در باب داستان Resident Evil میتوان بسیار صحبت کرد. چه از نقطه نظر داستانی و چه از نقطه نظر فنی و گرافیکی چنانچه قصد بررسی بازیهایش را داشته باشیم. ولی در این بخش سعی شده بیش از هر چیز جنبهی روایی و داستان قدرتمند این مجموعهی رسانهای مورد بررسی قرار گیرد. این مجموعه اولین بار توسط شرکت کپکام (1) و به کارگردانی شینجی میکامی (2) به دنیای بازیهای رایانهای و طرفدارانش معرفی شد. یعنی کارگردانی که بازی DinoChrisis را نیز در پرونده دارد. از همان ابتدا گرافیک تیرهی بازی و نحوهی هدایت شخصیت در صحنههای ثابت بازی، توجه بسیاری را به خود جمع کرد. شاید این مجموعه اولین بازی در گونهی وحشت و Survival نباشد، ولی مطمئناً پراهمیتترین است.
کمتر کسی از مخاطبین فارسیزبان علاقمند به زامبیها با داستان این بازی ناآشناست. این بازی در طول نسلها همیشه مخاطبین خودش را جذب و بازجذب کرده است. اما بد نیست خلاصهای از داستان بازی را با هم مرور کنیم.
داستان بازی از نیمههای قرن نوزدهم و با مورد توجه قرار گرفتنِ کتاب تکنگاری یک ماجراجوی آفریقاگرد آغاز میگردد. برای اولین بار در این کتاب در مورد گلی به نام نردبام بهشت صحبت میشود که قبیلهای آفریقایی از آن برای تقویت جنگجویانش استفاده میکند. این گیاه خیلی زود توجه آرتور اشفورد (3) را به خود جلب میکند که دانشمندی از خاندانی ثروتمند و پرقدرت است. با سرمایههای خاندان اشفورد، شهری در کوهپایههای آرکلی تاسیس میشود به نام شهر راکون. وی در همین شهر شرکت داروسازی زیرزمینیای به نام آمبرلا (4) را تاسیس میکند. در زمان وارثان اشفورد، شرکت آمبرلا موفق میشود ویروس همزیست با گیاه نردبام بهشت را با دستکاری ژنتیکی به ویروس T تبدیل کند. هدف نهایی این ویروس ایجاد ابرسربازهایی بود که بتوانند تا حد زیادی محدودیتهای فیزیکی و فیزیولوژیکی انسانی را پشت سر بگذارند.
در همین حین آمبرلا دست به تربیت تیمهای امنیتی مختلفی میزند. از جمله تیمهای آلفا و دلتای واحد محافظت آمبرلا و تیم استارز که تحت فرماندهی البرت وسکر (5) و برایان آیرونز (6) تربیت میشوند. در این تیم با چهرههای آشنای بسیاری روبهرو میشویم. از جمله کریس ردفیلد (7) که شخصیت اصلی قسمتهای اول و پنجم و ششم بازی است و جیل ولنتاین (8) که شخصیت اصلی بازیهای اول و سوم است و حضور کوتاهی هم در بازی پنجم دارد. هدف اصلی آمبرلا از تربیت این تیمها، محک زدن قدرت ابرسربازانش در برابر بهترین سربازان عادی است.
اما نقشهی آمبرلا به فجیعترین شکل ممکن با شکست روبهرو میشود. ویروس تنها با یک درصد از میزبانان خود تطابق کامل مییابد. در نود و نه درصد دیگر، میزبانان دچار مسخی فجیع میشوند و به موجوداتی تبدیل میشوند که در داستان به آنها زامبی گفته میشود.
اولین شیوع ویروس در قطار اکلیپس شرکت آمبرلا رخ میدهد که یک قطار اداری بین دو آزمایشگاه زیرزمینی آمبرلا در منطقهی راکون است. تیم براوو استارز به محل حادثه فرستاده میشود و ربکا چمبرز (9) که در این زمان تنها هجده سال دارد و به عنوان پزشک تیم آلفا به محل فرستاده شده است، طی ماجراهایی به ماهیت حادثهای که در حال رخ دادن است پی میبرد.
