پتک آسمان [۱]
نویسنده: آرتور چارلز کلارک [۲]
مترجم: پیمان اسماعیلیان
ناشر: نشر قطره
نوبت چاپ: اول ۱۳۸۹
شمارگان: ۱۱۰۰ نسخه
قیمت: ۶۰۰۰ تومان
۲۴۰ صفحه
مقدمه
آرتور سی. کلارک که دیگر نیاز به معرفی ندارد. دانشمند، نویسنده و اندیشمند بزرگی بود. اما بررسی آثار او از آن زاویهی دید زیباییشناختی که دیگر آثار ادبی را میسنجند، راه به جایی نخواهد برد. برخی منتقدان، به نثر کلارک خرده میگیرند که چون نوشتار روزنامهها است. بسیار خب، این ایراد بر بسیاری از آثار علمیتخیلی وارد است، اما به گمان من، برای ارزیابی این آثار، به معیار زیباییشناختی دیگری نیاز است. «میعاد با راما» نوشتهی کلارک را در نظر بگیرید، شاید نشود متن آن را از نظر زیبایی و صناعات ادبی با نوشتههای کازانتزاکیس مقایسه کرد و به لحاظ محتوا شباهتی با آثار همینگوی نداشته باشد، اما از سویی آن زیبایی که سرتاسر کتاب خواننده را به تماشای یک سازهی بیگانه میبرد، در آثار جریان اصلی وجود ندارد. میعاد با راما، یک شاهکار مهندسی است؛ توصیف مسحورکنندهی سازهای که ساخته و پرداختهی ذهنی بیگانه است. زیبایی آثار علمیتخیلی، در زیبایی تخیلی است که به تصویر میکشند، و در زیبایی محض «دانش»؛ حتا اگر با نثری ساده و روزنامهوار نگاشته شده باشند. در نوشتن مقالهای دربارهی یک اثر علمیتخیلی سخت آن هم به قلم کلارک که دربارهی موضوعات علمی تا جزییترین مسائل دقیق میشد، ناگزیر از وارد شدن به وادی دانش هستیم. با اینحال خوانندهی آثار کلارک، اگر عشق به علم و دانش نمیداشت، کتاب را پس از خواندن صفحات آغازین زمین میگذاشت، چه برسد به آن که بخواهد مقالهای دربارهاش بخواند.
دیدگاه علمی و پیشزمینهی کتاب
داستان «پتک آسمان» را هم باید از همان زاویهی نامکشوف زیباییشناختی نگاه کرد، هر چند قطعاً این داستان را نمیتوان جزو آثار قوی کلارک قرار داد. ماجرای نگاشته شدن داستان از این قرار است که در سال 1992، سردبیر مجلهی تایم از کلارک درخواست میکند داستانی چهار هزار کلمهای بنویسد و در آن تصویری از زندگی در زمین، در هزارهی بعد به خوانندگان ارائه دهد. کلارک داستان را مینویسند و داستان کوتاه در ویژهنامهی شمارهی سپتامبر 1992 مجله، به نام «فراسوی 2000» منتشر میشود. کمی بعد در جشن تولدش، دکتر دانکن استیل [[3]]، عضو رصدخانهی انگلیسی-استرالیایی کونابارابران [[4]]، مقالهای ارائه میدهد و به همراه اسلایدهای رنگی نشان میدهد در صورت برخورد یک سیارک بزرگ با زمین چه اتفاقی رخ خواهد داد. از سویی دکتر لویی آلوارز [[5]] که از دوستان کلارک بود و حتا یک سال پیش از مرگش از کلارک خواست بر روی جلد کتاب زندگینامهاش چیزی بنویسد، پسرش را در نگارش رسالهای معروف به نام «دلیلی فرازمینی برای انقراض در کرتاسه» [[6]] که در مجلهی ساینس در 1980 منتشر شد، یاری کرد. این رساله فرضیهای برای نابودی ناگهانی دایناسورها از روی زمین ارائه میکرد.
میشود گفت این عوامل در کنار هم به علاوهی ذهن همیشه جستوجوگر و دانشمند کلارک، او را بر آن داشتند که داستان کوتاهش را به داستانی بلند تبدیل کند. آثار کلارک را که خوانده باشید، میدانید چند دغدغهی بزرگ و اساسی داشت. یکی از آنها همین مسئلهی برخورد احتمالی یک سیارک با زمین بود. گشایش داستان «میعاد با راما» هم برخورد یک سیارک بزرگ به زمین است. در «میعاد با راما» کلارک پیشنهاد طرحی به نام «نگهبان فضا» [[7]] را میدهد. سامانهای هوشمند و بزرگ که رد همهی اجرام سرگردان در منظومهی شمسی را دارد و مرتب همه را رصد میکند و در صورتی که جرمی بزرگ که تهدیدی واقعی برای زمین محسوب میشود در مدار برخورد قرار گیرد، زنگ خطر را به صدا درمیآورد تا اقدامات بعدی صورت گیرند.
