آینه دروغ نمیگوید، نمیتوان آن را طوری کج کرد که فقط مواضع روشن و آزادانه را بی آن که سایر تصاویر را نشان دهد، باز بتاباند.
استانیسلاو لم، شکست (در کوئینتا)، ترجمهی پیمان اسماعیلیان، نشر جوانه رشد، ۱۳۸۲
۱ . مختصری از زندگی
استانیسلاو لم که تد استورجن (۱) نویسندهی بزرگ علمیتخیلی او را پرخوانندهترین نویسندهی این ژانر لقب داده، در سال ۱۹۲۸ در لووف(۲) لهستان در خانوادهای سطح بالا به دنیا آمد. پدر و عمویش هر دو پزشک بودند. قصد داشت در پلیتکنیک تحصیل کند، اما بعد از اشغال لهستان شرقی توسط شوروی این اجازه به او داده نشد. بنابراین به خاطر ارتباطات پدرش در بنیاد پزشکی لووف ثبتنام کرد و وقتی در سال ۱۹۴۱ بنیاد به خاطر آغاز جنگ جهانی دوم تعطیل شد، او توانست با اوراقی جعلی در کارخانهای آلمانی مکانیک و جوشکار شود. مجبور بود تمام سال تحت نامی جعلی پنهان شود و تقریباً نیمی از خانوادهی او به دست آلمانیها کشته شدند. در دوران بیحاصل جنگ، لم که خود تباری یهودی داشت، شماری از آشنایان یهودی رو به فلاکتاش فراری داد. یک بار هم نزدیک بود به خاطر کمک رسانی مخفیانه از محل کارش به نهضت مقاومت لهستان دستگیر شود.
بعد از جنگ، زندگی لم به شکلی اساسی دگرگون شد. او با خانوادهاش در سال ۱۹۴۶ به کراکوف رفت و تحصیلات پزشکیاش را تا سال ۱۹۴۸ تکمیل کرد. اما به هر حال مدرکش را نگرفت، چون در آن زمان کسانی که در رشتهی پزشکی تحصیل میکردند، به طور خودکار به خدمت نظام فراخوانده میشدند. در عوض در سال ۱۹۴۷ او به عنوان دستیار پژوهشی در دانشگاهی در کراکوف پذیرفته شد و مقالات فراوانی در زمینههای علمی گوناگون برای مرور در ژورنالZycie Nauki (حیات علم) خواند. در این موقع تقریباً سیساله بود و با این آموزش مجدد، پایهاش در گرایشهای علمی معاصرش تقویت شد.
حرفهی ادبی او به عنوان یک شاعر در سال ۱۹۴۶ آغاز شد و چند رمان ملودرام بیارزش نوشت. نخستین رمان علمیتخیلی او «مردی از مریخ»(۳) بود که به شکل داستانی دنبالهدار در مجلهی Nowy Świat Przygód(۴) چاپ شد. بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۹ کارش را به عنوان دستیار تحقیقاتی ادامه داد و همزمان شعرها، داستانهای کوتاه و مقالات علمیاش را به چاپ رساند. در طول دورهی استالینیسم، همهی آثار ادبی میبایست توسط رژیم کمونیستی تأیید میشدند. در سال ۱۹۴۶ او نوولای اتوبیوگرافیواری به نام «بیمارستان تبدل»(۵) نوشت، اما اولیای امور اجازهی چاپ اثر را تا سال ۱۹۵۵ که لم پیآیندی در پذیرش رئالیسم سوسیالیستی بر اثرش افزود، نداند. چند رمان اولش با پشتیبانی کامل دستگاه سانسور منتشر شدند و به شکلی رسمی با استانداردهای ترویج شدهی رئالیسم سوسیالیستی مطابقت میکردند؛ آنها تصاویری خوشبینانه از آیندهای بودند که در آن پروسهی سوسیالیستی توسط تکنولوژی حمایت میشد. هیچ کدام از این کارهای اولیهی او ترجمه نشدهاند و اگرچه موقعیت او را به عنوان یکی از بااستعدادترین نویسندگان لهستان تثبیت کردند، با این وجود لم بعدها همهی اين آثار را عاق کرد. برای مثال در اولین کتاب لم یعنی «فضانوردان»(۶) که اثری برای نوجوانان بود، او مجبور بود ارجاعهای فراوانی به این آیندهی مثلاً درخشان بدهد.
