همراه با موج توجه روزافزون به ادبیات گمانه زن و در راس آن ژانر فانتزی، انتشارات گلآقا هم چندی پیش و در سال جاری دست به انتشار آثاری در این حوزه زده است که شامل سه رمان از آثار متاخر و غربی این گونه میشود. این ناشر که پیشتر برای آثارش در حوزهی طنز زبانزد بود، این روزها سیاقی را پیش گرفته که نخستین حاصل آن این سه جلد است. ابتدا «بلارت؛ پسری که نمیخواست دنیا را نجات دهد» نوشتهی دامنیک بارکر و ترجمهی مسعود ملکیاری است. سپس «شرق خورشید، غرب ماه» اثر جسیکا دی جورج ترجمهی دلارام کارخیزان است و سر آخر نوبت «قاموس دیو» به قلم سارا ریس برنن و برگردان علی مصلح حیدرزاده میرسد. اهمیت این مجموعه از آنجاست که گرچه تا به حال آثاری برجسته از نویسندگان مطرح ادبیات خیال انگیز در ایران به چاپ رسیده است، اما تمرکز یک ناشر بر آثاری از این دست که نامشان کمتر برای گوش مخاطب ایرانی آشناست کمنظیر و فرصتی برای نگاهی فراگیرتر به آثار ادبیات گمانهزن است.
بلارت: پسری که نمیخواست دنیا را نجات دهد [۱]
مترجم: مسعود ملکیاری
سال انتشار: 1391
این کتاب در سال 2007 توانست کتاب سال استاتکون شود. نویسندهی آن دامنیک بارکر ]2[ انگلیسی است.
بلارت پسر ابلهی است که غیر از گاو در زندگیاش چیزی ندیده؛ پدربزرگش برای آن که کسی سرشان چتر نشود، شایع کرده بود که او مرضی ناشناخته دارد و همین باعث میشود پسرک وارد اجتماع نشود و عمر کوتاهش را تنها در مزرعهای سبز و خرم بگذراند. تا این که کاپابلانکای جادوگر رد او را از میان پیشگوییهای تاریخی میگیرد و میفهمد که او ناجی جهان است! و به هر دوز و کلکی که شده، بلارت گستاخ و بیسر و پا را با خودش به سفر نجات دنیا میکشاند. در این راه قهرمانان دیگری نیز به آنها میپیوندند و ماجراهای بسیاری را از سر میگذرانند... داستان ملغمهای است از همهی داستانهای فانتزی و عناصر آنها؛ جادوگر و منجی و ابرقهرمان. با اسطورهای فرضی برای دنیایی که داستان در آن میگذرد؛ جهانی که توسط خدا به ملکهایی واگذار شده و یکی از آنها نا فرمانی میکند که ما را به یاد سیلماریلیون تالکین میاندازد- و نافرمان که به واسطهی دیگران در زیرزمین به بند کشیده میشود. در اینجا اما یک تفاوت عمده وجود دارد و آن این که هر چقدر داستانهایی که از آنها یاد کردیم در فضایی جدی و پراهمیت میگذرد، این یکی در وضعیتی نابهسامان و احمقانه پیش میرود، چرا که کتاب هزل ادبیات تخیلی است! چنان که تری پرچت استاد این نوع ضایع کردن المانهای فانتزی است، دامنیک بارکر هم دست به چنین کاری میزند و این کار را خوب هم انجام میدهد و به هدف خود یا لااقل یکی از اهداف مهمش که خنداندن مخاطب باشد نایل میشود و با تمام این اوصاف نباید از این کتاب بیش از این هم انتظار داشت.
بخشهایی از متن کتاب:
«بلارت از آن دسته بچههایی نبود که زود حرف پیرمردها را باور کند، به خصوص حرف آنهایی که ادعای جادوگری میکنند. برای همین گفت: «پس ورد و جادو هم بلدی. اگه راست میگی این میز رو به گاو تبدیل کن ببینم!»
کاپلانکا فریاد زد: «چی؟»
بلارت جواب داد: «گوشات کره؟»
کاپلانکا در جواب گفت: «نه! کر نیستم. ولی اگر به حرفم گوش ندهی، تو را به گاو تبدیل میکنم!»