بعد از این که ارتباط پایگاه با تیم براوو قطع میشود، تیم آلفا به فرماندهی آلبرت وسکرز که خود یکی از مدیران ارشد آمبرلاست، به محل حادثه فرستاده میشود. در این زمان است که ماجرای خانهی دکتر اسپنسر رخ میدهد. خانهای که در آن شخصیتهای اصلی داستان یعنی کریس و جیل برای اولین بار با زامبیها روبهرو میشوند و با پیدا کردن مدارکی، به جنایتهای آمبرلا و خیانت وسکرز پی میبرند.
در قسمت دوم بازی، دو شخصیت به داستان اضافه میشوند. اولی لیون اس. کندی (10) است که به احتمال زیاد محبوبترین شخصیت کل سری است و دیگری کلیر ردفیلد (11) خواهر کریس است. کلیر به دنبال برادرش به شهر راکون میآید و لیون هم پلیس جوانی است که روز اولی خدمت خود در نیروی پلیس شهر راکون را تجربه میکند. این دو خیلی زود متوجه میشوند که تمامی شهر راکون به زامبیهایی آدمخوار تبدیل شدهاند و سعی میکنند هر چه سریعتر از شهر خارج شوند. در این مسیر برای اولین بار با آیدا وانگ (12) نیز آشنا میشویم که یکی از شخصیتهای مرموز کل سری است و به نظر میرسد مامور آمبرلا باشد.
آیدا مامور میشود لیون را سر به نیست کند، ولی در این نسخه از بازی و به خصوص در بازی چهارم مشخص میشود این کار برایش ممکن نیست؛ چون رابطهی لیون و آیدا کمکم شکل جدیتری به خود میگیرد.
ماجرای بازی با نابودی شهر راکون و درگیریهای اعضای استارز با تیم دلتای امنیتی آمبرلا یا وولف پک و موجودی هیولایی به نام تایرنت که ماموریتش نابودی استارز است، ادامه مییابد. در این برهه از داستان، شهر راکون تبدیل به زمین بازی آمبرلا میشود و آمبرلا تا جای ممکن به جمعآوری اطلاعات و آزمایش اشکال مختلف ویروس T و G (که نسخهی پیشرفتهتری از ویروس قبلی است) میپردازد و انواع B.O.Wها یا سلاحهای بیواورگانیک را در شهر رها میکند. حالا نیروهای دولتی و اعضای استارز در یک سو و وولف پک و مامورین آمبرلا در سوی دیگر قرار میگیرند. و زامبیها همیشه و همه جا حضور دارند. این زمین بازی به تازگی در بازی عملیات شهر راکون (13) ساخت شرکت کپکام، به خوبی به نمایش گذاشته میشود.
بازی سوم این مجموعه به جیل ولنتاین و جستوجوی او برای یافتن کریس میپردازد. این بازی به خاطر صحنههای ترسناک تعقیب و گریز با تایرنت و بازگشت به برخی مکانهای بازی دوم و همچنین فضاهای سیاه و مخروبهی شهری، یکی از بهترینهای این مجموعه است. موسیقی این بازی به خوبی ترس را به نمایش میگذارد و دموهای بازی از گرافیک قابل قبولی برخوردار است. در این بازی است که شهر راکون نابود میشود و جهان برای اولین بار بعد از سانسور خبری شدید آمبرلا، با واقعیت حوادث شهر راکون روبهور میشود.
در دو قسمت بعدی بازی نیز که بار دیگر باید در نقش لیون و کریس به پیش برویم، هر چه بیشتر به اسرار مخفی آمبرلا پی میبریم. اما حالا شرکت ترایسل (14) است که به جای آمبرلا که تقریباً از بین رفته، وارد عمل میشود.
در قسمت ششم بازی که قرار است در ماه دسامبر سال 2012 منتشر شود، تقریباً همهی شخصیتهای اصلی داستان حضور دارند و قرار است ماجرای بازی، به پایانی مشخص و مستقل برسد.