لحن(tone) داستانهای لم وقتی در سال ۱۹۵۶ موجی از قیامهای مردمی علیه قوانین شوروی کشورهای اروپای شرقی را فراگرفت، تغییر فراوانی کرد؛ یکی از نتایج این قیامها در لهستان سهلگیری کنترل دولتی بر امر نشر بود. در اين اثنا اندیشهی لم نیز دگرگونشد، هر چند او دربارهی دیدگاههای سیاسیاش کمگو و محتاط بود. در هر حال، در سال ۱۹۵۶ او دورهای از نوشتن را آغاز کرد که بسیاری از منتقدان آن را «عصر طلایی» آثار او میدانند؛ ۱۲ سال ادبیات به شكل قابلملاحظهای خلاقانه. در این دوره لم دنیاهای مختلفی را تخیل و در داستانهایش آنها را آباد کرد. آثار لم در دههی هفتاد در زبان انگلیسي کاملاً نمود يافتند و شايد بتوان گفت علت اينكه او جايزهی نوبل ادبیات را نگرفت، فقط اين بود كه داغ ژانر به اصطلاح ميانمايهی علميتخيلي را بر پيشاني آثار خود داشت. آثارش به دلیل داشتن لغات جدید و ابداعی و جناسهای فراوان اغلب مترجمان او را به زحمت میانداختند. او هيچ نظري خوبي در مورد علميتخيلينويسهاي آمريكايي غير از فيليپ كي. ديك نداشت و به خصوص هارلان اليسون را به عنوان نويسندهاي با ذهن بيمار و سبك نوشتاري بسيار فقير توصيف كرده كه بدون هيچ ايدهاي در ادبيات فقط به قصد پول مينويسد.(۷) در دههی هفتاد با انتشار آثار او به زبان انگلیسی عضویت افتخاری او در انجمن نویسندگان علمیتخیلی آمریکا لغو شد. بسیاری از اعضای انجمن از جمله اورسلا کی. لوگویین به این عمل اعتراض کردند. با شروع سختگيري دولت كمونيستي در سال ۱۹۸۳ و اعلام حکومت نظامی در لهستان، لم بدون هيچ گونه اظهار نظر سياسي به همراه خانوادهاش ابتدا به برلین غربی رفت و در انستیتوی مطالعات پیشرفتهی این شهر مشغول به کار شد. بعد به اطراف وين و پيش دوست و كارگزار ادبياش فرانتز روناشتاينر(۸) رفت و مدتي بعد در سال ۱۹۸۸ به لهستان بازگشت. لم در اين دوره دوباره به نوشتن علميتخيليهاي قراردادي روي آورد. اما فهم این آثار بسيار مشكلتر شد. او در ۲۶ مارس سال۲۹۹۶ در سن ۸۴ سالگی بر اثر عارضهی قلبی در کراکوف درگذشت و خیابانی به نام او در این شهر نامگذاری شد.
۲ . درونمایه
آثار لم علمیتخيلي به معناي واقعي كلمهاند. داستانهايي دربارهي علم و رابطهي آن با مشكلات اخلاقي. همهی اين رمانها داستانپردازيهايي استادنهاند كه در آنها شخصيتها وادار به انديشيدن دربارهي پرسشهاي فلسفي ميشوند. يعني وادار كردن خواننده براي رفتن به دورترين مرز ممكن. لم ميگويد قهرمان داستانهاي او معرفت و آگاهي است. بيشتر شهرت لم در آمريكا و شوروي آن زمان، به خاطر داستانهاي او است و بخشي از شهرت او در لهستان به مطالعات او در آيندهشناسي بر ميگردد. دو جلد حجيم «سوما تكنولوجيا»(۹) در سال ۱۹۶۴ منتشر شده و براساس مطالعهي وسيع لم در ادبيات علمي معاصراند؛ خلاصهای از گرايشات تكنولوژيك معاصر و اين كه در آينده به چه شكلي در ميآيند و چه تاثيري بر حيات بشر خواهند گذاشت. اين مجموعه به همراه «ديالوگها»(۱۹) از مهمترين متنهاي علميفلسفي لم هستند. هر