چندی پیش در محضر عزیز فرهیختهای بحثی بر سر آخرین مقالهی ایشان در گرفت. ایشان در بخشی از مقاله نوشته بودند (به مضمون) مجادلهی مورد بحث ad absurdum است و در پاسخ به پرسش دیگر حاضران فرمودند که برابرنهادهای برای ترکیب نیافتهاند که بتواند مانند آن مفهوم مورد نظر ایشان را برساند و بعد بحث کشید به توانایی زبان فارسی برای بیان مفاهیم و الی آخر. اما نتیجهای حاصل نشد و کسی نتوانست طرف دیگر را به تغییر موضع راضی کند. از شرح و بسط بحث و مواضع دو طرف بگذریم که جایی اینجا ندارد و قرار نیست در مورد اوقات فراغت نگارنده حرف بزنیم. از این که متولی امروز زبان فارسی چقدر میراثخوار یا چقدر وفادار و وظیفهشناس است و یا چقدر در مردهسازی زبان کوشیده هم بگذریم. هدف بحث در مورد زبان معاصر نیست. غرض این بود که گوشه چشمی داشته باشیم به حقیقت مشکلات گویندگان و نویسندگان و برگردانندگانی که آثارشان را به زبان فارسی میآفرینند.
مشکل در زندگی روزمره هم خودش را نشان میدهد. اما اساسیترین جلوهی مشکل نه در گفتگوهای روزمره، بلکه آن وقتی است که بخواهیم مفهومی انتزاعی را تعریف کنیم. در برخی رشتههای علوم، پدران و مادران آن دانش در ایران، فارسیسازی مفاهیم و اصطلاحات و گفتگوها را هم برعهده گرفتهاند و مثالها را هم همه میشناسیم. حتی کسانی مثل احمد بیرشک فقید کوشیدند مفاهیمی کلی تا حد رویکرد و راهبرد حل مساله و فرایند دانش را هم بومیسازی و فارسیسازی کنند.
همان طور که گفتم، هدف اصلاً این نیست که ببینیم تولیت معزز زبان و ادب فارسی چه چیزهایی را چقدر ابتر گذاشته و چه تلاشهایی را اخته کرده است. بیایید به خود قصه برگردیم.
داستان از اینجا شروع شد که یادمان هست در مورد تلاشهایی که برای تعریف مفهوم و نیز برابریابی واژهی علمیتخیلی و فانتزی شده بارها گفتگو شده است. حتی دوستی در مقدمهی کتابش بالغ بر بیست تعریف مختلف از علمیتخیلی آورد. پیآمد طبیعی چنین وضعیتی -به ویژه وقتی مثل آکادمی فانتزی آن روز، در صدد تعیین و تعریف حدود باشی و متهم به مصادرهی جریان اصلی به نفع ژانر شوی. این میشود که یکی تصمیم میگیرد تعریف بسازد و بقیه را دور هم جمع میکند. خاطرم نیست ایده از چه کسی بود. از من نبود! چون ایدهها همیشه از دیگر دوستان است. ماجرا از چند تلاش محض سرگرمی آغاز شد و به چند ساعت بحث و جدل پیاپی متصل شد و نتیجه این شد که اول باید در مورد چیستی ژانر گفتگو کنیم و همین کار را هم کردیم!
یکی از دوستان بسیار گرامی که در سالهای اخیر بسیار از رهنمودهایش استفاده کردهام یک بار به من گفت دادن مانیفست در مورد ادبیات گمانهزن امروزه کاری خودنمایانه است و ادایی است متعلق به دههی بیست میلادی. شاید از یک دید نظر این دوست گرانقدر صحت داشته باشد. تهیهی مانیفست برای یک گونهی ادبی شاید امروز در ادبیات جهان اصلاً مقدور نباشد. اما از نظر نگارنده این امر نه کاملاً بر وضعیت امروز ادبیات فارسیزبان منظبق است و نه نیاز به سنجهگذاری را زیر سوال میبرد. کوتاه سخن این که محسوس بودن نیاز را برابر گرفتهایم برای مقبول بودن تلاش.
طبیعتاً حاصل این تلاش چند نفر، که اسمش را گذاشتهایم «در چیستی ادبیات گمانهزن»، هنوز چکش کافی نخورده و بسیار جای کار دارد و موضع رسمی گروه ادبیات گمانهزن هم نیست. چیزی هم نیست که متعلق به همهی گروه باشد. چون هنوز نه در حدی است که گروه بتواند آن را تأیید کند و نه همهی جنبههایش به طور کامل تبیین و تشریح شده. اما از دید من زمان آن رسیده است که گفتگوها در این زمینه آغاز شود و امیدوارم انتشار حاصل این تلاش بتواند پلهی اول رسیدن به پایهی تعریف و سپس تعریفی برای ادبیات گمانهزن فارسیزبان شود.
مهدی بنواری