نام کتاب: پختستان
نویسنده: ادوین ابوت ابوت
مترجم: منوچهر انور
ناشر: نشر کارنامه
نوبت چاپ: اول-1388
تیراژ: 2200 نسخه
دربارهی نویسنده
ادوین ابوت ابوت (Edwin A. Abbott)، زادروز 20 دسامبر 1838، مرگ 12 اکتبر 1926، مدیر مدرسه، کشیش، عالم الهیات. دانش آموخته مدرسه شهر لندن و کالج سنت جان. برندهی عالیترین جوایز در زمینههای ادبیات، ریاضیات و الهیات در زمان تحصیل. تحقیق در زمینهی الهیات و ادبیات کلاسیک از کارهای مورد علاقه او بوده و آثاری نیز در زمینه الهیات، ویلیام شکسپیر و فرانسیس بیکن نیز نوشته است. نخستین کتاب خود را با عنوان دستور زبان شکسپیر در سال 1870 نوشت، اما عمدهی شهرت خود را مرهون نوشتن کتاب پخستان است؛ کتابی که آن را سرآغاز فصل نوینی در تاریخ ادبیات انگلیس میدانند.
دربارهی نگارش کتاب
کتاب «پختستان» نخستین بار در ۱۸۸۴ با نامی مستعار در کشور بریتانیا به چاپ رسید؛ گویی نویسنده که اسم و رسمی در تحقیقات ادبی و الهیات داشته، میترسیده کتاب در جامعه آن روز، برایش لکه ننگی به بار بیاورد. عنوان اصلی کتاب چنین است: Flatland: A Romance of Many Dimentions. طرحهای متن این کتاب را خود «ابوت» نقاشی کرده است.
ابوت پس از تألیفات فراوان خود در باب ریاضیات و فیزیک، در اعتراض و نقد کوتهبینیهای رایج در جامعه ویکتوریایی، دست به نگارش رمانی میزند و طی روایت داستان «پخستان» علاوه بر هجو فرهنگ و جامعهی زمانهی خود (خصوصاً طرز نگاه غالب به زنان)، باب جدیدی از نگرش به ابعاد هستی میگشاید. مطالب کتاب سوالات تازهای به ذهن خواننده القا میکند. بسیاری از مطالب کتاب نیز، پاسخ به مشکلات فلسفی و ریاضی روز است.
خلاصه داستان
«سکهای را بر میزی از میزهاتان در مکان قرار دهید. بالای سکه خم شوید و نگاهش کنید: طبعاً آن را به شکل دایره میبینید. حال خود را به لبهی میز پس بکشید و اندک اندک چشم را پایین ببرید (به این ترتیب خود را، آهسته، به وضع اهالی «پختستان» نزدیک میکنید!) و ببینید که شکل سکه هر لحظه بیضوی تر مینماید، تا آن که عاقبت، وقتی چشمها درست بر لب میز قرار گرفت (و عملا به موجودی «پختستان»ی بدل شدید)، سکه دیگر حتا بیضی نیست؛ خط مستقیم است. عین این وضع پیش خواهد آمد اگر با مثلثی، مربعی یا شکل دیگری از مقوا، به همین ترتیب عمل کنید: به مجرد آن که با چشمی بر لب میز نگاهش کنید، دیگر چیزی جز خط مستقیم نمیبینید.»[1] به این ترتیب است که: به «پختستان» خوش آمدید!
«پختستان» جهانی است که موجودات آن تنها در دو بعد تعریفپذیرند: عرض و طول. ساکنان این جهان نیز اشکال هندسی هستند: خط، مثلث، مربع و دیگر کثیرالاضلاعها که آزادانه در آمد و رفتاند، بیآنکه بتوانند از سطح فراخیزند، یا در آن فرو روند. ارج و مقام و برتری در «پختستان» بسته به تعداد اضلاع منتظم موجودات است، یعنی پس از «خط» که نماینده حضور نسوان در «پختستان» و پستترین موجود این جهان است، مثلثهای متساویالساقین سربازان و پایینترین طبقه کارگران، مثلثهای متساویالاضلاع طبقه متوسط، مربعها متخصصین و محترمین و همینطور الی آخر که دایرهها یا همان «کاهنان» هستند.