چند سوماتكنولوجيا در برخي موارد حاوي پيشبينيهاي اشتباه در مورد تكنولوژي است، با اين وجودٌْ بسیاری از موضوعات آن هنوز به شدت معاصرند؛ مانند نانوتكنولوژي و واقعيت مجازي. لم در این کتاب به بررسی شباهت میان تکامل بیولوژیکی اجتماعی و تکنولوژیک میپردازد و در مورد «اینتلکترونیکس»(۱۱) بحث میکند. این واژه توسط خود لم برای گمانهزنی در حوزهای که امروزه هوش مصنوعی خوانده میشود، ابداع شد. این کتاب به تمامی به انگلیسی ترجمه نشده است. لم دربارهی این کتاب میگوید: «من در این کتاب به ابداع دو گرایش پرداختم که در حال حاضر مورد بحث هستند و در زمان نوشتن کتابم فقط در تخیلم وجود داشتند. این دو گرایش شامل واقعیت مجازی (که من آن را «فانتوماتیکس»(۱۲) خواندم و مرتبط با نظریات اسقف برکلی(۱۳) است) و همچنین سیر تکامل تکنولوژی از اشیاء و ابعاد بزرگ (ماشینها و تانکها و هواپیماها) به اشیاء مینیاتوری که امروزه نانوتکنولوژی یا «مولکترونیکس»(۱۴) خوانده میشود؛ یعنی ساختن ابزارها و اسلحههایی که با واحدهای مجزای اتمی یا ملکولی ایجاد میشوند. در یکی از این پیشبینیها این ریزمیناتوریزهسازی منجر به خلق شنهای هوشمند(۱۵) میشود که دانشمندان امروزه آنها را غبار هوشمند(۱۶) مینامند. من در این کتاب به بحث دربارهی نمودهای اخلاقی انتخابهای آینده پرداختم. قهرمان خیالی این کتاب یک سازنده (کانستراکتور) است، موجودی کاملاً منطقی.»
بعدها در دههي هشتاد نیز لم تمركز عمدهي خود را بر روي مقالات و موضوعات فلسفي قرار داد.
پيش خواهد آمد كه هر ذره اي در اشتياق مخروط بودن باشد و هر برداري در روياي ماتريسها.
لم در مورد دیالوگها نیز مینویسد : « قصدم رسیدن به چیزی بود که میتوان آن را افقهای مفهومی دنیای ما نامید. تمرکزم روی این نبود که امکانپذیریها و محتملها را بررسی کنم، بلکه بیشتر این که قادر به ابداع چه طیفی در چنین افقی هستم. برای مثال در دیالوگ میان هیلاس(۱۷) و فیلانوس(۱۸) من به کمک منطق اثبات کردم که حتی اگر نقشهی کوانتمی بدن آدمی را به طور کامل داشته باشیم و همچنین ابزاری که بتوان بافتهای او را به طور کامل احیاء کرد، باز هم نمیتوانیم یک رستاخیز داشته باشیم. من همچنین به طور کامل در مورد تبدیل و انتقال اطلاعات از یک ذهن زنده به یک ابزار کامپیوتری بحث کردم و جرأت کردم دربارهی امکان پذیری حصول ارتباط مستقیم میان دو ذهن بحث کنم. هر چند در این پیشبینیها خیلی احتیاط به خرج دادم. کتاب انباشته از پیشبینیهایی است که کاملاً تحقق یافتند؛ از جمله فروپاشی اقتصاد کمونیستی. خوانندگان شاید فکر کنند که این کتاب همین دو هفته پیش نوشته شده. آن موقع صحبت از سایبرنتیک (علم وسایل خود کنترلی یا فرمانشی) نابهنگام به نظر میرسید، اما هنوز که هنوز است کُنهی این موضوع غیر قابل دسترس است. برخی پیشگوییها کاملاً به حقیقت پیوستند؛ مانند بیکاریهای ناشی از ماشینیزه شدن. به نظرم این کتاب را یک کم زود نوشتم و خیلی از مسائل آن هنوز انتزاعیاند.»