و اما در باب بازی باید گفت هر چند فضاها و شخصیتهای بازی به شدت انیمهای هستند و در کل بازی با بسیاری از استریوتایپهای وحشتی که به طور معمول با آنها روبهرو هستیم بسیار فرق میکند، بازی همچنان در القای حالت ترس و نیاز به زنده ماندن موفق است. شاید هیچ یک از سایر ساخته های شرکت کپکام به موفقیتی این چنین و استقبالی جهانی روبهرو نشده است. از سویی شرکت کپکام نیز بیشترین سرمایهگذاریهای ممکن را روی این مجموعه انجام داده است. به طور مثال نسخهی پنجم بازی در زمان ورودش به بازار، بالاترین گرافیک ممکن در بازیهای کامپیوتری را داشت و نسخهی ششم بازی طبق گفتهی کپکام، انقلابی در بازیهای رایانهای خواهد بود.
و اما خالی از لطف نیست نگاهی به فیلمهای این مجموعه داشته باشیم که هر چند در چینشی مشابه با داستان رخ میدهند و بسیاری از شخصیتهای بازی نیز در آن حضور دارند، روایتی مستقل دارند.
قسمت اول
اولین قسمت این فیلم در سال 2002 به کارگردانی و نویسندگی پل اندرسون و بازیگری میلا یوویچ و میشل رودریگز ساخته شد. این فیلم به دلیل ارتباط تنگاتنگ فیلم با بازی، علاقمندان زیادی را به خود جذب کرد و در همان سال به فروش 102 میلیون دلاری رسید. ژانر اصلی این فیلم ترسناک، اکشن و ماجراجویانه میباشد.
خلاصهی داستان
در کوهای آرکلی خارج از شهر راکون، یک ایستگاه تحقیقات ژنتیکی با نام کندو (هایو) وجود دارد، جایی که توسط شرکت بینالمللی آمبرلا -یکی از بزرگترین شرکتهای داروسازی جهان- کنترل و اداره میشود. یک دزد وارد شرکت شده و بستههای ویروس ژنتیکی T را میدزدد و برای فرار راحتتر، یکی از بستهها را در هوا منتشر میکند. سیستم هوش مصنوعی شرکت به نام ملکهی سرخ برای جلوگیری از انتشار آلودگی، اقدام به کشتن همهی کارکنان شرکت میکند؛ اما مشکل اینجاست که آنها مرده باقی نمیمانند و ویروس T همهی آنها را برمیخیزاند. آلیس یکی از مامورهای حفاظتی شرکت است که برای نجات بازماندهها تلاش میکند. او به همراه یک تیم امنیتی در تلاش برای نجات کسانی است که از فاجعه جان سالم به در بردهاند. اما...
نقد و بررسی
در سری اول فیلم، بازی قابل قبول و مبارزات بسیار خوب آلیس و نحوهی نورپردازی صحنهها، نقش بسیار مهمی در جذابیت این فیلم داشت و حس ترس و وحشت را به خوبی به بیننده انتقال میداد. اما با مقایسهی این فیلم با قسمتهای بعدی آن، میتوان به ضعف در گریم زامبیها و طراحی صحنهها پی برد که به علت سرعت بالا در فیلم کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در مجموع میتوان گفت که اولین قسمت این فیلم توانست با وجود نقدهای منفی بسیار، رضایت هواداران بازی را جلب کند.
قسمت دوم
دومین مجموعه این فیلم در سال 2004 با نام شیطان مقیم: آخرالزمان Resident Evil: Apocalypse با نویسندگی پل اندرسون، اما با کارگردانی الکساندر ویتس ساخته شد و توانست 129 میلیون دلار فروش کند. اما نتوانست از نظر بینندگان امتیاز قسمت اول را بگیرد.
خلاصهی داستان
داستان سری دوم دقیقاً از پایان سری قبل شروع میشود آلیس بعد از دستگیر شدن توسط تیم آمبرلا، با وضعی عجیب از اتاقی مرموز فرار میکند. ویروس تی همه جا را گرفته و نیمی از شهر زامبی شدهاند و کمپانی آمبرلا در حال آمادهسازی برای بمباران شهر برای جلوگیری از انتشار ویروس است و آلیس باید هرچه زودتر از شهر فرار کند...