بلارت گفت: «وای چه با حال! میتونی؟»
جادوگر از جواب بلارت جا خورد. کمی عقب رفت، آهی از سر حسرت کشید و ساکت، در خودش فرو رفت. انگار در آن اتاق نقلی، گذر زمان برای مدتی هر چند کوتاه متوقف شد. نوری آبی از چشمان جادوگر تابید و باد تندی در اتاق وزیدن گرفت؛ باد چنان سریع گذشت که انگار هرگز نوزیده بود. بله، در یک چشم بر هم زدن میز به گاو تبدیل شده بود. گاوی متعجب که بی درنگ دست به کار چریدن آشپزخانه شد. بلارت که حسابی سر حال آمده بود با خوشحال فریاد زد: «یه بار دیگه! یه بار دیگه!»
شرق خورشید، غرب ماه ]3[
عنوان اصلی: «خورشید و ماه، یخ و برف»
مترجم: دلارام کارخیزان
سال انتشار: 1389
این کتاب نوشتهی جسیکا دی جورج ]4[ آمریکایی اهمیت ویژهای دارد و آن این که درست از وسط سرزمین برف و یخ، مهد ادبیات فانتزی میآید. صحبت از اسکاندیناوی است و این قصه با بهرهگیری از یک افسانهی نروژی نوشته شده.
داستان از جایی شروع میشود که زمستانی بیپایان سالها بر سرزمین دوردست یخ و برف سایه انداخته و کسی از نفرینی که باعث آن شده خبر ندارد. کوچکترین دختر خانوادهای فقیر –که مادرش از غیظ دختر شدن فرزندش نامی بر او ننهاده- مهربان و بیهمتاست و برادری خوشقلب و بزرگتر به نام هانس پیتر دارد که سفرهای دور و درازی را در دریا داشته و رمز و رازهای سرزمینشان روح او را خراشیده. و این دختر رقمزنندهی ماجرایی خواهد شد که کلید رهایی این سرزمین از چنگال یخ و برف خواهد بود...
سرمای پرسوز و گزندهای که از محیط این سرزمین ساطع میشود، در جوار روایتی گرم و دلپذیر آب میشود و این کتاب بیشک یکی از فانتزیهای دلنشینی است که هر کسی میتواند بخواند. درست از جنس همانی که در سرمای زمستان بیپایان قصهی نارنیا میشود لمسش کرد و این داستان اگر چه از فولک اسکاندیناوی بر میخیزد و ربطی به فضای سلت و آنگلوساکسون نارنیا ندارد، اما علاوه بر برف و یخ وجوه دیگری مثل قهرمان دختر تنها، حیواناتی که حرف میزنند، فاون و سانتور و دیگر موجودات اسطورهای در اشتراک با نارنیا دارد. فضاسازیها پر است از جزئیات مطبوع و توصیفهایی که اگر در سرزمین برف و یخ نبودند، داستان چیز غیرقابل خواندنی از آب در میآمد. به علاوه داستان که در اروپای شمالیِ دیر مسیحی شده میگذرد، به خوبی از باورهای پگنی این ناحیه و تقابل و تفاهمهایش با فرهنگ مسیحی سخن گفته است.
بخشهایی از متن کتاب:
«لس نمیخواست در آن حالت عجیب و خشمگین برادرش با او جر و بحث کند؛ به همین دلیل، لباسهای گرانبها را پوشید. نیمتنه تا روی زانوهایش میرسید و پوتینها درست تا سر زانویش بودند. وقتی آنها را روی پوتینهای کهنهی خودش پوشیده بود، کاملاً اندازه و راحت بودند.
«هیچ وقت این قدر گرم نشده بودم.»
لس شگفتزده بود. هیچ وقت فکر نکرده بود که ممکن است همهی بدن آدم مثل وقتی که دستها و صورتش را جلو آتش میگیرد، گرم شوند.
برادرش کلاه نیمتنه را بالا آورد، موهای لس را پوشاند و روبان آن را کشید تا دور صورتش محکم شود.
«خدا به همراهت باشد. روزی برسد که همیشه گرم و آسوده باشی.»