در اواخر دههی شصت و اوایل دههي هفتاد، داستانهاي لم از علميتخيليهاي قراردادي به روايتهایي تجربي تغيير يافتند. گرايشات تجربي لم را ميتوان در «یک خلاء كامل»(۱۹) ديد. مجموعهاي از ريويوها بر كتابهايي كه در آينده نوشته خواهند شد و گزارشي دربارهي برخي كتابهاي قديمي كه نوشته نشدهاند. برخی از ريويوها که بر رمانهایی نانوشته هستند میتوانند به عنوان پیشنویس رمانهایی تلقی شوند که لم هرگز ننوشته است. اين مجموعه با خودارجاعي بازيگوشانه و ابداعات جرقهآسایشان، اداي ديني هستند به آثار بورخس. عملاً اولين ريويوی يك خلاء كامل مروري است بر خود كتاب يك خلاء كامل و كنايهاي است به ترفندهاي بورخس در داستانها و كتابهاي خيالي او(۲۹). اما اگر بورخس از كتابهاي خيالي خود به عنوان بهانهاي براي طرح قضاياي متافيزيكي در يك فرم مشخص بهره ميبرد، در عوض لم از آن براي شوخي و دست انداختن شيوههاي مدرن در هنر استفاده ميكند. این اثر او به تمامی پست مدرن است. در خلاء كامل صحبت از كتابي است كه به مرزهاي آنچه ميتوان نوشت رسيده است و يا در آن مقدمهاي وجود دارد بر آلبومي از ۳۶ عكس اشعهي ايكس از ثكث به نام پورنوگرام. در سال ۱۹۷۳ نیز لم کتاب مشابهی نوشت به نام «حیطهی وهمی»(۲۱)، مجموعهای از مقدمهها بر کتابهایی ناموجود که توسط یک هوش مصنوعی نوشته شدهاند. لم این درونمایه را بعداً در داستان «Golem XIV» توسعه داد که در واقع مقالهی بلندی است دربارهی طبیعت هوش که توسط یک ابرکامپیوتر نظامی آمریکایی نوشته شده است. لم سالها بعد در دههی هشتاد نیز کتاب «یک دقیقهی انسانیت»(۲۲) را نگاشت که باز هم سه ریویو بر سه کتاب ناموجود است. یکی از این مرورها که (همنام کتاب هم هست) در واقع یادداشتی دربارهی کتابی از جداول آماری است. این جداول حاوی برگردانی آماریاند از یک دقیقه از تمام اعمال زندگی بشریت روی کرهی خاکی. یکی از درونمايههاي اصلي رمانها و قصههاي لم شكست در برقرار ارتباط ميان انسان و بيگانگان است. شكست اولين برخورد. این درونمایهی تقریباً در تمامی رمانهای قراردادی علمیتخیلی او به چشم میخورد. حالا اين بيگانگان میتوانند موجودات غيره زندهي سازمانيافته باشند -مانند حشرات فلزي رمان «شكستناپذير» و ماشينهاي خودسازمانيافتهي رمان «عدن» و موجودات رمان «شكست» (در فارسی شکست در کوئینتا)= خواه يك اقيانوس هوشمند مانند «سولاريس» و شاید یک سیگنال بیگانه در رمان «صدای اربابش». اين شكست در واقع به علت هوش بالاي انسان رخ ميدهد. به عبارت دیگر مواجههی نخست با فرمهای بیگانه (چه سابیرنتیکی و چه ارگانیکی) در سطح حسابگری هوش اتفاق میافتد و نه در سطح همدلی. در خود فروبستگي هوش بالای انسان، خود از نظر لم يكي از موانع ارتباط او با جهان است. او برای این که این عقل ابزاری را به چالش بکشاند، به جای بیگانگان زنده از فرمهای سایبرنتیکی غیرقابل نفود بهره میبرد. اشکالی که طی سالها بدون هیچ گونه احساسی برای انجام وظیفهای معین تکامل یافتهاند و هیچ راه مصالحهای با آنها وجود ندارد. به نظر لم آدمي نميتواند بدون اين كه چيزي را تخريب كند از آن سردر بياورد و با آن ارتباط برقرار كند و اين تخريب براي فهميدن و به تصرف درآوردن، در واقع ذات آن بيگانه را از دسترس دور نگاه ميدارد. به عبارت دیگر در این دنیا، افسونهای بیترحمی وجود دارند که بهتر است به حال خود رها شوند. یکی دیگر از درونمایههای آثار لم که در رمانها و داستانهای تجربی و مقالات آیندهنگرانهی او به چشم میخورد، گمانهزنی گهگاه هجوآمیز دربارهی رابطهی انسان و تکنولوژی یا آرمانشهرهای آینده است. این درونمایه گاهی با همان مضمون شکست ارتباطی پیوند میخورد؛ مانند رمان «بازگشت از ستارگان».
