنکبوتی هم به دنیای آنها اضافه شده و اگر نمیتوانند از برخی از شخصیتهای خود به نام مردان اکس استفاده کنند با تغییر داستانشان و تبدیل آنها به معجزهها نامهای آشنای آنها را به دنیای خود میآورند. همین امسال دو بار کوئیک سیلور بر پردهها ظاهر شد یکبار در دنیای مردان ایکس: روزهای سپریشده آینده و بار دیگر با هنرپیشه و داستان و سرنوشت دیگری در انتقام جویان.
ساخت و رهبری پروژه انتقام جویان 2: عصر اولتران بر عهده جاس ویدن است. برنامهساز و کارگردان درخشان و بااستعدادی که در طراحی و توسعه دنیای مارول نقشی اساسی ایفا کرده است. اما او بهتر از هرکسی میدانست بین اونجرز اول و دوم اتفاقهای بسیاری افتاده است. تعداد شخصیتهایی که باید وارد بازی شوند، ابعاد رویدادها، تعامل شخصیتها که اینک پیشینهی آنها تقریباً برای مخاطب باز شده است و حفظ ارتباط منطقی میان این شبکهی درهمتنیده سینمایی، تلویزیونی و اینترنتی و افزونهای کار سادهای نیست.
مهمتر و مصیبتبارتر از آن تودهی انباشتهشده از انتظاراتی است که در پشت چنین پروژهای شکلگرفته است. مردم با شخصیتهایی آشنا مواجهاند و به چیزی کمتر از تحقق کامل انتظارهایشان رضایت نمیدهند. و مشکل در اینجا است که انتظارهای مخاطب بهشدت متنوع است.
با همه این اوصاف ویدن انتقام جویان دومش را بر روی پرده برد. او خود نسبت به نسخه نمایش داده شده رضایت نداشت و نسخهی تقطیع کارگردان این فیلم بیش از 3 ساعت زمان دارد – که بعداً در قالب نسخه ویژه کارگردان منتشر خواهد شد – اما درنهایت او مجبور شد بخشی از داستانش را کوتاه کند تا فیلم در زمان پیشبینیشده برای جدول پخش قرار گیرد.
با همه این اوصاف انتقام جویان بهطور غیرمنتظرهای خوب از کار درآمده است. شاید نقدهای منفی دربارهی آن بیش از حجم این نقدها درباره قسمت اول باشد اما بخشی از دلایل این نقدها به همان انتظاراتی برمیگردد که تحقق آنها فراتر از امکانات موجود است.
قسمت دوم اونجرز، در ادامه مجموعه رویدادهایی بنا شده است که بهخصوص در فاصله نخستین اونجرز تا کنون رخ داده است. شیلد سقوط کرده است و رقیب مخوف آن هایدرا قدرت را دست گرفته است. رویدادهای قسمت دوم کاپیتان آمریکا بهطور خاص وضعیت موجود را ترسیم کرده است و بخشی از داستانهای زمینه در داستانهای مأموران شیلد روایت شده است.
تونی استارک در تلاش برای توسعهی حفاظت از نظم و قانون و بهخصوص در پی رویدادهای قسمت سوم مرد آهنی شبکهای از روباتهای هوشمند را توسعه داده تا بتوانند در موقعیتهای بحرانی وارد عمل شوند. اما او در ادامه مسیر خود یک گام پیشتر میرود و در تلاش است تا اولترون را بسازد. شبکهای پیشرفته از هوش مصنوعی الهام گرفته از قدرت و توان و ساختار نیزهی آزگاردی که موضوع قسمت اول اونجرز بود و باهدف نجات زمین و ایجاد صلح. اما تا زمانی که انسانیهایی هستند که صلح منافعشان را به خطر میاندازد، کدام صلحی میتواند در جهان برقرار باشد؟ اینگونه است که اولتران که در فرآیند رشد دادن خود، ذهنیت دیجیتال جارویس، دستیار قدیمی تونی استارک را نیز در برگرفته و آن را توسعه داده است، چون کودکی مغرور و بازیگوش و درنتیجه خطرناک، صلح جهانی را در انقراض انسان میبیند و مانعش دراین بین جمع انتقامجویان.
در این بین اتحاد ابتدایی او با دو قلوهای شگفتانگیز یعنی کوییک سیلور و اسکارلت ویچ که از تونی استارک کینهای شخصی دارند، باعث میشود تا قهرمانان عالیرتبه مدافع زمین، با تاریکترین هراسهای خود رو در رو شوند و در نهایت آنچه انجام کار را رقم میزند، دستیاری برای انتقامجویان است که دشمن را در عمیقترین لایهها و بهگونهای غیرقابل مقایسه با دیگران میشناسد.
اونجرز فیلم خوبی است و البته وقتی میگوییم فیلم خوبی است در حال توصیف فیلم بر اساس هدف و مخاطب آن هستیم. اونجرز 2 شاید یکی از چشمگیرترین فیلمهای مارول تاکنون است و البته زمینهساز رویدادهای بعدی و بهخصوص قسمت مهم بعدی کاپیتان آمریکا که با نام جنگ داخلی بهزودی ساخته خواهد شد.