کتاب شامل دو فصل است: جهان ما و دنیاهای دیگر. در فصل اول، راوی داستان، مربعی که از ساکنان محترم طبقهی اجتماعی اشکال هندسی و به نوعی یک روشنفکر پیشرو است، حال و هوای جهان خود و چگونگی زیست و فرهنگ معاشرت و قانونگذاری در در یک جهان دو بعدی را برای مخاطبی از «حجمستان» یا همان دنیای سه بعدی شرح میدهد.
در فصل بعد، راوی با کرهای از جهان سه بعدی ملاقات میکند، که تا زمانی که راوی به حجمستان سفر نمیکند، قادر به درک آن نمیشود. کره که تا پایان داستان بی نام باقی میماند، در پایان هر هزاره یک بار به «پختستان» سفر میکند تا راهنما (رسول) جدیدی را برای آشنا ساختن مردم «پختستان» با مفهوم جهان سه بعدی برگزیند، به این امید که دست آخر روزی مردم «پختستان» به وجود جهان سه بعدی ایمان آورند.
دربارهی نام کتاب
پخستان معادلی است که منوچهر انور برای عنوان انگلیسی Flatland ساخته است، ترکیبی نامعمولی از صفت «پخت» به معنای پخ، مسطح، پهن و پخش (لغت نامه دهخدا)، و پسوند «ستان»، به معنای جا، محل و جهان (لغت نامه دهخدا). در توضیح این شیوه -همان طور که خود انور در مقدمهی کتاب آورده- باید اشاره داشت که نام دیارها در متن اصلی همگی ترکیب اسم و پسوند است (خطستان (lineland)، حجمستان (Spaceland) و...) و تنها نام مندرآوردی کتاب، Flatland، در متن انگلیسی به صورت ترکیب صفت و پسوند مکان آمده است. باید توجه داشت که در فارسی پسوند مکان معمولا با اسم ترکیب میشود و این کار انور، گر چه از سیاق رایج به دور است، اما نهایت امانتداری در ترجمه عنوان کتاب است.
دربارهی اهمیت داستان
منوچهر انور در مقدمه خود بر ترجمهی کتاب مینویسد: «انگیزهی اصلی نگارش این کتاب، اندیشیدن به بعدهای فراتر از نظریه نسبیت اینشتین است. «پختستان» شرح روشنی از این ماجرا است که آدمها «حقیقت» را چطور لوث میکنند و کوتاهاندیشیهایشان را به پای علم مینویسند و به حساب قوانین ازلی میگذارند. حکایت کتاب حاکی از آن است که منطق ما، مانع منطقی بودن ما است و تمثیلی ظریف است از اسارت انسان در ذهنیت خود و امکان گسستن این زنجیر.»
ابوت توسط ریاضیات که علم محض است دنیایی میآفریند که منطق و احساس خواننده تحریک میشود. او چنان ظریف و منطقی به جهان پیرامون خود شک میکند که خواننده نیز پا به پای راوی جلو میرود و تمامی این ملاحظات را میپذیرد. ابوت به این هم بسنده نمیکند، دنیای تازهای را که به وجود آورده، به نقد میکشد و خواهان دیدن دنیای تازه، بلکه دنیاهای تازه و دیگری میشود. از خود و جهان اطراف عبور میکند و به دنیای تازهای گام مینهد. خود و دنیا را به گونهای دیگر میبیند و میفهمد، و این کار را در دنیای تازه نیز میکند. طنز تند و گزنده ابوت در نقد دیگر ساکنان سرزمین «پختستان»، دید علمی او در شناخت سرزمین تازه، و عاقبت فهمیدن چیزی دیگر، جای انکاری برای خواننده باقی نمیگذارد.