۳ . نظریات
او را به خاطر نگرش هجوآمیز اغلب با ولتر و سویفت مقایسه کردهاند؛ اما او در گفتگویی در سال ۱۹۸۱ این شباهت را تصادفی دانسته . در همین گفتگو میگوید:
«راستش را بخواهید من خودم را یک نویسندهی عت نمیدانم. مسألهی ژانر برای من چندان مهم نیست. و بسیاری اوقات من به سبکهای مختلف نوشتاری گریز میزنم. دوست دارم دربارهی چیزهایی که برایم جالباند به شیوهای که برایم جذاب باشد بنویسم. یک نفر ممکن است به سادگی بگوید که من سعی میکنم موقعیتها، مدلها و تجارب معین ذهنی را خلق کنم که من به این حرف اضافه میکنم که ادبیات رئالیستی و قراردادی یا هرچه میخوانیدش، من را اقناع نمیکند. مرزهای بینش این ادبیات محدود به گروه کوچکی از آدمیان است. من به تقدیر انسانیت در کل بیشتر از سرنوشت افراد مشخص علاقه دارم. آن زمان که من شروع به نوشتن علمیتخیلی کردم، کسی در کشورم از عت آمریکایی اطلاعی نداشت. من ژانر را نمیشناختم. دغدغهی من آگاهی است. تئوری آگاهی و آیا باید این آگاهی فقط محدود به علوم دقیق باشد؟ من در بدو امر به آن خط اتصال باریک میان علم و فلسفه علاقه دارم و همچنین به نوعی مشخصی از «حیوانات مخدار»؛ منظورم انسان است که علم یکی از اشتغالات اساسی اوست. من به گمانهزنی در باب امکانهای علم و فلسفه علاقهمندم... دیگر به ندرت علمیتخیلی میخوانم، چون آنها غالباً بسیار بد هستند و علم در آن بدلی از علم و چیزی جعلی است و هیچ ربطی به علم ندارند... گاهی نمیتوان در مورد یک معضل نوشت و سخن گفت، مگر به شیوهای طنز آمیز و هجوگونه. برای مثال وقتی مدتها قبل چینیها که فرسنگها با ما فاصله داشتند در مورد جنگ جهانی اول مینوشتند، آن را جنگ تمدن اروپایی میخواندند. برای ما این گمانه زنی جالب و عجیب به نظر میرسد. به همین طریق وقتی ما دربارهی مواجههی دنیاهای دور مینویسیم و سخن میگوییم، در واقع خود به خود عناصر سوءبرداشت یا شوخطبعی نمود پیدا میکنند.... هیچ وقت قصد نداشتم کنایههای سیاسی به موضوع مسلط مدلی تبدیل شود که رمانهایم [از جهانهای گوناگون] ارائه میدهند. من در انتخاب موضوع یک کم مانند دکتری که به مریض در حال مرگ نزدیک میشود، عمل میکنم؛ فقط به عنوان یک مورد معالجاتی، چون در کل حال مریض اصلاً جالب نیست. او خواهد مرد. دکتر هم باید برود سراغ مریض بعدی و خوب این دلیل آن است که چرا من همیشه به انسانیت یک شانس دیگر میدهم. البته این هم به معنای آن نیست که ممکن است بشریت سرانجام دست به انتحار نزند.(۲۳)... در یکی از رمانهای من شخصیت اصلی دربارهی این مینویسد که سفر فضایی نوعی زندانی بودن است. شما نمیتوانید از یک زندان بگریزید و تنها با تلاش فراوان میتوان از یک زندان با اعمال شاقه گریخت. وقتی در فضا سفر میکنید، نمیتوانید از سفینهی فضایی خود بگریزید. در اینجا یک حالت تناقضگویی وجود دارد. یک برخورد جدلی مشخص. یک تضاد ضد و نقیض. شما در فضا آزاد هستید، اما در این حال محبوس. شما در این حالت بسیار آزادید، چون در فضای کیهانی سیر میکنید و از جاذبهی زمین آزاد هستید، اما خود را به تمامی در بند سفینهی فضایی خود مییابید. این موقعیت برای من بهانهای برای بازیگوشی ادبی است، حتا اگر به حقیقتی گریزناپذیر اشاره داشته باشد که از زاویهی دیدی کاملاً غیرقراردادی نمود یافته است... گرچه من قانون خاصی برای نوشتن ندارم، اما فرآیند نوشتن من مانند فرو رفتن نخ در یک