مرد مصور [۱]
نویسنده: ری بردبری
ناشر: Doubleday & Company
سال انتشار: ۱۹۵۱
۲۵۶ صفحه
سال 1951 بود که «مرد مصور» به صورت کتاب چاپ شد. هجده داستان کوتاه جادویی آقای بردبری با پلهایی غریب در قالب داستانی خیالی به هم متصل شده و مرد مصور را شکل دادهاند. بردبری یکی از اساتید داستان کوتاه در ژانر است و هجده داستانی که با قابسازی [۲] به هم متصل کرده است، جزء بهترین نمونههای داستان کوتاه گمانهزن به حساب میآیند.
کتاب با داستان ملاقات راوی و مرد مصور آغاز میشود. در مجموعه داستان «کارناوال ظلمت» [۳] بردبری با ساحرهای آشنا میشویم که زمان را زیر چنگ دارد و از آینده یا گذشته آمده است و چهرهاش همیشه در حال دگرگونی است.
بدن مرد مصور پوشیده شده است از خالکوبیهای غریب و زنده که اگر خوب دقت کنید و گوش بسپارید، هر کدام داستانی مجزا را نقل میکنند. داستانها موتیفهای چندی دارند که مهمترین و پررنگترین آنها، نخست انسانیت و دوم فناوری است. انسانیت به انحاء مختلف، خود را در مجموعه نشان میدهد. برخورد ناخدا و مردم دنیایی که روی آن فرود آمده با رخدادهای باورناکردنی یا درکنشدنی یا هضمنشدنی (مرد، کالهئیدوسکوپ و...)، غرابت بچهها با والدین (مرغزار، ساعت صفر، موشک) که در فرآیندی ایجاد شده که نتیجهی مستقیم غلبهی اقتضا در کاربرد فناوری است و مانند آن. درگیریهای انسانی در سطوح مختلف خود را نشان میدهد، چه در حد جنگ و اثرات آن (بزرگراه) و چه در حد تنهایی مدرن.
داستانهای مجموعه در طی سالهای 1948 تا 1951 در مجلههای مختلف منتشر شدهاند و آنچه آنها را به هم پیوند میدهد، تصحیح راوی و پلهای داستانی است. همین امر باعث شده است داستانها برخلاف بسیاری مجموعهها پیوند مستقیمی با یکدیگر نداشته باشند، اما از سوی دیگر همین عدم وجود پیوند، تفاوت داستانها با یکدیگر و گونهگونی در روایت، مجموعهی رنگارنگی پدید آورده است که برای خواننده هم جذاب مینماید. با توجه به دید بردبری و بنمایهی داستانها که از دیدگاه بردبری نسبت به آنچه آن را مطلوب روابط انسانی میداند، نشأت گرفته؛ نقطهی اشتراک را میتوان همان بنمایه در نظر گرفت. در این مختصر نمیتوان حتا به بخش کوچکی از عناصر اساسی کتاب پرداخت. اما تلاش شد تا مهمترین نکات گنجانده شوند.
خلاصه داستانها
آغاز: مرد مصور
راوی با مرد مصور آشنا میشود.
بیشه
در آیندهای نه چندان دور اتاق بازی واقعیت مجازی، تنها محلی است که کودکان در خانه به آن احساس تعلق میکنند. وقتی پدر و مادر تلاش میکنند اوضاع را تغییر دهند...
کالهئیدوسکوپ
سفینهای در فضا نابود میشود و فضانوردان پخش شده در فضا که کنترلی بر روی حرکت خود ندارند، آخرین ساعتهای زندگی خود را با اطلاع از مرگ حتمی طی میکنند.
زین به پشت
سیاهپوستان مریخ را مسکونی کردهاند. خبر میرسد که سفیدپوستان در فرار از جنگی نابودگر به مریخ میآیند. این خبر واکنشهای مختلفی را بر میانگیزاند...
بزرگراه
مرد و زنی بیخبر از تمام دنیا، در مزرعهشان کنار بزرگراه زندگی میکنند. خودروهای عبوری تنها ارتباط آنها با دنیایی هستند که هیچ ارتباطی با آنها ندارد. اما روزی...
مرد
فضانوردان سفینهای به سیارهای جدید میرسند و مردم آنجا را در آرامشی برهمنازدنی مییابند. ناخدا با پرسوجو در مییابد که این آرامش نتیجهی ظهور شخصی غریب است که به تازگی عروج کرده است...
باران طولانی
کشتی فضایی روی زهره سقوط میکند و فضانوردان باید زیر باران ابدی زهره خود را به پناهگاه برسانند و در این راه با جنون و توهم و خود و سیاره و موجوداتش روبهرو هستند.
موشکران
همسر و فرزند مرد موشکران که همیشه مانند رانندهی کامیونی بیابانی در راه است، با بودن و نبودن او کنار میآیند تا روزی که...