راوی، که تنها دو بعد طول و عرض را میدید و میفهمید پا به دنیای حجم میگذارد و جهان خود را از ورای جهانی دیگر مینگرد. حجم چیز دیگری است. دنیای دیگری است که سطح توان درک آن را ندارد. اما این سفر به کشف دنیاهای پستتری هم میانجامد و از نقطستان و خطستان نیز دیدن میکند. با دیدن جهل خود و ساکنان سرزمینهای دیگر، که هر کدام دنیا را تنها از دید خود میبینند، حجم را نیز مورد شک قرار میدهد؛ دنیای دیگری ورای حجم؟
هجو و طنز نهفته در متن کتاب
اگر طنز نهفته در لحن ابوت را به اشتباه برداشت کنیم، شاید این تصور پیش آید که کتاب بیانیهی فردی است که از در توجیه اشتباهات و کجرفتاری نظام رایج دوره ویکتوریایی وارد شده است. این در حالی است که ابوت به عنوان یک مصلح اجتماعی، محدودیتهای رایج جامعه ویکتوریایی را از جهات بسیاری مورد انتقاد قرار میداد. او اعتقاد راسخ بر برخورداری از امکانات برابر در امر تحصیل برای تمام اقشار اجتماع، بالاخص زنان داشت (ابوت یکی از رهبران فعال سندیکای تربیت معلم بود که پایهگذاران آن زنان علاقمند به امر تعلیم و تربیت در انگلستان دوره ویکتوریا بودند و تلاش فراوانی در تغییر سیستم تعلیم و تربیت رایج آن عصر انجام دادند).
نویسنده وضعیت تزئینی زنان دوره ویکتوریاو یک بعدی انگاشتن آنها را با یک بعدی نگه داشتنشان در داستان به تصویر میکشد و شکل هندسی آنها را از دو بعد به یک بعد، به خط صرف تقلیل میدهد و به این نحو تصویری از وضعیت اسفناک زنان در جامعه خویش تصویر میکند. او با نشان دادن زنان به شکل پاره خطی ساده، اشاره به این داشت که دوران ویکتوریا، به چه نحو یکی از ابعاد وجودی زنان را به طور تمام و کمال نادیده میانگاشت.
مثالی دیگر از جنبه هجو و هزل در «پختستان»، معطوف به طرز رفتار با افرادی است که در قالبهای مرسوم اجتماع نمیگنجیدند. در جامعه آن روز به موجب برخی نظریات علمی رایج، رفتار خلاف نظم را ناشی از شکل معیوب بدن یا جمجمهی فرد میدانستند و این گونه افراد را از جامعه جدا کرده به تیمارستان میبردند و برای مردمان شیفته ی تماشای غرائب، در اتاقهای خاصی به نام «تالارهای تماشا» به نمایش میگذاشتند. حال نگاهی داشته باشید به فصل هفتم قسمت اول کتاب، «در باب اشکال غیرمنتظم»، و روایت ابوت از نامتنظمان پختسان، که چه دقیق تصویری شفاف از این جنبه عصر ویکتوریایی را منعکس ساخته است.
رابطه «پختستان» با سفرنامه گالیور
آن طور که از کتاب بر میآید، ابوت در نگارش این اثر عمیقاً تحت تأثیر «سفرهای گالیور» نوشته جاناتان سویفت بوده است. این کتاب مانند سفرهای گالیور نوشته جاناتان سویفت در ۱۵۸ سال پیش از انتشار «پختستان»، از آثار کلاسیک، تخیلی، انسان شناسانه و منتقد تاریخ ادبیات انگلستان محسوب میشود. شخصیتهای اصلی هر دو اثر به جهانی دیگر سفر میکنند، جهانی تخیلی و غیر قابل باور برای دیگران داستان. و هردو دستاوردی از تجربه و نقد به آدمها و دنیای پیرامون به ارمغان میآورند، اما متفاوت. گالیور در انتهای سفرهایش به نقد اشرافیت، جنگ، نادانی و بیسوادی، تبعیض نژادی و قانون حاکم میپردازد و در نهایت از انسان قطع امید میکند؛ اما ابوت (که احتمالاً تحت تأثیر «سفرهای گالیور» نیز بوده) کاری دیگر میکند؛ راوی که خود از اهالی «پختستان» است، در توصیف مردمان سرزمینش در ابتدای داستان به نقد آنها میپردازد و کار را فراتر از این برده و به اشیاء و جهان و نگاه خود شک میکند. شک به جهان پیرامون، به نفی آن نگاه سطحی میانجامد و جهانی دیگر میآفریند.