محلول شکر است؛ بعد از یک مدت کریستالهای شکر شروع میکنند به جمع شدن روی انتهای نخ و کمکم ضخیمتر میشوند تا این که کریستال وزن یابد. نوشتن هم همینطوری است. هیچ وقت خطی نیست. من هیچ وقت بهسادگی از اول به آخر نمینویسم و دائماً مصالحم را بازچینی میکنم. مثل بُر زدن کارت است. یک جور حالت کالیدوسکوپی. بنابراین همهی ترفندها مجاز هستند، حتا غریبترینشان... گامهایی که بشر برای فتح فضا برداشته است، حتا به اندازهی گامهای یک کودک نیست. اما آن چه ما در این میان فهمیدهایم و من آن را بسیار دوست دارم، این است که زمین جسمی است بهشتی و با آن رنگ آبی روحبخشش به شکلی دراماتیک از سایر سیارت متمایز گشته و چون قطرهی کوچکی از حیات درون برهوت بیزندگی فضا است... تلویزیون از برخی جهات وسیلهی خوبی است. اگر نبود نمیتوانستید چیزی مثلاً در مورد جنگ ویتنام بدانید. خواندن در روزنامه یک چیز است و دیدن تصاویر یک چیز دیگر. تصاویر قتل و کشتار و فجایع طبیعی را میبینید و در خانه نشستهاید و آبجو یا چیزی میخورید. تلویزیون دارد ما را به نوعی هیولا مبدل میسازد... نوشتن برای من فرآیندی طولانی و پیچیده است. در حین نوشتن رمان «مشاهده فیالمجس» (یا بازبینی صحنهی جنایت که به انگلیسی ترجمه نشده) مجبور شدم بیش از ۱۱ نسخه از آن بنویسم و این امر ۴ سال وقت مرا برد و وقتی این نسخهها را نوشتم، به مدت یک سال آن را کنار گذاشتم. برای نوشتن ۲۲۹ صفحهی این رمان من نزدیک به ۵ هزار صفحه نوشتم. قبل از اینکه رمان بنویسم چیزهای کوتاهتری مینوشتم. آن اوایل برای آکادمی علوم لهستان یک سری پیشبینیها در مورد ۶۹ سال آیندهی زیستشناسی مینوشتم. در این مقالات بسیار جالب و در عین حال نمونهای( از کاری که من انجام میدهم)، برخی مصالح و ایدههای فانتاستیک را از رمانهای مختلف در آنها میگنجاندم. این ایدهها در نوشتن مقالات بسیاری کمکرسان بودند. من از رمانها برای مقالهنویسی و بالعکس بهره میبردم. یک نویسنده باید چند زبان غیر از زبان اصلی خودش بداند و این امر به او روح دیگری میبخشد.»
۳ . مرور آثار مهم داستانی
بیمارستان تبدل
لم حین انتشار این رمان که جزء اولین کارهای مهم او به حساب میآید، دچار مشکلات فروانی شد. خود او مینویسد: «یک هفتهای میشد که با قطار به ورشو میرفتم؛ آن هم در ارزانترین قسمت قطار، چون خیلی فقیر بودم. بحثهای بیپایانی با بنگاه انتشاراتیم داشتم. آنها بیمارستان تبدل را رد کرده بودند و تعدادی از منتقدان که رمان را خوانده بودند آن را اثری ضدانقلاب (اکتبر) و منحط میدانستند. به من گفته بودند که باید پایان آن را از نو بنویسم. میگفتند کتاب سرانجام مجوز چاپ خواهد گرفت، میگفتند از «نقطه نظر ایدئولوژیک» ایراد دارد. من مجبور شدم یک الحاقیهی پایانی بر آن بنویسم تا به قول خودشان «تعادل ترکیب» رمان برقرار شود. چون در غیر این صورت ناچار بودم نسخههای متعددی از یک رمان بنویسم و هیچکس همچون کاری نمیکند. اما هیچکدام از اینها افاقه نکرد و رمان تا سال ۱۹۵۶ و قیام اکتبر لهستان اجازهی چاپ نیافت.»
این نوولای کوتاه داستان استفن ترزیانسکی(۲۴)، دکتر جوان مغموم و بیارادهای است که شغلی در بیمارستان روانی ایالتی لهستان در ابتدای جنگ دارد. بیمارستان از دنیای بیرون مجزا است و دکتر جوان ما به واسطهی رخدادهای مالیخولیایی درون و بیرون این تیمارستان به شکل غریبی میان جسم و ذهناش دوپاره شده است.
