و باز هم این سوال اصلی که اساسا فانتزی چیست؟ اجازه دهید طبق معمول، قبل از هر کاری به مدخل این کلمه در فرهنگهای فرنگی سرکی بکشیم تا اوضاع دستمان بیاید. خب، واژهنامه وبستر که فانتزی را این طور تعریف میکند:
و باز هم این سوال اصلی که اساسا فانتزی چیست؟ اجازه دهید طبق معمول، قبل از هر کاری به مدخل این کلمه در فرهنگهای فرنگی سرکی بکشیم تا اوضاع دستمان بیاید.
خب، واژهنامه وبستر که فانتزی را این طور تعریف میکند:
تخیل یا تصور؛ محصولی از خیالپردازی، به خصوص یک تصویر؛ حالتی شگفت یا ناپایدار
و البته باقی فرهنگها و واژهنامهها هم چیز بیشتری به دست نمیدهند! پس تکلیف بر و بچههایی که واژهنامهها را مینویسند معلوم شد، در جهل مرکب، یا دستکم غفلت شیرینی از یک گونه ادبی تمام و کمال به جلو میروند!
اما واقعا اگر بخواهیم فانتزی را تعریف کنیم، از کجا شروع کنیم؟ یادمان هم باشد معمولا اسم فانتزی که میآید، پشت سرش اول علمیتخیلی سرک میکشد و کمی که منتظر بمانیم، سر و کله ماوراءالطبیعه هم پیدا میشود. حالا فعلا کاری به این دو نداشته باشیم؛ بگذارید تعریفی از فانتزی را بر مبنای ریشهشناسی کلمه با هم مرور کنیم:
واژه فانتزی از ریشه یونانی Phantasein میآید، به معنای موجب ایجاد تصاویر در ذهن شدن. در نتیجه فانتزی به لحاظ تبارشناسیاش، دنیاهای تخیلی ما را در برابر یک دنیای بیرونی قابل درک و فهم قرار میدهد و نتیجتا منظر برونگرا را به عنوان شیوه واقعی دیدن تعیین میکند. (جرج اسلاسر)
خب، عبارت بالا به نظرتان سخت بود، با این یکی چطور هستید؟
یکی از خصوصیات اصلی ادبیات تخیلی قدیمی و جدید، که در عین حال بیانگر وجه تمایز اصلی آن از ادبیات واقعگرایانه (به مفهومی وسیعتر از رئالیسم) است، به نحوه ایجاد تعادل میان «کنش» و «واکنش» مربوط میشود. در داستانهای تخیلی نویسنده میتواند هر گونه کنش قابل تصوری را توصیف کند. او میتواند به دلخواه خویش رنگ آفتاب را عوض کند، جانوران را به سخن گفتن و درختان را به راه رفتن وادارد، یا به میل خود حیواناتی عجیبالخلقه و موجوداتی هوشمند بیافریند. در ادبیات واقعگرا به عکس، حیطه کنش محدود و عرصه واکنش بیکران است. در اینجا نویسنده دیگر نمیتواند به قوانین طبیعی و محدودیتهای تجربه بشری بیاعتنا باشد. (مراد فرهادپور؛ درخت و برگ)
دست نگه دارید، قبل از این که نظرتان را بلند بگوید، این یکی را هم ببینید:
روایت علمیتخیلی در فضاسازی و پرداخت چنان عمل میکند که قوانین شناخته شده جهان دستکاری نشوند و تنها با افزودن قانون تصویرسازی خود را از دامنه واقعیت متمایز میکند. فانتزی نوعی روایت جهان واقعی است که در برآوری سازندهای آن تمایز از دامنه واقعیت با دگرگونی علتها و به تبع آن معلول متناظر و شیوهی تعامل آنها صورت میپذیرد. (بنواری، پوردیان، حاج زمان، قدیمی؛ در چیستی ادبیات گمانهزن)
مثالهای بالا را برای این نیاوردم که تعریفی از فانتزی به دست بدهیم، برای این نوشتم که ببینید وقتی در عمق تعریف بروید، با چنان عبارات و پیچیدگیهایی روبهرو میشوید که حتی اگر علاقمند سفت و سخت ژانر هم باشید، خطر سردرد همواره در کمین شما خواهد بود! حالا اگر باز هم اصرار بر داشتن تعریفی ساده، اما رسمی از فانتزی هستید که در جواب دوستانی بدهید که موقع دیدن کتابی فانتزی در دستانتان، با قیافهای خردهگیرانه، سوال معروف «فانتزی؟ چی هست اصلا؟» را میپرسند، این را داشته باشید:
فانتزی ژانری در هنر است که جادو و دیگر اشکال فراطبیعی را به عنوان عنصر اولیه طرح و توطئه، درونمایه یا فضای داستان استفاده میکند. این ژانر معمولاً توسط نگاه، حس و درونمایه وسیع از کار اشخاص از ژانرهای علمیتخیلی و وحشت متمایز میشود، هر چند که این سه ژانر نقاط مشترک بسیاری با هم دارند و مجموعاً ادبیات گمانهزن شناخته میشوند.
ویژگی اصلی فانتزی دارا بودن عناصر خیالی (فانتزی) در فضایی خودمنسجم است، فضایی که منطق و قوانین خاص خود را دارد که متفاوت با منطق عادی است و داستان آن قوانین را نمیشکند. در این ساختار هر مکانی برای عناصر فانتزی ممکن است: شاید این مکان مخفی باشد یا در جهان ظاهراً واقعی ما رخنه کرده باشد یا شاید کاملاً در دنیایی خیالی رخ دهد. در هر اثری عناصر نه فقط باید از قوانین پیروی کنند، بلکه به دلیل انسجام طرح و توطئه داستان باید شامل محدودیتهایی باشد تا به قهرمانان و تبهکاران داستان اجازه بدهد با هم بجنگند. عناصر جادویی باید بیقید و بند استفاده نشوند وگرنه ساختار داستان از بین میرود. (دانشنامه هنر و ادبیات گمانهزن)
خب، حالا که خیالتان از داشتن تعریفی برای بستن دهان منتقدان غیر بیطرف و بعضا حب و بغضدار راحت شد، بگذارید پیش خودمان، که فانتزی را ورای تعریفش همه جوره دوست داریم، ببینیم واقعا فانتزی چیست؟ اصطلاحی که چنان دامنه گسترده و متنوعی از داستانهای مختلف را دربرمیگیرد که اینقدر تعریفش دردسرساز میشود، تازه با این که بیشتر مردم در ذهن خود تعریفی برای داستان فانتزی دارند. شیفته ژانر که باشید و کمی هم سینه برایش چاک بدهید، میشود این اصطلاح را چنان با مسامحه استفاده کرد که همه چیز از افسانه گیلگمش و دارکولا تا ادیسه فضایی کوبریک را شامل شود؛ و البته خیلی هم اشتباه نخواهد بود. به قول لین کارتر در گشادهترین معنی ممکن، فانتزی ادبیاتی است که شگفت باشد، یعنی ادبیاتی که واقعیتگرا نباشد.
فانتزی روایتی است از شگفتیها که نه به علمیتخیلی و نه به ماوراءالطبیعه تعلق دارند. ذات این نوع داستان را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: «جادو». فانتزی داستانی است که در آن جادو به واقع کارگر باشد. در محیط داستان فانتزی، جادو عنصری جداییناپذیر از جهان طبیعی است؛ اما در جهان واقعی، که در آن زندگی میکنیم، جادو کارگر نیست. در میان قوانین فیزیک محلی برای قدرتهای جادویی یافت نشده است. پس داستان فانتزی نیازمند خلق یک جهان تازه است، یک سرزمین خیالی، که حتی اگر درست کنار دست ما و در میان ما باشد، باز هم ممکن نیست. این طور که باشد، تمام آن چیزهای سختی که در اول این نوشته آورده شد، اندکی مفهومتر میشوند، البته تنها اندکی. با این نگاه میتوانید علمیتخیلی و ماوراءالطبیعه را هم زیرمجموعه فانتزی حساب کنید، درباره دومی کسی زیاد بهتان خرده نمیگیرد که در عمل مرز فانتزی و ماوراءالطبیعه بسیار کمرنگ است، اما توصیه اکید میکنم زیاد سر محیط و محاط بودن علمیتخیلی و فانتزی خودتان را درگیر نکنید، که بسته به این که در کدام جبهه باشید، میتوانید دلیل و برهان بیاورید که این محاط است و آن یکی محیط، یا برعکس!
با تمام این حرفها، نظر من را اگر بخواهید، اصلا حرفی از تعریف نمیزنم. اول به یادتان میآورم که اچ. پی لاوکرفت در داستان سلفایز (Celephais) اینطور میگفت:
... برخیمان شب بیدار میشویم، ذهن انباشته از تصاویری شگفت از تپهها و باغهای مسحور، از فوارههایی که در زیر آفتاب آواز سر دادهاند، از صخرههایی زرین بر فراز دریاهای همهمهکنان، از دشتهایی که تا زیر پای شهرهای خوابآلود مفرغ و سنگ گستردهاند، و از انجمنهای سایهگون قهرمانان که سوار بر اسبهای سپید یراق بسته در کنار جنگلهای انبوه سفر میکنند؛ و آنگاه میدانیم که از میان دروازه عاج نظری کردهایم به آن جهان عجایب که پیش از آن که حکیم و مغموم شویم، از آن ما بود.
و بعد از آه حسرتی که این یادآوری بر دلتان مینشاند، دوستانه به همهتان سفارش میکنم فارغ از هر تعریف، یاد لین کارتر باشیم که میگفت:
من چرا فانتزی میخوانم؟ واقعا نمیدانم، و واقعا برای من مهم نیست. فقط میدانم که با دیدن چنین واژگانی موجودیتی در من بیدار میشود و به شوق میافتد و واکنش نشان میدهد.
که در نهایت در یک کلام: «فانتزی بخوانید، همین!»
منابع:
1. “fantasy”, Merriam-Webster.com. November 2012 (www.merriam-webster.com).
2. جرج اسلاسر، ”فانتزی، علمیتخیلی، معمایی، وحشت“، ترجمه بابک تبرایی، فصلنامهی فارابی، دورهی چهاردهم، شمارهی اول، شمارهی مسلسل 53، پاییز 1383، صص 82-65.
3. جی. آر. آر تالکین، ”درخت و برگ“، ترجمه مراد فرهادپور، چاپ اول، تهران: طرح نو، 1377.
4. بنواری، پوردیان، حاج زمان، قدیمی؛ ”در چیستی ادبیات گمانهزن“، ماهنامهی شگفتزار، سال اول، شماره 8، مرداد 1390، صص 55-48.
5. ”فانتزی“، دانشنامهی علمیتخیلی و فانتزی، آبان 1391، (wiki.fantasy.ir).
6. Lin Carter, “Imaginary Worlds: The Art of Fantasy”, New York: Ballantine Books, 1973.
7. H. P. Lovecraft, “The Call of Cthulhu and Other Weird Stories”, New York: Penguin Books, 1999.