این مطلب نخستین بار در سایت سینما ژورنال منشتر شده است و با توجه به غیرفعال شدن این مجموعه، با اجازهی نویسنده در ویژهنامهی خونآشامهای مجلهی شگفتزار باز انتشار یافته است.
نام فیلم: نوسفراتو، سمفونی وحشت
NOSFERATU, EINE SYMPHONIE DES GRAUENS
کارگردان: فردریش ویلهلم مورنا
بازیگران: ماکس شرک (نوسفراتو/کنت ارلاک)،
گوستاو ون وانگنهایم(جاناتان)،
گرتا شرودر (نینا)،
آلکساندر گراناخ (ناک رنفیلد(
محصول: آلمان
سال تهیه: 1922
فردریش ویلهلم مورنا را به درستی شاعر سینما نامیدهاند. در تمامی فیلمهای او، حسی از لطافت و شاعرانگی به چشم میخورد که در فیلمهای هیچ کارگردان دیگری وجود ندارد. حتا در نام فیلمهای او هم این شاعرانگی به وضوح قابل رؤیت است. حتا در این فیلم که قرار است یک فیلم ترسناک باشد هم چنین مسألهای وجود دارد. «نوسفراتو: سمفونی وحشت»، نام کامل این شاهکار مورنا است که ترس، مایهی اصلی این فیلم، را به مثابهی یک سمفونی ریتمیک نشان میدهد که میتوان از آن لذت برد. در واقع قسمت دوم نام فیلم، دو ویژگی را به تماشاگر عرضه میکند: لذت و ترس. و این دو صفت دقیقاً احساساتی هستند که شخصیت نوسفراتو (و البته خود فیلم) در ما برمیانگیزد.
تأثیر نوسفراتو بر فیلمهای ترسناک سالها و حتا دهههای بعد غیر قابل انکار است. نوسفراتو زمانی ساخته شد که ژانر وحشت در آلمان به وسیلهی فیلم «مطب دکتر کالیگاری»، ارتباط تنگاتنگی با سبک اکسپرسیونیسم برقرار کرده بود. نوسفراتو فیلمی بود که این اکسپرسیونیسم غلیظ را تعدیل کرد و یک نوع نئواکسپرسیونیسم رئال ایجاد کرد که بعدها دستمایهی خود مورنا در ساخت فیلمهای «آخرین خنده» و تا حدی «فاوست» شد. نکته همین جا است. نوسفراتو اساس اکسپرسیونیسم را تغییر داد. مورنا در نوسفراتو برای اولین بار طبیعت را به شکل گسترده وارد اکسپرسیونیسم کرد. بر خلاف مطب دکتر کالیگاری که دکورهای نقاشی شده با زوایای تند و نوک تیز باعث ایجاد حس ترس و خفقان میشوند، در نوسفراتو عوامل طبیعی یا شبهطبیعی مانند باد، امواج دریا و قصر دراکولا این وظیفه را عهدهدار هستند. به همین دلیل وحشتی که از دیدن نوسفراتو به بیننده منتقل میشود، به مراتب بیش از مطب دکتر کالیگاری است، چون طبیعیتر است.
تفاوت عمدهی نوسفراتو با نسخههای دیگری که از روی «دراکولا» اثر «برام استوکر» اقتباس شدهاند، این است که مورنا در این فیلم به عمق شخصیت نوسفراتو نزدیک میشود و جنبههای مختلفی از زندگی او را نشان میدهد. از این رو دیگر به نوسفراتو به چشم یک هیولای صرف نگاه نمیکنیم، بلکه او را انسانی میبینیم با ویژگیهای غیر عادی. ویژگیهای ناخواستهای که ثمرهی آنها مرگ و تباهی است. این ویژگیها باعث تنهایی هر چه بیشتر نوسفراتو میشوند.