تجسس(۲۵)
این رمان علمیتخیلی رازآمیز در یک لندن مهآلود نمونهای میگذرد. ستوان جوانی در اسکاتلندیارد مأمور تجسس در مورد ناپدید شدن تعدادی جسد از سردخانهای در لندن میشود. تنها "توضیح" موجود در این زمینه یک تئوری آماری پیچیده است که این جسدربایی را با نژادی از خرچنگهای محلی مرتبط میسازد. بازرس جوان در ابتدا به همان متخصص آماری مظنون شده و آن را شریک جرم میپندارد. اما موضوع خیلی مرموزتر و آن جهانیتر از آن است که او میپنداشت.
رمان یک داستان پلیسی کلاسیک است که به یک پازل متافیزیکی پیچیده با درونمایههای کافکایی مبدل میشود و مانند تم آثار لم، پرسشهای هستیشناسی و فلسفی زیرسطح پیرنگ داستان در جریاناند. همچنین در این رمان یکی دیگر از درونمایههای آثار لم را مشاهده میکنیم؛ این که اغلب اوقات مشاهده به وسیلهی خصوصیات ذهن مشاهدهگر شکل میگیرد، نه به وسیلهی خصوصیات موضوع تحت مشاهده. رمان شباهت فراوانی به رمان «زنجیرهی شانس» دارد که لم در دههی هفتاد نوشت و در هر دو نقش نظریهی آشوب نیز به چشم میخورد.
دو شخصیت مشهور داستانهای لم
یکی از قهرمانان مشهور داستانهای هجو آمیز و آیندهنگرانهی لم «یون تیخی»(۲۶) است. کیهاننورد برجستهای متعلق به آیندهای دور که شرح سفرهای غریبش در فضا و زمان در داستانهای «روزنوشتهای ستارهای»(۲۷) و «خاطرات يك مسافر فضایی»(۲۸) به رشتهی تحریر در آمد. تیخی در دنیایی انباشته از حیات زندگی میکند که در آن انسانیت تنه به مخلوقاتی غریب و گروتسک میزند. با اين وجود باز هم انسانها قابل شناسايي هستند. چون فضايل و رذايل آدمي در هرجاي كيهان قابل تشخيص است. این داستانها ممکن است به عنوان انتقادهای اجتماعی تند و تیز قرائت شوند؛ توصیف رسومات غریب مکانهای دیگر برای اشاره به نکاتی غافلگیر کننده دربارهی خودمان. آنها به شکل شایستهای به لحاظ فلسفی با آثار جاناتان سویفت و ولتر مقایسه میشوند. گرچه خود لم این شباهت را تصادفی دانسته است. يكي ديگر از دورههاي داستاني لم در قرن ۲۱ ميگذرد. اين دنيايي است كه ماه به مهاجرنشين مبدل شده و قدرتهاي زمين در تقلاي حضور روي مريخ هستند. اين دنياي خلبان پيركس(۲۹) است، يكي از همان آدمهاي محبوب كه راه خود را با دوز كلك از ميان خطرهاي وحشتناك پيدا ميكند؛ يكي از آن مردان نمونهاي و آوارهي عصر فضا. در دنياي پيركس نه بيگانهاي هست و نه سفينهي سريعتر از نور و نه كرمچاله. در عوض قصههاي پيركس مدلسازي نوعي رئاليسم علمي هستند و جزئيات آن به شكل متقاعد كنندهاي تصوير شدهاند. تصويرگر سفر از ميان نواحي وسيع و خالي منظومهي شمسي و گذر زمان در تنهايي پستهاي نگهباني بر خاكهاي غريب و ناآشنا. آنتاگونيستهاي اين داستانها قصد دارند بصيرت خاص بشر را به دست آورند: آنها همان كامپيوترها و روباتهايي هستند كه قرار بود به زندگي و كار انسان در فضا ياري رسانند. لم زير بار تفكيك معمول انسان- ماشين در ع-ت نميرود. او به شيوهاي پيچيده به همراه شكاكيت خاص قهرماناش درگير مسائل هوش مصنوعي است. به عبارت دیگر او بیشتر از آن که درگیر بازتاب تمایلات ناخودآگاه انسان بر روی موجودات بیگانه باشد، به گمانهزنی دربارهی امکانات سایبرنتیک و هوش مصنوعی میپردازد.
عدن(۳۹)
عدن یکی از اولین رمانهای مهم لم است. این رمان که در سال ۱۹۵۹