تمهید
وقتی لامتری در قرن هجدهم، «انسان یک ماشین» را مینگاشت، شاید هرگز فکر نمیکرد که روزی، شیءُ عُجابی به نام ادبیات علمی-تخیلی با پیشگوییای ژول ورنوار، پرده از امر غریبی به نام انسان ماشینی بر خواهد داشت. کار از ماشینهای شبیه به آدمی شروع شد اما در همان مرحله، متوقف نماند. زمانی، حتا وقتی که تشخیص سخت مینمود، کارکشتههایی بودند که میتوانستند آدمی را از شبیهسازی شدههای غیرانسان بازشناسی کنند؛ در فیلم Blade runner، شاهد درگیری یکی از این کار-بلدها با گروهی از شبهآدمیان بودیم که نمیخواستند نابود شوند. پس از آن بود که به تدریج پای روباتهایی که خواب هم میدیدند به سینما باز شد، و اخیراً بود که در انیمیشنی به نام Nine، روبات کوچکی که نقش منجی را بر عهده داشت، بخشی از روح سازندهی خویش را حمل مینمود! آیا ماشینها خیلی به ما شبیه شدهاند یا ما تفاوتهای اساسی بین خویش و آنان نمییابیم؟!
همانندسازی از منظر آدورنو، شبیهسازی از منظر بودریار، و همهی دغدغههای امثال اینها، شاید بتوانند حاکی از نزدیک شدن ما به وجههای عمومی و ماشینی نیز باشند؛ سخن در خوب یا بد این امر نیست. ظهور سایبورگهای (Cyborg) نیمهانسان/نیمهماشین (ر. ک.: وارد، ص282) یا آندروئیدهای (Android) بسیار شبیه به انسان، نمیتوانست در خلأ شکل بگیرد. فیلیپ ک. دیک نوشته است که آندروئیدها فاقد گرمای انسانیاند؛ از این روست که وی، انسان فاقد حس همدلی را همچون یک آندروئید میداند. (دیک، ص88) این موجود بیشتر یک شی است؛ شی اراده و اختیاری ندارد و در نتیجه، تشخص و تمایزی هم که سازندهی هویت او باشد، برای خویش نمی شناسد. این بحران هویت، در همانندی و بیارادگی در تبعیت از شبکهای از روابط که ما، خود برسازندهی آن نیستیم، شکل یا حداقل شدت میگیرد. قصد تفصیل در این جنبه از بحث را ندارم، بلکه اینها را همچون زمینهای برای پرسشی دیگر قرار دادهام: آن چه ما را از ماشینها (ی شبیه به انسان) متمایز میکند، چیست؟ اصلاً آیا تمایزی در کار هست؟!
نگارنده قصد دارد که به صورت مختصر در این نوشته، نظرگاه کسی را ترسیم کند که در این باره از منظری دیگرگونه مینگریست و میدید: تالکین بزرگ! البته که او به این تمایز قائل بود، اما پرداختن به این که به چه تمایزی قائل بود و چگونه نقشهی آن را رسم میکرد، جذابیتهای خودش را دارد!
نظرگاه تالکین
ما آدمیان به واسطهی قدرت انتزاع کردن، اخذ نمودن و نسبت دادن، «از قبل دارای قدرت ساحرانیم -البته در قلمروی ذهن. و سپس میل به اعمال این قدرت در جهان بیرون از ذهنمان در دل ما بیدار میشود.» (تالکین، ص56) پس با توانایی در نسبت دادن صفات منتزع به چیزهایی دیگر (همچون نسبت دادن سبزی به چمن)، قادر به خلق تصاویر جدیدی هستیم. «در حین این به اصطلاح «خیالبافی» ("fantasy") شکلی جدید ساخته می شود؛ faērie آغاز میگردد؛ و انسان به یک زیر-خالق (sub-creator) بدل میشود.»(همان) باری، ما قادر بر خلق کردن هستیم و خلاقیت داریم. نباید پنداشت که عاقبت این خلق و خلاقیت، همیشه به خوبیها و خوشیها ختم شود!
مسیر این جادوی خلق و خلاقیت، از ایلوواتار تا آینور و الفها و آدمیان، دیدنی است. دستگاهها و عملیات دشمن (یا حتا الفها)، جادو نیست و این نکتهای است که گالادریل، هنگام استفادهی نادرست هابیتها از کلمهی جادو، به آنها گوشزد میکند؛ الفها در جهان داستان حضور دارند تا تفاوت را معنا ببخشند؛ جادوی الفها هنر است که آنها را از محدودیتهای انسان نجات میدهد. (Carpenter, no. 131) هدف آنها نه غلبه، بلکه خلق ثانوی است. (Ibid.) آدمی هم میل به سازندگی دارد؛ اما این میل، تنها میل آدمی نیست، بلکه میلهایی دیگر هم در کار هستند. باید به یاد داشته باشیم که کم نیستند سائقهها و رانههایی که میتوانند ما را به سمت تباهی سوق دهند و برانند. شاید مسیر این سُر خوردن را بتوان چنین ترسیم کرد:
«خالق ثانوی [یا همان نویسنده] میخواهد ارباب و خدای [جهان] خلقت خصوصی خویش باشد. او علیه قوانین خالق طغیان خواهد کرد- مخصوصاً در مقابل فناپذیری. هر دوی اینها [میل به خلق، و فناپذیری] (به تنهایی یا با یکدیگر) به تمایل برای قدرت منجر خواهند شد برای این که اراده و خواست را به صورتی سریعتر، اثرگذار کنند، - و بنابراین [منجر خواهند شد] به ماشین (یا جادو). به وسیلهی این آخری، همهی کاربردهای طرحهای بیرونی و دستگاهها را به جای پیشرفت قدرت درونی ذاتی یا استعدادها، قصد میکنم -یا حتا کاربرد این استعدادها با محرک فاسد غلبه: به جان جهان واقعی افتادن و مجبور و ناگزیر کردن خواستهای دیگر. ماشین، شکلِ آشکارا مدرنی است که داریم، اگر چه ارتباط نزدیکتری، نسبت به آن چه معمولاً شناخته شده و فهمیده شده است، با جادو دارد.» (Ibid.)