فیلم توانسته است به لطف شخصیتسازیهای طولانی که در فیلمهای دیگر انجام داده است، یکباره به سراغ داستان اصلی برود. در نخستین نما اونجرز را در تلاش برای بازپسگیری مقر خود از هایدرا می بینید. داستان درعینحال با توجه به محدودیتهای زمانی خود و انبوهی از شخصیتهای قدیمی و جدید سعی کرده است بخشی انسانی از زندگی این قهرمانها را نیز به تصویر بکشد. صحنه میهمانی منزل تونی استارک نمایی از زندگی قهرمانان این دنیا در اوقات فراغتشان را نشان میدهد.
درعینحال فیلم با وجود نماهای طولانی زد و خورد و پرالتهاب که گاه یکی مستقیم به دیگری پیوند خورده است هیچوقت دستخوش خستهکنندگی ناشی از چنین صحنههای طولانی نمیشود. برای مثال میتوانید صحنهای که درنهایت منجر به رو در رو قرار گرفتن آیرون من و هالک میشود و در آن با سپر ضد هالک معروف آیرون من مواجه میشویم، و یا صحنه نجات شهر را میتوانید با صحنههای نیمه دوم سوپرمن زک اسنایدر مقایسه کنید.
جاس ویدن همچنین تلاش کرده است تا شوخیهای رایج فیلمهای این دوره مارول را هر جا که میتوانسته وارد داستان کند و جنبه مفرح داستان را باوجود فضای تاریکتر و سنگینتر حاکم بر این قسمت حفظ کند و درنهایت این که این بار واقعاً ابرقهرمانان را در حال نجات مردم و در شرایطی میبینیم که به مردم به عنوان قربانیان جنبی رویدادهای خود نگاه نمیکنند. این بار مردم نقش فرعی ندارند و بخشی از داستان نجات آنها است.
فیلم از لحظات جذاب و چشمگیری بهره میبرد، زمانی که اسکارلت ویچ دستخوش شک و تردید میشود و مکالمه او با هاوک آی، صحنه رودررویی هالک با آیرون من و همچنین درگیری هالک با خودش در داستان که اوجش در پایان فیلم به نمایش گذاشته میشود از جمله این صحنهها هستند و البته در اوج آنها شاید ظهور و معرفی شخصیت ویژن باشد، سایبورگی که با صدای آشنای جارویس، به دنیا میآید و در حالی در کنار خالقان خود میایستد که از همه آنها خردمندتر و درعینحال بیتجربهتر است و البته واقعیت این است که اولتران این فیلم شباهت چندانی با اولتران دنیای کمیکها ندارد و این بار بیش از آن که شاهد دوران و عصر اولتران باشیم شاهد ظهور و سقوط سریع او هستیم.
فیلم اونجرز به شما کمفروشی نمیکند. آنچه وعده داده است را با بهترین امکانات موجود به نمایش میگذارد اما از همینالان مارول باید زنگ خطر را احساس کند. گوله برفی که در آیرون من 1 این کمپانی غلتاندن آن را آغاز کرد اینک در حال تبدیل شدن به بهمنی است که شاید خود کمپانی را نیز در خود ببلعد.
دنیای مارول و شخصیتها و در هم تنیدگی داستانهای آن از فیلمی به فیلم دیگر در حال افزایش هستند. اگر به نظرتان اونجرز 2 با اینهمه شخصیت قدیمی و جدید بزرگ است به کاپیتان آمریکای 3 یا جنگ داخلی نگاه کنید. شخصیتهای این فیلم شامل تونی استارک، کاپیتان آمریکا، بیوه سیاه، باکی بارنز یا سربا زمستان، سم ویلسون یا فالکون، ویژن، کلینت بارتون، کلنل رودی، اسکارلت ویچ، مجموعه ماموران شیلد، بلک پنتر، مامور کارتر و تعداد نامهای دیگری است که نقشهایشان اعلام نشده است. البته حدسهای زیادی وجود دارد که در این فیلم اسپایدرمن نیز به این دنیا معرفی شود و این تازه داستان کاپیتان آمریکا است.
با اضافه شدن و معرفی شخصیتهای اصلی دیگری چون دکتر استرنج و نگهبانان کهکشان و ... که برخی از آنها گمان میرود بهناچار باید در قسمت سوم اونجرز – که قرار است در 2 بخش تهیه شود – حضورداشته باشند، حجم داستان و شخصیتها بهقدری توسعه مییابد و در همان حال انتظارها از آن تا حدی افزایش مییابد که شاید راضی کردن همه آنها عملاً از محدودههای فنی و زمانی موجود فراتر رود.
بدین ترتیب شاید داستان خالقان دنیای سینمایی مارول مانند ضدقهرمانهای خودش در اثر چنین جاهطلبی بزرگی به خطر بیافتد اما تا آن موقع میتوان از دیدن فیلمی هیجانانگیز و پر ارجاع به داستانهای عامیانه لذت برد.