قسمت سوم
قسمت سوم این مجموعه در سال 2007 با نام شیطان مقیم: انقراض Resident Evil: Extinction با نویسندگی پل اندرسون و این بار با کارگردانی راسل مولکی با بودجهی 45 میلیون دلار ساخته شد و توانست 147 میلیون دلار فروش کند و امتیاز بهتری را از نظر بینندگان نسبت به قسمت دوم بگیرد.
خلاصهی داستان
سالها بعد از فاجعهي شهر راکون، تمام زمین به ویروس T آلوده شده است. آلیس به خوبی از استعداد خاص خود باخبر است و میداند که ممکن است باعث صدمه به اطرافیان خود شود؛ بنابراین به صورتی انفرادی در تلاش برای زنده نگه داشتن بازماندهها و نابودی شرکت آمبرلا که هم اکنون توسط آلبرت وسکرز و سر محقق دکتر ایسکاس (15) رهبری میشود، است. در همین حال عدهای از بازماندگان از جمله کارلس الیوریا (16) و کلیر ردفیلد در حال عبور از صحرای نوادا و خرابههای لاسوگاس هستند و با هزاران زامبی، کلاغهای قاتل و انواع موجودات عجیبی که توسط ویروس T تولید شدهاند، برای زنده ماندن میجنگند.
نقد فیلم
قبل از نمایش فیلم، بیشتر بینندهها با توجه به روند مجموعههای قبلی انتظار یک فیلم خستهکننده و تکراری را داشتند. اما فیلم بر خلاف انتظار قبلی از کار در آمد. نویسنده اطلاعات خسته کنندهای نظیر این که گروه نجاتیافته چطور خودشان را به وسط صحرا رساندهاند یا این که چطور دور هم جمع شدند و گذشتهی کاراکترهایی چون کلیر را که در بازی بیشتر در موردش صحبت شده، حذف کرده است تا این احساس را به وجود آورد که چیزهای خیلی مهمتری برای نمایش وجود دارد؛ این که چطور این عده میخواهند از این وضعیت نجات پیدا کنند. فیلم به شدت اکشن و سریع است و مبارزات قابل توجهی را به نمایش در میآورد که به شدت فیلم را جذاب میکند. در صحنههای ابتدایی فیلم وقتی آلیس را در سکانسی مشابه آغاز مجموعهی اول میبینیم دچار تردید میشویم، اما خیلی زود متوجه اتفاقات جالبتری میشویم. در سکانسی از فیلم میبینیم که آلیس با این که میخواهد به بازماندگان کمک کند، اما مورد آزار اذیت بعضی از آنها قرار میگیرد. در ادامهی فیلم وقتی قدرت خارج از کنترل آلیس نشان داده میشود سرنوشت سایر کاراکترها کماهمیتتر میشود و به دنبال سرنوشت آلیس میرویم. یکی دیگر از جذابیتهای فیلم، سکانس پایانی متفاوت فیلم است. هزاران آلیس برای از بین بردن تشکیلات شرکت آمبرلا دست به کار میشوند.
قسمت چهارم
قسمت چهارم این مجموعه در سال 2010 با نام شیطان مقیم: زندگی پس از مرگ Resident Evil: Afterlife مانند سری اول با کارگردانی و نویسندگی Paul W.S. Anderson با بودجه 60 میلیون دلار ساخته شد و توانست 296 میلیون دلار فروش کند، اما امتیاز پایینتری را نسبت به به سریهای قبل از بینندگان دریافت کرد.
خلاصه داستان
در حالی که دنیا توسط ویروس T با زنده کردن مردگان در حال تغییر است، آلیس هنوز در تلاش برای یافتن نجات یافتگان است و مبارزه آلیس برای از بین بردن شرکت آمبرلا وارد مرحلهای جدید میشود. اما آلیس پیام کمک غیرمنتظرهای از یک دوست قدیمی میشنود که خبر از مکانی ایمن با غذا و امکانات در لسآنجلس میدهد. اما زمانی که به آنجا میرسد، شهر در انبوهی از نامردگان غرق شده است و آلیس و همتیمیهایش در یک تله گرفتار میشوند و باید راهی برای نجات خود پیدا کند.
