من زامبیها را دوست دارم...
توضیح دادن اینکه چرا روباتها، جادوگرها، غولها و ابرقهرمانها را دوست دارم، چندان دشوار نیست. حتا گاهی میتوانم فقط بگویم: «نمیفهمم چطور میشه بتمن رو دوست نداشت!» و خیال خودم را راحت کنم. اما در مورد زامبیها... روشن کردن اینکه چرا گلهای مردهی آدمخوار پوسیده میتوانند دوستداشتنی هم باشند کار سادهای نیست. جداً چرا زامبیها را دوست دارم؟ چرا گاهی زمانی دراز به آخرالزمانی زامبیزده فکر میکنم و قند توی دلم آب میشود؟
*
باید اعتراف کنم منیکی که دقیقاً شیفتهی خود زامبیها نیستم. یک نفر زامبی همانقدر میتواند برایم دوستداشتنی باشد که یک اُرک. حدس هم میزنم کمتر طرفدار سینهچاکی حاضر باشد سر صحبت را با یک زامبی باز کند. زامبیها اعصاب ندارند و با اینکه گروهی حمله میکنند، بهنظر نمیرسد موجوداتی اجتماعی باشند.
آنچه زامبیها را جذاب میکند نه خودشان، که تبعات ظهور و حضورشان است. زامبیها حبابِ «جهان زیبای ما» را میشکنند، بزکش را پاک میکنند و همان جور نشانش میدهند که واقعاً هست. انگار زامبیهای امروزی هم، چون اجدادشان، ارتباطی با جادو دارند: پنجههاشان را در هوا میچرخانند و به جهان میگویند: «خودت را نشان بده» و بعد همه چیز بههم میریزد. پشت لبخندهای نمایشی دندانهایی درنده ظاهر میشود. قهرمانان آدمفروش میشوند، عشاقِ وفادار همدیگر را هول میدهند جلوی آدمخوارها و سیاستمدارها دروغ مناسبی پیدا نمیکنند برای لاپوشانی آشوب. زامبیها دشمنانی بیگانه و تروریست نیستند، و این کار را برای همه سخت میکند.
انگار زامبیها طرفداران پروپاقرص این حقیقتاند که بشر نه بالذّات مهربان است و نه نوعدوست. «آن چیزها» قلب یا رودهبهدهان گوشهای میایستند و میگذارند آدمها خود واقعیشان را نشان بدهند. زامبیها روی این نکته انگشت میگذارند که بشر عموماً ترجیح میدهد بابت قویتر بودن و وحشیتر بودنش، از دیگر حیوانات جدا بشود. البته نباید خیلی هم بدبین بود؛ همانطور که زامبیهایی مثل «باب» روز مردگان هستند، آدمهای خوب هم پیدا میشوند.
یک نکتهی (شیطنتآمیزِ) دیگر هم نباید فراموش شود. تا به حال شده آرزو کنید از روی این جهان روزمرهی بهاصطلاح واقعی محو شوید و یکراست بروید به مثلاً جهانی جان کریستوفری یا هاگوارتز؟ جایی که کمابیش تکلیف حق و باطل معلوم است و هیچ قانون دستکاری شدهای نمیتواند اربابان تاریکی را از میلههای زندان نجات بدهد. شده آرزو کنید کاش قوانین جهان طور دیگری بودند؟ و پیش آمده آرزو کنید بروید به فروشگاهی بزرگ و هر چیزی خواستید مجانی بردارید؟ صد البته این آخری کار درستی نیست و امیدوارم وقتی زامبیها حمله کردند، حسابی منتظر بمانید تا صندوقدار سر برسد، و امیدوار باشید که پولتان را بخواهد نه جانتان... اما در مورد جهان؛ زامبیها آرزویتان را تقریباً برآورده میکنند. شخصاً وقت ندارند برای اصلاح قوانین -بیشتر به تشریح علاقهمندند؛ با اینحال، با قوانین همان کاری را میکنند که با آدمهای زنده؛ بقیهی چیزها به عهدهی خودتان است: میتوانید قوانینِ خودتان را بنویسید. هرچند در جهان زامبیزده هم گردنکلفتها بخت بیشتری دارند برای دیکته کردن خواستههایشان؛ اما، دیگر پلیس، تلویزیون، تبلیغاتچی و... ندارند، دستکم زیاد ندارند. هماین به ما -قهرمان بعد از اینهای شاید بشردوست و پاکنهاد- فرصت میدهد که برای خواستههای نیکمان (اینطور امیدوار باشیم) بجنگیم، همانطور که ممکن بود با لرد سیاه بجنگیم...
و تازه اینها تمام دلایل محبوبیت زامبیها نیست. برای بیشتر از این، باید خودتان به تماشای آنها بنشینید، و ساعتهای طولانی به این فکر کنید که اگر زامبیها حمله کردند چه خواهید کرد... آخ که این جذابترین نکته در جهان زامبیهاست، همین سوال: اگر زامبیها حمله کردند چهکار کنم؟
ساسان م.ک. عاصی