در دههی هشتاد، بحث احتمال برخورد سیارکی با زمین، در نتیجهی گذر سیارک اف. سی [[8]]، مسئلهی سیارکها را دوباره به بحث روز تبدیل کرد. در نتیجه کمیسیون علوم، فضا و فناوری مجلس نمایندگان آمریکا بندی را به قانون ناظر بر مجوز فعالیت ناسا افزودند. به موجب آن بند، ناسا مأموریت یافت دو کارگاه مطالعاتی تشکیل دهد. در کارگاه اول برنامهای برای افزایش میزان آشکارسازی سیارکهای عبوری از مدار زمین طرح ریزی کند و در کارگاه دوم، به بررسی و تشریح سامانهها و فناوریهایی اقدام کند که مدار چنین سیارکهایی را در صورتی که خطری برای زمین باشند، تغییر دهد یا آنها را نابود سازد.
ناسا بنا بر این مأموریت، در سال 1991 یک کارگاه بینالمللی تشکیل داد و چندین جلسه برگزار کرد. نتیجهی جلسات در گزارشی از آزمایشگاه پیشرانش جت [[9]] در پاسادنا [[10]] با عنوان «پیمایش نگهبان فضا» در سال 1992 منتشر شد. در این گزارش آمده است که:«نام این برنامهی پیمایشی پیشنهادی را نگهبان فضا گذاشتهایم. این نام را از طرحی مشابه و پیشنهاد شده توسط نویسندهی علمیتخیلی، آرتور سی. کلارک در داستان بلندش به نام میعاد با راما در حدود 20 سال پیش به عاریت گرفتهایم.»
کلارک در مؤخرهای که بر «پتک آسمان» نوشته، میگوید: «وظیفهی من بود که نشان دهم دربارهی خطر سیارکها چه میتوان کرد. حتا ممکن است با یک پیشگویی خودکامبخش دنیا را نجات دهم، گو این که هرگز هم نفهمم.»
حال که «نگهبان فضا» واقعاً وجود دارد، شاید هم واقعاً روزی ایدهی کلارک بشریت را نجات دهد.
آمارها و مطالب علمی مربوط به سیارکها که در داستان استفاده شدهاند، به گفتهی خود کلارک تا حد زیادی بر اساس همان گزارش نگهبان فضای ناسا هستند. با این حال، سیارهی کالی که همان پتک آسمان است، خیالی است و هنوز چنان خطری زمین را تهدید نمیکند یا اگر هم باشد، هنوز از آن بیخبریم.
داستان:
داستان، روایتی خطی و ساده دارد. سال دو هزار و صد و خوردهای است. سیارکی در بخش بیرونی منظومهی شمسی کشف میشود و مشخص میشود در مسیر برخورد با زمین است. قدرت برخورد و عواقب پس از آن با توجه به اندازهی سیارک محاسبه میشود. در صورت برخورد، کل حیات روی سیارهی زمین در معرض نابودی قرار خواهد گرفت. چیزی شبیه به اتفاقی که در دوران کرتاسه برای خزندگان عظیمِ آن دوران افتاد. انسانها در این زمان روی ماه و مریخ و برخی اقمار منظومه شمسی زندگی میکنند، بنابراین نگرانی منقرض شدن نسل بشر وجود ندارد، با این حال سیارهی عزیز مادر از دست خواهد رفت. برای مقابله با این بحران، تدبیرهایی از قبل اندیشیده شده، ولی بالاخره همیشه باید یک جای کار بلنگد. حتا در واقعیت هم همین طور است،چه برسد به داستان.
همانطور که پیشتر گفتم، داستان را نمیتوان جزو آثار قوی کلارک قرار داد. برخی عناصر تشکیل دهندهی زمینهی داستان، مانند فنآوریهای خیالی آینده، دستیابی به سوخت اتمی پاک (همجوشی)، نگهبان فضا، زمینگونهسازی اقمار منظومهی شمسی، اکتشاف اروپا (قمر مشتری) و... از دلمشغولیهای بزرگ کلارک بودهاند که در تمام آثارش کم و بیش خود را نشان میدهند. یکی از سه آرزوی کلارک در سالروز تولد 90 سالگیاش، دستیابی بشر به سوخت پاک جایگزین سوخت فسیلی بود. بنابراین میشود این داستان را تحقق آرزوهای دیرینهی کلارک دانست، گویی آن را برای دل خودش نوشته باشد، که تصویری به دلخواه کلارک از آینده نشان دهد.