صدایش از فرط هیجان و احساسات میلرزید. آستینهای نیمتنه را که لس هنوز برای بالا کشیدنشان تقلا میکرد، تا بالای دستکشهایش برگرداند و لس برای پیدا کردن گوزن سفید بیرون رفت.»
قاموس دیو ]5[
مترجم: علی مصلح حیدرزاده
سال انتشار: 1391
این کتاب که عنوان قاموس دیو برای آن انتخاب شده و ترجمهی مناسبی برای آن به نظر نمیرسد (چرا که دمون با دیو تفاوت بسیاری دارد)، نوشتهی نویسندهی ایرلندی سارا ریس برنن ]6[ و نامزد مدال کارنگی سال 2010، از آن فانتزیهای پرتحرکی است که احتمالاً مورد پسند انیمهبازها قرار بگیرد!
قاموس دیو ماجرای خانواده –دو برادر و یک مادر- درب و داغانی است که آواره از این شهر به آن شهر و از این خانه به آن خانه میگردند و درگیر طلسم و افسون و جادو و مصائبی هستند که از سمت دمونها و ساحران بهشان وارد میشود. با این حال حسابی کارکشته شدهاند و به رغم ظواهر عادی زندگیشان مثل درس خواندن و پیدا کردن دوست دختر و... موقع درست کردن غذا در آشپزخانه ناگهان چنان شمشیر از نیام میکشند و با این اشرار رو در رو میشوند که خواننده ماتش میبرد! و در مقام مقایسه به سیاق مطلب دو کتاب دیگر، ما را به یاد مجموعهی گرگ و میش میاندازد؛ همانطور که آنجا هم در خلال یک زندگی روزمره نبردی جنجالی و هیاهویی که از دور کم صدا به گوش میرسد برقرار است.
نیک و آلن، دو برادر مبارز این داستان که تفاوت جسمی و خلقی بسیار دارند، با شمشیر و تپانچه در جدال با این موجودات هستند که خواهر و برادری که همکلاسی نیک در مدرسه هستند، و یکیشان از قضا دختری است که آلن پیشتر او را دیده و پسندیده، سر شب به خانهشان میآیند و از آنها برای جادوی سیاهی که پسر دچارش شده کمک میخواهند...
بخشی از متن کتاب:
«هشداری ناگهانی داده شد.
طلسمی که نیک همیشه همراه داشت، آزارش داد. لنگر دور گردنش که صدا میکرد و نیش میزد، عذابی همیشگی بود. اما حالا درد مانند شوک الکتریکی از منبع شوک، یعنی طلسم، به درونش جاری شد. استخوانهای پرندهای که طلسم را احاطه کرده بودند به شبکهای از تور و بلور تبدیل شدند و طرح جدیدی ساختند. انگار طرح جدید به کندی پوستش را میسوزاند.
از بین دندانهایش غرید: «آلن!»
سپس پنجره منفجر شد و خرده شیشههای تیز مهتابیرنگ به داخل خانه پرتاب شدند. نیک آچار را انداخت و صورتش را با بازویش پوشاند. همزمان چرخید و از زیر آستینهای خیسش نگاه کرد و دید آلن روی زمین پرت شده است.
از چارچوب پنجره، تودهای از کلاغهای خشمگین داخل شدند...»
*
مدیر هنری این مجموعه که امیرحسین داوودی است، توانسته یونیفرم خوبی برای این آثار پیاده کند که با توجه به اهمیت کمی که ناشران در ایران به این موضوع میدهند، قابل ستایش است. و اگر بعضی اشکالات ویرایشی یا ترجمه را در این مجموعه نادیده بگیریم، گلآقا از عهدهی ورود به حوزهی آثار تخیلی به خوبی بر آمده و بعید نیست که سال آینده نامش در میان گزینههای مروج برتر ادبیات گمانهزن دبیرخانهی این جایزه قرار بگیرد.
پینوشتها:
[1] Blart: the boy who didn’t want to save the world
[2] Dominic Barker
[3] Sun and Moon, Ice and Snow
[4] Jessica Day George
[5] The demon’s lexicon
[6] Sarah Rees Brennan