بالونهای آتشین
کشیشی زمینی برای هدایت ساکنان مریخ به این سیاره میرود. اما در عوض با کرههایی از نور روبهرو میشود که...
آخرین شب جهان
آخرین شب جهان است و همهی مردم این را میدانند. چه رفتاری را انتظار دارید؟
تبعیدیها
زمینیها به مریخ میروند. اما مریخ پایگاه تبعیدیهای عجیبی است که سانسور و کتابسوزان، آنها را از زمین رانده است...
نه شب و نه صبح
کلبیمسلکی کهنهکار، فضای لایتناهی را به درون میکشد و شکاکیتش تا منتها درجهی تحمل آدمی بالا میرود تا آنکه...
روباه و بیشه
فراریهایی که از آینده آمدهاند...
ملاقاتی
مردی با قدرتی عجیب و منحصر به فرد به تبعیدگاه بیماران لاعلاج فرستاده میشود. اتفاقی که در پیش روست، فراتر از باور تکتک ساکنان رو به موت مریخ است...
بتون مخلوطکن
یک مریخی پیشقراول در زمین کاپیتالیست چه حالی خواهد داشت؟
شرکت خیمهشببازی ماریونت
چه اتفافی میافتد اگر روزی عروسکهایی مانند انسان جایگزین انسانهای واقعی شوند. این بنمایهی تکراری از دید بردبری عمقی شاعرانه پیدا میکند.
شهر
شهری بیست هزار ساله و متروک، زنده است و در انتظار نژاد خاصی که او را بیدار کند. وقتی گروهی از انسانها پا به روی سیارهی شهر میگذارند...
ساعت صفر
ساعت صفر بازی محبوب همهی کودکان در سرتاسر زمین شده است. اما رازی بزرگ پشت این بازی بیخطر کودکانه نهفته است.
موشک
فیورلو باید بین خودش و اعضای خانوادهی بزرگش یک نفر را انتخاب کند. یک نفر برای سفری که فقط یک بار برای آنها امکان دارد...
پایان: مرد مصور
راوی چشمش به کمر مرد مصور میافتد که سرنوشت خود او را نشان میدهد. سرنوشتی که او را وا میدارد بیدرنگ بگریزد.
اقتباسهایی سینمایی
در سال 1969 جک اسمایت [۴] فیلمی به همین نام از روی این اثر ساخت که سه داستان مجموعه به علاوهی مقدمه و مؤخره را پوشش میداد. فیلم ستارهی تاریک [۵] نیز از داستان کالهئیدوسکوپ الهام گرفته است.
ترجمه در ایران
این اثر توسط دو مترجم (محمد قصاع و هوشنگ غیاثینژاد) به نام مرد مصور ترجمه شده است. ترجمهی هوشنگ غیاثی در سال 1372 توسط پاسارگاد و ترجمهی محمد قصاع به سال 1374 توسط نشر افق منتشر شده است. در ترجمهی محمد قصاع سه داستان حذف شده است.
بریدهای از داستان بزرگراه
ترجمهی حسین شهرابی، بهمن ۱۳۸۵، آکادمی فانتزی
باران خنک شامگاهی به دره رسید و ذرتها را در کشتگاههای کوهستانی زیر کشت نوازش کرد و ضربهای آهسته به علفهای خشک بام کلبه زد. در تاریکی ناشی از باران، زنی با مشقت ذرتها را میان سنگهای آتشفشانی آرد میکرد و در آن روشنایی اندک و نمناک، کودکی در جایی گریست.
هرناندو کنار ایستاد که باران بند بیاید تا بعد از آن بار دیگر با خیش چوبیاش کار شخم زدن زمین را از سر بگیرد. در پاییندست، رودخانه گِلآلود میشد و در مسیرش شتابان پیش میرفت. بزرگراهی بتونی، همانند رودخانهای دیگر نیز به چشم میخورد که به هیچ وجه جاری نمینمود؛ بلکه درخشان و تهی غنوده بود. از ساعتی پیش حتا تکماشینی نیز نگذشته بود که بهخودیخود جذابیتی نامعمول به جاده میداد. در این همه سال، ساعتی نبود که ماشینی از آنجا نگذرد و کسی فریاد نزند: «هی! عیبی نداره از شما عکس بگیرم؟» کسی با جعبهای که صدای کلیک میداد و سکهای که در دستش داشت. گاهی اگر بدون کلاه و آهسته در مزرعه راه میرفت، میگفتند: «نمیشه کلاهت رو هم بگذاری سرت؟» و سپس دستانشان را که چیزی طلایی داشت، تکان میدادند؛ چیزی که زمان را به آنها میگفت، آنها را میشناساند یا هیچ کاری نمیکرد به جز تلألو در آفتاب، مانند چشم گربه در شب. این را که میگفتند، او بر میگشت و کلاه به سر میگذاشت.
پانویس:
[۱] Illustrated Man
[۲] Framing
[۳] Dark Carnival
[۴] Jack Smaight
[۵]Dark Star