در ابتدای فیلم، نماهایی از خانهی جاناتان در برمن میبینیم که سرسبز و پر از گل و درخت است. با این وجود هر چه به سمت قصر دراکولا پیش میرویم، نماهای عمومی از دشتهای خشک و بی آب و علف به همراه تک درختهای خشک و بیبرگ و بار، نمایانگر تنهایی نوسفراتو هستند. ضمن این که وجود نمادهایی چون ابر، برف و بادهای تند، آشفتگی زندگی نوسفراتو را نشان میدهند. تنها سکانسی که نوسفراتو را تنها نمیبینیم و با شخص دیگری ارتباط دو نفره دارد (غیر از سکانسهایی که با جاناتان در قصرش در فیلم وجود دارد) صحنهی پایانی است که در حال نوشیدن خون نینا است و همین کار باعث مرگش میشود. گویی تنهایی از ازل در سرنوشت نوسفراتو نوشته شده بود و تخلفش از این امر، عامل مرگش بوده است.
این تنهایی در همهی ارکان زندگی نوسفراتو دیده میشود. لباس نوسفراتو در تمام طول فیلم سیاه است و این تیرگی در تقابل با روشنی لباسهای جاناتان و نینا، بیش از پیش به تنهایی نوسفراتو اشاره دارند. جالب است که طراحی لباس نینا، هر چه به پایان فیلم و رسیدن نوسفراتو به آن جا نزدیکتر میشویم، تیرهتر میشود. تمام زندگی نوسفراتو با تیرگی و تاریکی آمیخته است. نماد دراکولا موش است. حیوانی که همواره از درون خاک و دل تاریکی بیرون میآید. در اولین روز اقامت جاناتان در قصر دراکولا، هنگامی که او از خواب بیدار میشود، از دید او نمایی از کاشیهای چهارخانهی قصر میبینیم که تا جایی درون تاریکی امتداد دارند. همهی این نماها نشانههایی هستند از این تیرگی که در بطن زندگی نوسفراتو جاری است.
آنچه بیشتر باعث جذب تماشاگر به کاراکتر نوسفراتو میشود، ناخواسته بودن اعمال او است. در طول فیلم، نوسفراتو فقط در حال حفظ جان خویش است و نه هیچ کار دیگر، ولی تقدیر بر این است که حفظ جان او در گرو نابودی افراد دیگر باشد. هنگامی که جارچیان خبر رسیدن طاعون را به شهر و افرادش اعلام میکنند، نمایی عمومی از خیابان شهر میبینیم که تنگ و پر از سایه است. گویی این ارمغان نوسفراتو است: خفقان و تیرگی. این نما را یک بار دیگر هم میبینیم. زمانی که تابوتهای افراد جان سپرده از طاعون در حال انتقال از آن خیابان هستند. به این ترتیب به دو مورد قبلی، مرگ هم اضافه میشود. همچنین زمانی که ناخدای کشتی توسط نوسفراتو به قتل میرسد، نمایی از دماغهی کشتی را میبینیم که نوک تیز آن به سمت برمن است و نمایانگر خطر مرگباری است که از سوی نوسفراتو به سمت برمن در حال حرکت است.
علی رغم تمام این مسائل، نوسفراتو جذابترین شخصیت فیلم است. جاناتان شخصیتی بیعرضه و بیدست و پا نمایانده میشود که خندههای گاه احمقانهاش، بیشتر روی اعصاب تماشاگر راه میروند. نینا هم در طول فیلم شخصیتی کاملاً تأثیرپذیر است و توانایی تغییر در هیچ کاری را ندارد. بنابراین حرکت شجاعانهی پایانیاش هم چندان تماشاگر را جذب نمیکند. ولی نوسفراتو با آرامش و غمی که در تمام حرکاتش پیدا است، جلوهی انسانیتری نسبت به نینا و جاناتان دارد و هنگامی که قبل از مرگ، دستش را روی قلبش میگذارد، گویی این جلوهی انسانی اش تکمیل میشود.