ماشین، جادو و رانهی قدرت! اما چرا مقابله (در قالب رانهی قدرت) با فناپذیری که بخشی از ماست باید به جادو (در شکل جهت یافتهی صحیح و درونی قدرت) یا ماشین (در شکل طرحهای بیرونی یا با محرک فاسد غلبه) منجر شود؟ جاودانگی! آری؛ این، همان چیزی است که میل ما به سازندگی و باقی گذاشتن چیزی در پس پشت خویش را موجه می سازد. اصلاً اثر به معنای رد پاست؛ رد پایی که پی گرفتن آن، ناظرین را به سمت ما هدایت می کند. اما در واقع،
«تلاش کردن به وسیلهی دستگاه و «جادو» برای بازیافتن دیرپایی و دراز عمری، انتهای حماقت و ضعیفی «فناپذیران» است. دیرپایی یا جعل کردن «فناناپذیری» (فناناپذیری واقعی، ورای Ea است) طعمهی اصلی سائورون است که کوچکش را برای یک گالوم می فرستد و بزرگش را برای یک شبح حلقه.» (Ibid., no. 212)
حال، نداشتن جادو و هنر الفیِ خلق ثانوی، چه ضرری به ما میزند؟ در واقع میپرسم که: آیا تخیل نکردن، زیانبار نیست؟!
طاغیان شکست خورده، از جادو بلکه از هنر خلق ثانویِ هوشمندانه بیبهره یا کم بهرهاند. (Hart, p. 49) بَدند چون هنر ندارند و شکست میخورند چون تخیل نمیکنند. طبیعت ابلیس، منفی و خالی از قدرت خلاقیت است، لذا در جبران این بیهنری، تنها بر تقلید خام و ناپخته و تمسخر و دست انداختن اَشکال زنده، توانایی دارد. (Stanton, p. 163) فرودو که در آینهی گالادریل چشم را دیده است، او را چنین توصیف میکند: «پنجره ای به هیچ.» (Ibid.) ملکور هم که روح خود را در نفرت فرسوده بود، هیچ نمیتوانست پدید آورَد مگر به تقلید مضحک از اندیشهی دیگران، و تا جایی که میتوانست کردههای دیگران را نابود میکرد. (تالکین (1386)، بخش دوم) شاهدش این که چوب-ریش، به مری و پیپین میگوید که ترولها و ارکها، تقلیدهای مسخرهای از انتها و الفها هستند. (Stanton, p. 163؛ و: تالکین (1386)، بخش سوم، فصل سوم) از اینها بدتر این که او حتا مرگ که هبهی ایلوواتار به آدمیان است (و با فرسودن زمان، نیروهای جهان به آن غبطه میخورند) را با تاریکی تباه کرد و از امید، ترس را زائید. (تالکین (1386)، بخش سوم، فصل اول) شکست اینان هم به واقع از همین بیهنری سرچشمه میگیرد. موجود شریر، چنان در خود غرق است که قدرت تخیل کردن و تجسم نمودن دیگران را -که هدیهای الهی است- ندارد. (Stanton, p. 163) از این روست که مردمانِ آزاد در طلب حلقه و نابود کردن آن هستند در حالی که سائورون حتا نمیتواند تصور این امر را هم بکند. (Ibid.)
باری، «همهی این مطالب، اساساً مرتبطاند با هبوط، جاودانگی و ماشین.» (Carpenter, no. 131)
. منابع:
- تالکین، جی. آر. آر (1388) دربارهی داستان پریان، ترجمهی مراد فرهادپور؛ در: ارغنون، شمارۀ 25 (داستانهای عامهپسند) تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
- (1386) سیلماریلیون، ترجمهی رضا علیزاده، تهران: روزنه.
- دیک، فیلیپ ک. (1389) دیدگاه مؤلف: انسان، آندروئید، ماشین، ترجمهی سمیه کرمی؛ در: شگفتزار، ماهنامهی ادبیات گمانهزن، دورهی نخست، پیششمارهی 3، شهریور 1389.
- وارد، گلن (1387) پست مدرنیسم، ترجمهی قادر فخر رنجبری و ابوذر کرمی، چ2، تهران: ماهی.
- Carpenter, H. (ed.) (1981) The letters of J. R. R. Tolkien, Boston: Houghton Mifflin.
- Hart, T. (2007) Tolkien, Creation, and Creativity; In: Hart, T. and Khovacs, I. (eds.) (2007) Tree of tales : Tolkien, literature, and theology, United States of America: Baylor University Press.
- Stanton, N. S. (2001) Hobbits, Elves and Wizards, New York: PALGRAVE.