زامبیها طرفداران بسیاری دارند. در هر سال چندین و چند فیلم با موضوع زامبیها ساخته میشود. تیراندازی به زامبیها بنمایهی بسیاری از بازیهای کامپیوتری است. کمتر شهری را در اروپا یا آمریکا میتوان یافت که فستیوال زامبیها نداشته باشد. همین طور بسیاری از افراد (گیکها) از هماکنون برای آخرالزمان زامبیها و حفظ بقای خود آماده شدهاند.
اما زامبیها نه مانند خونآشامها باهوشند و نه قدرت گرگینهها را دارند. نه مانند پریهای دریایی زیبایند و نه مثل تکشاخها اصیلند. نه مثل الفها عمر جاودان دارند و نه مثل دورفها ثروتمندند. نه مانند ققنوسها پاکاند و نه به جذبهی اژدهایان هستند.
آنها فقط موجوداتی بیمغز هستند که همیشه ناله میکنند و اینسو و آنسو به دنبال غذا میگردند. نه میتوانند حرف بزنند و نه میتوانند سریع حرکت کنند. خیلی هم احمق هستند.
پس چه چیزی باعث شده است که زامبیها این قدر محبوب باشند؟
- ما شبیه زامبیها هستیم
زندگی مدرن با تمام امکاناتی که در اختیار ما قرار میدهد، ما را به سوی فعالیتهای ناهشیار و بیاندیشه سوق داده است. ما هر روز صبح بیدار میشویم. دوش میگیریم. صبحانه میخوریم. لباس میپوشیم و سر کار میرویم. همهی اینها هم به صورت خودکار اتفاق میافتد. در مترو هندزفری گوشی موبایلمان را در گوشمان میگذاریم و راه هرگونه محرک خارجی را سد میکنیم. وقتی که مترو ایستاد و از آن خارج شدیم، همراه با جمعیت حرکت میکنیم. مثل یک گله. و تمام روز کارهای روزمره خود را انجام میدهیم. بدون ذرهای تغییر و بدون ذرهای خلاقیت. و بعد زامبیها را میبینیم که به نوعی بازتاب رفتار خود ما هستند. چیزی که داریم به آن تبدیل میشویم.
پس برای همین زامبیها را در تخیل خودمان میسازیم؛ به آنها شلیک کرده و به فجیعترین شکل ممکن سرشان را قطع میکنیم. همه و همه برای این است که به یک ارضای درونی برسیم. برای این است که با چیزی که اجتنابناپذیر است بجنگیم و برای این است که به خودمان بقبولانیم که میتوانیم آن بخش از وجودمان را از بین ببریم.
- زامبیها ما را متحد میکنند
شیاطین، فضاییها، روباتهایی از آینده و همین طور زامبیها. وقتی همهی انسانها با یک خطر مشترک روبرو هستند، متحد میشوند. در این مواقع جنس، قومیت، نژاد، ملیت و هر چیز دیگری که انسانها را از همدیگر متمایز میکند، از میان برداشته میشود و فقط یک چیز باقی میماند: انسانیت. و این موضوع آرزوی قلبی اکثر انسانهاست.
- خشونت بدون عذاب وجدان
همهی انسانها در لایههای زیرین شخصیتشان نیازی درونی به خشونت را احساس میکنند. اما حتا در زمان جنگ هم، کشتن یک همنوع امری «خوب» طبقهبندی نمیشود. اما کشتن یک هیولا که قصد نابود کردن شما و بقیهی مردم جهان را دارد، خیلی هم خوب است. چرا که دیگر انسان نیست. یک هیولاست. یک جسد متحرک است. و شما کاملاً حق دارید از آن متنفر باشید.
زامبیها به ما این امکان را میدهند که بدون ذرهای عذاب وجدان به موجوداتی انساننما شلیک کنیم و آنها را بکشیم. زامبیها حس خشونت درونی ما را ارضا میکنند. نمیتوانیم کسی را که از او متنفریم تکهتکه کنیم، اما وقتی که زامبی شده باشد موضوع فرق میکند. از سر «دلرحمی» انتقام میگیریم. وقتی که زامبیها میآیند، زمان تصفیه حسابهای شخصی نیز فرا میرسد.
- احتمال وقوع
یکی از منشاءهای ترس و وحشت، ناآگاهی است. ترس از ناشناختهها. عدم آگاهی باعث میشود که چیزها در نظر ما ترسناکتر شوند.
اما چرا زامبیها برای مثال بیش از خون آشامها و یا گرگینهها باعث ترس میشوند؟
دلیل این امر در احتمال بیشتر وقوع آخرالزمان با زامبیها نهفته است. داستانهای خونآشامی خوب هستند. از خواندنشان لذت میبریم، اما میدانیم که این داستانها در همان کتاب قصه باقی میمانند و راهی به دنیای بیرون ندارند. اما در مقابل زامبیها کاملاً در دسترس هستند. زامبیها هم ترس از ناشناختهها را القا میکنند و هم محتملتر هستند. پس باید از آنها ترسید!
- همه چیز مجانی است
همه مردهاند. هیچ چیز مالکی ندارد. همه چیز مال شماست. شما میتوانید بدون هیچ کار و تلاشی، در بهترین خانهها و هتلها بخوابید. بهترین ماشینها را سوار شوید و هر چیز دیگری را که لازم دارید، از فروشگاهها بردارید. هر چیز را که اراده کنید مال شما میشود. اسمش هم دزدی نیست. آیا انسانی هست که از چنین رفاهی لذت نبرد؟
- تمایل به آشوب
باید قبول کنیم... آن پایین، در نهانترین لایههای شخصیتمان، همهی ما دوست داریم که دنیا نابود شود و دلیلش به هیچ وجه نفرت از دنیا یا نارضایتی نیست. غریزهای طبیعی درون انسان است که به نابودی و آشوب تمایل دارد. غریزهای که فروید نام تاناتوس یا غریزهی مرگ بر آن نهاد.
- ساختار مغز
ترس و نفرت هر دو به وسیلهی قدیمیترین بخش مغز که آمیگدالوس نام دارد، کنترل میشوند. هر دوی این احساسات بسیار نخستین و ساده هستند و به همین دلیل است که میتوانیم آنها را واضحتر از حسهای دیگرمان درک کنیم. و زامبیها هر دوی این حسها را در ما به وجود میآورند.
- مرگ را بکشید
در نظر بسیاری از طرفداران، زامبیها نمادی از مرگ هستند. شکلی فیزیکی از مرگ که دارد به آنها حمله میکند. شکلی از مرگ که میشود آن را کشت و از بین برد. با کشتن زامبیها ، آنها احساس میکنند که به مرگ چیره شدهاند و به سوی فناناپذیری حرکت میکنند. آیا آرزویی از این کهنتر هم هست؟
- بیشعوری
عنوان این قسمت میتوانست این باشد: «هر کاری که دلتان میخواهد بکنید.». یا حتا: «آزادی مطلق». خیلی مودبانهتر هم هست. اما آن مفهومی را که مد نظر است، به هیچ وجه بیان نمیکند.
وقتی که تا کیلومترها کسی نیست که شما را ببیند، وقتی که دیگر چیزی به عنوان قانون وجود ندارد تا جلوی رفتارتان را بگیرد، وقتی که تمام اصول اخلاقی ارزش خود را از دست دادهاند، پس هر چیزی مجاز است.
هر کاری را که در زندگیتان به خاطر ترس از حرف مردم و عواقب آن انجام ندادهاید، اکنون میتوانید با بیخیالی کامل انجام دهید. میتوانید آن شخصیتی را که سال ها پشت نقاب لبخندهای مودبانه پنهان کرده بودید، آزاد کنید. بالاخره میتوانید خودتان باشید.
- شانس بقا
در بین تمام آخرالزمانهایی که به تصویر کشیده شدهاست، در آخرالزمان با زامبیها شانس بیشتری برای بقا داریم. برای مثال اگر قرار باشد شهابسنگی به زمین برخورد کند، هیچ کاری جز انتظار برای مرگی قریبالوقوع از دستمان ساخته نیست. اما با دنیایی پر از زامبی شانس زیادی برای زندگی داریم. حتا لازم نیست از قدرت بدنی فوقالعادهای برخوردار باشیم. کمی سرعت عمل و کمی هوش میتواند جانمان را نجات دهد.
(شاید بشود گفت که این آخرالزمان محبوبترین درمیان گیکهاست. زمانی که بقیه با چیستی این موضوع دست و پنجه نرم میکنند، گیکهایی که از پیش آماده شدهاند در حال متلاشی کردن مغز زامبیها هستند.)
و در پایان باید اضافه کنم که:
دنیای زامبیها تنها آخرالزمانی است که در آن به بازماندگان خوش میگذرد.