یکی دیگر از مسائلی که ذهن اندیشمند کلارک را همیشه درگیر خود میکرد، عقاید مذهبی و دگرگونی آنها در گذر تاریخ بود. تقریباً در تمام آثار کلارک به نحوی به این مسائل پرداخته و میشود گفت مذهبیها، همیشه نقشی در آثار کلارک بازی کردهاند. آرتور سی. کلارک، نه تنها ضدمذهب نبوده، بلکه چه در متن داستانها و چه در مقالههایش، همیشه با احترام از پیروان مذاهب مختلف یاد کرده، با این حال، ذهن دانشمندش در گمانهزنی در حیطههای مختلف، تفاوتی میان عقاید و مسائل علمی نمیدید. در این کتاب صحبت از مذهبی خیالی است که ترکیبی میان اسلام و مسیحیت است. در این مذهب هم مانند سایر مذاهب، عدهای گمراه وجود دارند که در واقع پیرو هیچ مذهبی نیستند، مگر عقاید دیوانهوار خودشان. گمراهان به ظاهر مذهبی این داستان هم نقش خودشان را خوب ایفا میکنند.
ارزش اصلی داستان از دید من، محتوای علمی آن است که در قالب داستانی راحتخوان ارائه شده. به هرحال، همیشه یکی از نکات مثبت داستانهای علمیتخیلی سخت، محتوای علمی آنها بوده است. با خواندن این داستان اطلاعات خوبی دربارهی منظومهی شمسی و به خصوص خود سیارکها به دست میآورید.
یکی دیگر از ایدههای داستان که میشود گفت از آن دغدغههای کلارکی است، امکان انتقال تمامی خاطرات، دانستهها، باورها، احساسات و در یک کلام هویت فرد به رسانهای مجازی است. همانچیزی که این روزها با عنوان، بارگزاری اطلاعات مغز روی حافظهی کامپیوتری از آن یاد میشود. کلارک در «شهر و ستارگان» به طور مفصل به این ایده پرداخته و بر اساس آن داستانی زیبا خلق کرده است. اما در «پتک آسمان» این فنآوری هنوز در مرحلهی گمانهزنی قرار دارد و تنها همان مذهبیها مدعی دستیابی به آن هستند.
و البته شاید ارزش اصلی این داستان و مؤخرهای که کلارک خود بر آن نوشته، حالا مشخص نشود. شاید روزی که ما هم نیستیم، بشریت جان خودش را مدیون این داستان شود.
در ادامه قسمتی از متن کتاب را میخوانید. در این قسمت، کلارک تصویری خیالی از روند زمینگونهسازی مریخ ارائه میدهد. در خود داستان، انسانها روی مریخ زیر کلاهکهایی زندگی میکنند و سطح مریخ هنوز همان است که ما به واسطهی تصاویر تلکسوپی و پویشگرهای مریخ میبینیم. اما در داستان، طرحی برای زمینگونهسازی مریخ وجود دارد و یک شبیهسازی کامپیوتری بر مبنای آن طرح صورت گرفته است. همین چند جملهی ساده و خالی از پیرایههای ادبی، تصویری چنان زیبا و ناب به دست میدهد که میشود نویسنده را برای نداشتن نثر مسجع بخشید. بخوانید:
قطعهای از متن داستان:
«فام صورتی آسمان جای خود را به آبیرنگ داده و سرانجام ابرهای واقعی شکل میگرفتند، دیگر از مههای رقیق که با طلوع خورشید پراکنده میشد، خبری نبود. در کف درهی عمیق نیز آنجا، که پیش از این تنها سنگهایی عریان دیده میشد، لکههایی سبزرنگ در حال گسترش بود. هنوز درختی دیده نمیشد، ولی گلسنگها و خزهها راه را هموار میکردند.
به ناگاه و انگار با افسونی، حوضچههایی از آب آرام و بیموج در زیر نور آفتاب پیدا شد که بر خلاف حوضچههای امرزوین مریخ بیدرنگ تبخیر نمیشد. با پیدا شدن تصویر آینده، حوضچهها به دریاچههایی تبدیل شدند و در قالب رودخانهای به یکدیگر پیوستند. ناگهان درختهای در کنارهی رود سربرآورده و اوج گرفتند...»
پانویسها:
[۱]Arthur Charles Clarke
[۲] Hammer of God
[۳] Duncan Steel
[۴] coonabarabran
[۵] Walter Alvarez
[۷] Space Guard: نام سامانهای خیالی در داستان میعاد با رامای کلارک، که آسمان را به دنبال اجرامی که احتمال برخورد با زمین دارند، پویش میکند و در صورت یافتن یک جرم، زنگهای خطر را به صدا درمیآورد.
[۸] FC: نام یکی از سیارکها.
[۹] JPL
[۱۰] Pasadena