شخصیت کلیدی دیگر فیلم، کارگزار رنفیلد است که مرید نوسفراتو است. او روی دیگر نوسفراتو به شمار میرود. کوتاه قد، خندهرو و موذی. بی دلیل نیست که در این فیلم، رنفیلد با این طرز رفتار مرید نوسفراتوی آرام و تنها است. رنفیلد آشکارا نمایندهی شر است و بر خلاف کنت ارلاک (نوسفراتو) هیچ گونه حس همدلی و همذاتپنداری در تماشاگر برنمیانگیزد.
استفاده از نورپردازی و فیلمبرداری در این فیلم، به راستی کمال اکسپرسیونیسم را نشان میدهند. نماهای زاویهدار از پایین و سایههای غول آسایی که روی دیوار نمایانده میشوند، علاوه بر ایجاد حس وحشت، عمق بیشتری نیز به صحنه میبخشند. صحنهای که سایهی نوسفراتو با حرکت او از روی پلهها، بزرگ و بزرگتر میشود، از نظر نحوهی نورپردازی و عظمتی که از طریق سایه و ضد نور به صحنه میبخشد، یادآور صحنهی قتل آلن در مطب دکتر کالیگاری است. در این جا هم استفاده از سایه و ضد نور بسیار مورد توجه است. تفاوت دو فیلم این جا است که در نوسفراتو، بر خلاف مطب دکتر کالیگاری، دوربین هم نقش بهسزایی در ایجاد حس رعب و وحشت دارد. این مسأله به خصوص در نماهایی که از قصر دراکولا میبینیم و همچنین صحنهای که نوسفراتو از گوشهی تصویر وارد عرشهی کشتی میشود، بیشتر قابل ملاحظهاند. در این صحنه فیلمبرداری از پایین، حالتی ماورایی و دست نیافتنی به نوسفراتو میدهد. ضمن این که در این صحنه نمای چنگالهای تیز و اریب نوسفراتو که باز هم حالتی ضد نور دارند و بنابراین سیاه رنگ به نظر میرسند، در کنار طنابهای افقی و عمودی، فضای بسته و ترسناکی ایجاد میکند که در آن تناقض حرف اول را میزند: خطوط افقی و عمودی در مقابل خطوط مایل، سیاهی در مقابل روشنی، خطوط خمیده در مقابل خطوط راست. چنین صحنهای به بهترین شکل تماشاگر را به عمق شخصیت نوسفراتو نزدیک میکند و در ضمن از نظر نورپردازی و هندسی یک شاهکار به تمام معنا است. میبینید که در این فیلم تمام اجزاء صحنه هدف واحدی را دنبال میکنند و لحظهای هم از این کار منحرف نمیشوند. رمز تازگی نوسفراتو پس از این همه سال که از ساخته شدنش میگذرد، همین است.
نکتهی دیگری هم که باید مد نظر داشت، این است که بررسی هر یک از فیلمهای سینمایی آن دورهی آلمان، بدون توجه به شرایط ویژهی آن دورهی جامعهی آن کشور، کاری بیهوده است؛ چرا که تمام فیلمهای آن دوره، متأثر از وضعیت خاص آلمان پس از جنگ جهانی اول بودند. اصلاً یکی از عمدهترین دلایل پیشرفت قابل ملاحظهی اکسپرسیونیسم در آلمان آن دوره، شرایط بعد از جنگ و نیاز به ابراز حس ترس و و حشت در شدیدترین وضعیت ممکن بود. آلمانی که خود یکی از آغازکنندگان جنگ جهانی بود، در پایان جنگ به شدت تحقیر شد. از یک طرف در جنگ شکست سختی خورد و از سوی دیگر، در قرارداد پایان جنگ که در کاخ ورسای فرانسه تنظیم شد، شرایط فوقالعاده سنگین و تحقیرآمیزی به آلمان تحمیل شد که شرایط عمومی جامعه را به بدترین حالت ممکن سوق داد. شرایط آلمان پس از جنگ جهانی اول، فضایی پر از ترس، خفقان و ناامیدی بود و این احساسات به طور کامل در فیلمهای آن دورهی آلمان بازتاب داشتند. نوسفراتو هم از این قاعده مستثنی نبود. کاراکتر نوسفراتو در این فیلم نمادی از آلمان آن دوره است. کشوری که پس از جنگ از سوی جامعهی جهانی طرد شده بود و همچون ویروسی مرگبار تلقی میشد، اما بیش از هر کسی نیازمند ترحم و محبت است. بیجهت نیست که چهرهی نوسفراتو در این فیلم، این گونه سمپاتیک نمایانده میشود.