تأثیرات کتاب
در ویکیپدیا دربارهی «پختستان» چنین آمده است: «یک هجونامهی ریاضیاتی و یک تمثیلنامهی مذهبی.»
پخستان را سرآغاز فصل نوینی در تاریخ ادبیات انگلیس میدانند. کتابی با نگاهی نو به جهان پیرامون، که در زمان خود بدیع است. گرچه این کتاب را اغلب در گونه علمیتخیلی مورد ارجاع قرار دادهاند، برخی شایستهتر دانستهاند آن را داستانی ریاضی نامید.
گرچه پخستان پس از اولین چاپ خود نادیده انگاشته نشد، با این حال موفقیت چندانی نیز به دست نیاورد تا آن که پس از ارائه نظریهی نسبیت از سوی اینشتین، که در آن مفهوم بعد چهارم ارائه شده بود، دوباره مورد توجه قرار گرفت. در مقالهای با عنوان «اقلیدس، نیوتن و اینشتین» که در شماره فوریه 1920 مجله Nature به چاپ رسید، ابوت را به دلیل شهودی که در زمینه اهمیت زمان در تشریح پدیدهها به خرج داده بود، در مقام پیامبری به تصویر کشیده بودند (البته ابوت نخستین کسی نبود که خواننده را به تفکر دربارهی پیچیدگی نحوه ادراک ابعاد مختلف دعوت میکند. به یاد بیاورید افلاطون را، که قرنها پیش، مردمی را اساس بحث خود قرار داد که منشاء ادراکشان صرفاً سایهها بر دیوار غار بود).
با گسترش گونهی علمیتخیلی از دهه 1950 میلادی به این طرف، بر شهرت این کتاب افزوده شده است و ارجاعات فراوانی در آثار نویسندگان و هنرمندان این گونه ادبی به این کتاب صورت پذیرفته است. این کتاب در بین دانشجویان و علاقمندان رشتههای ریاضیات، فیزیک و علوم کامپیوتر نیز محبوبت فراوانی دارد.
رمان «پختستان» سرمنشأ کشفها و ابداعات علمی فراوان میشود. شرح کاملی از تأثیر و تأثرات علمی این اثر داستانی بر دانشمندان و آثار بعد از خود، در مقدمهای که «تامس اف. بانچاف» استاد زیستشناسی دانشگاه براون آمریکا بر ویراست تازه این کتاب نوشته است، میتوان یافت (این مقدمه در چاپ فارسی کتاب نیز آمده است).
این کتاب را «رمان ابعاد» خواندهاند و «آیزاک آسیموف» این کتاب را برای «درک ابعاد» بهترین در نوع خود خوانده است.[2] بسیاری از مطالب ابوت در «پختستان»، پاسخ به مشکلات فلسفی و ریاضی روز است. بعضی نیز این کتاب را سرآغاز فصل نوینی در تاریخ ادبیات انگلیس میدانند.
اصطلاح Flatlander در فلسفه بر پایه نام این کتاب داستان شکل گرفته است.