نقد فیلم
این قسمت از این مجموعه با بهرهگیری از تکنولوژی سه بعدی، فضاسازی و صحنههای خیره کنندهای را خلق کرده است که باعث جذابیت فیلم میشود. در همان ابتدا مبارزهی آلیس با مامورین امنیتی شرکت آمبرلا و قدرتهای فوقبشری او را میبینیم و بعد از چند لحظه، صدها آلیس در حال نابودی کل پایگاه زیرزمینی آمبرلای ژاپن، نشان داده میشوند. در ادامه فیلم متوجه اتفاقاتی پنهان میشویم که کلیر را تحت تاثیر قرار داده و حکایت از عدم نابودی کامل آمبرلا دارد؛ اما فیلم اطلاعات زیادی را در اختیار ما نمیگذارد. در حقیقت در نگاهی کلی، این قسمت بیشتر مقدمه و زمینهساز برای قسمت بعدی خواهد بود و روایت داستان پیشرفت چندانی ندارد. هدف اصلی فیلم خلق صحنههای اکشن سه بعدی است که شاید بزرگترین ضعف این قسمت باشد. اما با این وجود فیلم بسیار مورد استقبال قرار گرفته است و عنوان اولین فیلم سه بعدی ساخته شده بر اساس یک بازی را برای خود ثبت کرده است. این قسمت اطلاعات قابل توجهی در ارتباط با قسمت بعدی در اختیار ما قرار میدهد و صحنههای پایانی خبر از درگیریهای جدیدتر آلیس با گروه آمبرلا را میدهد. همچنین در این قسمت است که برای اولین بار آلیس و آلبرت وسکرز در برابر هم قرار میگیرند.
قسمت پنجم
قسمت پنجم این فیلم با نام شیطان مقیم: تاوان Resident Evil: Retribution مانند سری اول و چهارم با کارگردانی و نویسندگی پل اندرسون در حال ساخت است و قرار است در 26 سپتامبر 2012 پخش شود.
خلاصه داستان
در حالی که ویروس T شرکت آمبرلا در حال نابود کردن زمین و تبدیل آن به جمعیتی عظیم از زامبیهای روان برای خوردن گوشت تازه است، آلیس، تنها امید حیات بشری در قلب شرکت آمبرلا است و رازهای زیادی از گذشته آن و آیندهی پیچدهی پیش رو برملا میشود.
کاراکتر اصلی آلیس
یکی از نوآوریهای فیلم که شاید باب طبع بسیاری از علاقمندان به سری بازیهای Resident Evil نباشد، اضافه کردن شخصیتی به نام آلیس با بازی میلا یوویچ است. انتخاب این بازیگر و ایدههای خاص او در زمان فیلمبرداری و مبارزات دیدنی او، تاثیر خیلی زیادی در جذابیت فیلم گذاشته است. آلیس یک زن با ویژگیهای فرافیزیکی منحصر به فرد است که به کمک ویروس T ایجاد شدهاند و برای زنده نگه داشتن نسل بشر و نابودی عاملین فاجعه ویروس T دست به هر کاری میزند. او تنها کسی است که ژنتیکش بر ویروس T غلبه کرده است و از این رو هم برای شرکت آمبرلا و هم برای آیندهی بشر اهمیت بهسزایی دارد. در ادامهی این مجموعه باید دید که سرانجام آلیس چه خواهد شد.
پانویسها:
1. Capcom
2. Shinji Mikami
3. Arthur Ashford
4. Umbrella
5. Albert Wesker
6. Brian Irons
7. Chris Redfield
8. Jill Valentine
9. Rebecca Chambers
10. Leon S. Kennedy
11. Clair Redfield
12. Ada Wung
13. Operation Raccoon City
14. Tricell
15. Dr. Isaacs
16. Carlos Oliveira