اما مسألهی مهمی که غالباً در بررسی پدیدهی دراکولا نادیده گرفته میشود، ارتباط تنگاتنگ این شخصیت با مذهب است. در نسخهی فرانسیس فورد کاپولا از دراکولا میبینیم که این شخصیت به علت طغیان در مقابل خدا و مسیح به خونآشام تبدیل میشود؛ اما در نوسفراتو شرایط متفاوت است. ما هیچ نشانی از این که او چگونه به خونآشام مبدل شد نمیبینیم. نکته اینجا است که حتا میتوان نوسفراتو را طغیانی در برابر کلیسا دانست. اولین نمای فیلم، منارهی کلیسایی را نشان میدهد که از پشت آن تعدادی خانه پیدا است و نشانی است از تسلط کلیسا بر زندگی مردم. اولین نمایی هم که از نوسفراتو میبینیم، این است که او با لباسی سیاه و دست هایی که روی هم گذاشته و حالتی شبیه به کشیشها دارد، از دل تاریکی بیرون میآید. معماری خاص قصر نوسفراتو با آن برج مخروطی شکل و نوک تیز سر به فلک کشیده، حالتی از معماری گوتیک دارد که نوعی معماری مربوط به اواخر قرون وسطی و دورهی رنسانس است و در اکثر کلیساها به کار میرود. اولین نمای داخلی قصر دراکولا هم با آن کاشیهای شطرنجی، طاقیهای بلند و صندلیهایی با پشتی بلند، بیش از هر چیز به معماری داخلی کلیساها شباهت دارد. نشانهها در این فیلم بیش از آن است که قابل انکار باشند. آیا به اولین میاننویسهای فیلم دقت کردهاید؟
(از خاطرات یوهان کاوالیوس، مورخی از زادگاهش برمن: نوسفراتو! این نام میتواند خون را در بدن منجمد کند. نوسفراتو! آیا او در سال ۱۸۳۸ طاعون را به برمن آورد؟)
بلافاصله بعد از این میاننویس نمای کلیسا را با خانههای پشتش میبینیم. آیا این توالی اتفاقی است؟با توجه به این مسأله که تمایلات همجنسگرایانهی مورنا در نظام سنتی و مذهبی آلمان سرکوب میشد (و همین مسأله یکی از عوامل مهاجرت مورنا به هالیوود در نیمهی دوم دههی 1920 تلقی میشود)، به هیچ وجه بعید نیست که او با نوسفراتو، اعتراضی پنهانی به تسلط کلیسا و مذهب در جامعهی آلمان نیز داشته است.
گذشته از همهی این ها، نوسفراتو پر از تک صحنههای ماندگار است. ساعتی که روی آن طرح اسکلتی قرار دارد، نوسفراتو که با شیفتگی به دست بریده شده و خونآلود جاناتان مینگرد، دری که خود به خود باز میشود، نوسفراتو که با هیأتی تهدیدآمیز وارد عرشه میشود، سایهای که روی دیوار بزرگ و غولآسا میشود و چندین و چند صحنهی دیگر، در میان خاطرات سینمایی هر کس که این فیلم را دیده باشد، ثبت خواهد شد. تماشای نوسفراتو، بدون شک برای هر عاشق سینما تجربهای دلپذیر خواهد بود. نوسفراتو بدون شک شاعرانهترین هیولای تاریخ سینما است.