برخی ارجاعات به پختستان
برخی الهامات ادبی از پختستان
برخی اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی
از متن کتاب
«جهان خود را «پختستان» مینامم، تا بر شما خوانندگان سعادتمند که به زیستن در مکان مفتخرید، ماهیت آن را روشن کنم. نه این که ما خود آن را «پختستان» بگوییم، مجسم کنید یک صفحه پهناور کاغذ را که بر آن یا در آن، خطها، مثلثها مربعها، مخمسها و دیگر اشکال هندسی، به جای آن که نقوش ثابت باشند، آزاد وار در جنبشند، بی آنکه بتوانند از سطح فرا خیزند یا در آن فرو روند. سخت به سایه شبیهند، اما سفتند و لبههای تابناک دارند. با چنین تصویری اینک تصور نسبتا درستی از موطن من و هموطنانم در ذهن خود دارید. هیهات! چند سال پیش یقینا میگفتم «جهان من» ؛اما دیگر ذهنم به چشم اندازهای برتری از اشیا راه یافته. در چنین دیاری طبعا محال است که چیزی، به اصطلاح شما، از نوع جسم پیدا شود، اما شاید گمان کنید که اقلا قادریم مثلثها و مربعها و دیگر اشکال جنبنده موصوف را به چشم ببینیم. ابدا! چنین کاری هرگز از ما ساخته نیست، در هر حال نه بدان حد که شکلی را از شکل دیگر تمیز دهیم. هیچ چیز به چشم ما نمیآید، نمیتواند بیاید، جز خط مستقیم. این وضع ناگزیر را، هم اینک توضیح میدهم: سکهای را بر میزی از میزهاتان در مکان قرار دهید. بالای سکه خم شوید و نگاهش کنید: طبعا آن را به شکل دایره میبینید. حال خود را به لبه میز پس بکشید و اندک اندک چشم را پایین ببرید (به این ترتیب خود را، آهسته، به وضع اهالی «پختستان» نزدیک میکنید!) و ببینید که شکل سکه هر لحظه بیضوی تر مینماید، تا آن که عاقبت، وقتی چشمها درست بر لب میز قرار گرفت (و عملا به موجودی «پختستان»ی بدل شدید)، سکه دیگر حتی بیضی نیست؛ خط مستقیم است. عین این وضع پیش خواهد آمد اگر با مثلثی، مربعی یا شکل دیگری از مقوا، به همین ترتیب عمل کنید: به مجرد آن که با چشمی بر لب میز نگاهش کنید، دیگر چیزی جز خط مستقیم نمیبینید.»
* * *
«در روابطمان با جماعت نسوان گرهی دیگر هم هست که گشودن آن را آسان نمیبینم.
سه قرن پیش، بزرگترین دایره وقت فتوی داد که: «جماعت نسوان را به علت کثرت عواطف و قلّت عقل نباید ازین پس معقول به شمار آورد، و لذا نباید در بند رشد فکری ایشان بود.»
از آن به بعد، خواندن را دیگر به زنان نیاموختند، حساب را – حتی در حدّ شمارش گوشههای شوهران و فرزندان – از جماعت نسوان دریغ داشتند.
و از اینجا بود که قوای عقلانی نسوان به صورت مشهودی رو به نقصان گذاشت.
این رسم نادانپروری یا خفته نگاهداشتن نسوان همچنان امروزه برجاست. من از آن میترسم که اعمال این سیاست، ولو به قصد صلاح، تا همینجا هم به زیان جنس ذکور تمام شده باشد. چون ما مردان در شرایط فعلی ناچار شدهایم با دو زبان، یا شاید بشود گفت با دو ذهن، چرخ زندگی را بچرخانیم. با زنان سخن از «عشق» و «وظیفه» میگوییم، و از «خطا» و «صواب»، «مروت» و «امید» و دیگر ذهنیات عاطفی و به دور از عقل دم میزنیم – که وجودشان واهیست و جعل آنها جز به قصد مهارکردن جوششهای تند زنانه نیست – اما میان خود و در صفحات کتابها الفاظ و عباراتی دیگر، یا شاید بشود گفت، اسلوب دیگری به کار میگیریم…
الهیات ما در حضور زنان یک چیز است و در غیابشان بالکل چیزی دیگر.
بگذریم ازین خطر که فردی از جماعت نسوان در خفا خواندن بیاموزد، کتاب معروفی بخواند، و حاصل کار را به همجنسانش انتقال دهد؛ یا پسر بچهی، از سر بیاحتیاطی یا نافرمانی، اسرار جدل منطقی را نزد مادری فاش کند.
نگران از سستیگرفتن قوای دماغی جنس ذکور، بدین وسیله، در عین خضوع، از مقامات عالیه درخواست میکنم که در مقررات آموزش نسوان تجدید نظر کنند.»
[1] از متن کتاب
[2] The best introduction one can find into the manner of perceiving dimensions.
منابع: