زامبی موجودی نامرده است؛ ذهن و هشیاری ندارد و فقط مردهای است که برخاسته و اکنون عطش گوشت تن انسان، خصوصاً مغز او را دارد. با این که زامبیهای ادبی شباهتهای خاصی با نمونههای فولکلوریک در هائیتی دارند، اما ارتباط این دو نوع زامبی با هم نامشخص است.
شاید اولین اشاره به موجودی نامرده و تشنهی گوشت انسان، در افسانهی گیلگمش [1] باشد. در جایی الههی ایشتار چنین وعده میدهد:
«دروازههای جهان زیرین را بر خواهم انداخت
چارچوبها را از جا در آورده و درها را به زمین خواهم انداخت
و مردهها را بر میخیزانم تا زندهها را ببلعند!
و مردگان از زندگان فزونی خواهند گرفت!»
افسانه در مورد خونآشامها، یا مردگانی که دفن میشدند و بعد با بدنهای پوسیده از قبر بر میخاستند، برای قرنها وجود داشته است. نامردگان در اساطیر نورس هم وجود دارند و «دراوگر» [2] نام دارند؛ دراوگرها نامردگانی بودند که از قبر بر میخاستند و اطراف آن، به زندگان حمله میکردند و گوشت تن آنها را میبلعیدند. زندهای که به دست یک دراوگر کشته میشد، خود به شکل یک دراوگر از قبر بر میخاست و به دنبال زندگان میرفت.
از سوی دیگر، فرانکناشتاین ماری شلی [3] گرچه یک رمان زامبی تمامعیار نیست، ولی برای اولین بار ایدههای مربوط به رستاخیز مردگان را به شکل یک فرآیند علمی مشابه قرن بیستم بیان ساخت و این طور بیان کرد که مردگان برخاسته، وحشیتر و پستتر از زندگان هستند. فرانکناشتاین که سال 1818 منتشر شد، از اساطیر اروپایی تغذیه کرده بود که علاوه بر زامبی، به ماجراهای مربوط به خونآشامان هم پر و بال میداد. شاید بارزترین نمونههای قرن نوزدهمی داستانهای زامبی، یکی «مرگ هالپین فریزر» [4] از آمبروز بیرس [5] و دیگری داستانهای گوتیک-رمانتیک ادگار آلن پو باشد. گرچه این داستانها در زمان خود ژانر زامبی محسوب نمیشدند، اما بعدها بر روی افرادی چون لاوکرفت [6] تاثیر گذاشتند و به بار نشستند.
لاوکرفت در دهههای 20 و 30 چندین نوولت نوشت که از زوایای مختلف، به بررسی مسالهی نامردگان میپرداخت. «هوای خنک»، «درون دخمه» و «بیگانه» داستانهایی با حضور زامبیها هستند؛ ولی شاید مهمترین داستان زامبیگونهی لاوکرفت، «هربرت وست-زندهساز» [7] باشد که در 1921 منتشر شد و تاثیر عظیمی در تعریف و تعیین مفهوم زامبی در ادبیات داشت. در این داستانِ فرانکناشتاینوار، با هربرت وست روبرو میشویم که دانشمندی دیوانه است و میخواهد مردگان را زنده سازد و در این راه، با نتایج مختلفی روبرو میشود. مردگان به زندگی برگشته مشخصاً غیرقابل کنترل، معمولاً گنگ، بدوی و شدیداً وحشی و خشن هستند؛ با این که این موجودات با عبارت «زامبی» نامیده نمیشوند، اما توصیف آنها دقیق است و اولین پیشبینی در مورد ظهور زامبی در دهههای بعد محسوب میشود.
در سال 1936 فیلمی با عنوان «چیزهایی که از راه خواهند رسید» [8] بر اساس رمانی از اچ. جی. ولز ساخته شد و با سناریوی خود در رابطه با یک بیماری واگیردار که منجر به ظهور بیمارانی سرگردان و آلوده میشد، نویدی بر ظهور زامبی در سالهای آینده بود. این فیلم یکی از اولین نمونههایی است که در آن گروهی کوچک از انسانهای بازمانده، در مقابل دنیایی خشن و وحشی، سعی به بقا و نجات داشتند و در مقایسه با فیلمهای زامبی امروزی، نمونهی خوبی محسوب میشود.
زامبیها در اوایل دههی 50 میلادی، در کمیکهایی مانند «افسانههایی از درون دخمه» [9] نیز ظاهر شدند و البته برخی از این کمیکها خود اقتباسی از داستانهای لاوکرفت بودند.
رمان سال 1954 ریچارد ماتیسن [10] با نام «من افسانهام» [11] گرچه جز رمانهای خونآشامی ردهبندی میشود و بسیاری آن را اولین رمان مدرن خونآشامی میدانند، اما با این حال این داستان بر روی ژانر زامبی هم تاثیر بهسزایی داشت. این رمان و نسخهی سینمایی آن، ساخته شده به سال 1964 با عنوان «آخرین انسان روی زمین» [12]، با این که در مورد تنها انسان بازماندده در دنیایی پر از خونآشام هستند، اما بر روی پرچمداران آیندهی ژانر زامبی تاثیر بهسزا و غیرقابل انکاری داشتند.
چرا «زامبی»؟
کاملاً مشخص نیست که چطور این موجودات زامبی نام گرفتند. در فیلم «شب مردگان زنده» -که در همین شماره، به طور مفصل به آن پرداخته شده است- اشارهای به این نام نمیشود و موجودات نامردهی آن تنها با عنوان «غول» به معنی هیولای انسانخوار یاد میشوند – گرچه در این نوع استفاده از عبارت «غول» که ریشهی عربی دارد نیز ایراد وارد است. البته در فهرست دستاندرکاران این فیلم به عبارت «زامبی» اشاره شده بود؛ مثلاً بیان شده بود بازیگر نقش «زامبی گورستان» شخصی به نام بیل هینزمن بوده و بنابراین بعید نیست همین اشارات، طرفداران فیلم را به استفاده از کلمهی زامبی ترغیب کرده باشد. خود رومروی کارگردان هم گرچه در فیلم از کلمهی غول استفاده کرده بود، اما در مصاحبههای بعدی بدون هیچ دلیلی، شروع به استفاده از کلمهی زامبی کرد. خصوصاً در فیلمنامهی «طلوع مردگان» رومرو به سال 1978، به کرات از این کلمه استفاده شده است. این کلمه اشارهی مستقیمی به موضوع زامبی در فولکلور وودوی هائیتی داشت؛ گرچه بسیاری بحث میکنند که زامبیهای فولکلوریک هائیتی مردگان به پا خاسته و وحشی نیستند، بلکه قربانیانی بیآزار و منفعل هستند.
از اولین کتابهایی که فرهنگ غرب را با مفهوم زامبیهای هائیتی آشنا کرد، کتاب «جزیرهی جادویی» [13] و. ب. سیربوک [14] به سال 1929 بود. این کتاب یک وقایعنگاری مهیج از راوی اول شخص است که در هائیتی با وودو و بردگان به زندگی بازگشتهی آن روبرو میشود. مجلهی تایم ادعا کرد: «این کتاب برای اولین بار کلمهی «زامبی» را به زبان ایالات متحده وارد ساخت.»
در 1932 هم ویکتور هالپرین [15]، فیلم ترسناک «زامبی سفید» [16] با بازی بلا لوگوسی [17] را کارگردانی کرد. این فیلم هم بر مفاهیم مشابه کتاب سیربوک که سه سال پیش منتشر شده بود، تاکید میکرد و بسیاری آن را اولین فیلم ژانر زامبی میدانند. در این فیلم زامبیها در واقع نوچههای ناهشیار و بدون تفکری هستند که تحت طلسم یک جادوگر شیطانی واقع شدهاند. زامبیها، با استفاده از همین منطق وودو و جادو، چندان در سینما طرفدار نداشتند و تکرار نمیشدند؛ ولی حضور آنها بین دهههای 30 تا 60 به شکل پراکنده ادامه داشت و در این دوره، شاید مهمترینها «من با یک زامبی پیادهروی کردم» (1943) [18] و «نقشهی 9 از فضای بیرونی» (1959) [19] باشند.
زامبیهای چاپی
بعد از فیلم «شب مردگان زنده»، کتابهای زیادی با موضوعیت زامبیها منتشر شدند؛ اما تا دههی 1990، این مردگان به پا خاسته تبدیل به زیرژانری مجزا نشده بودند. اما در سال 1990 و با انتشار «کتاب مردگان» [20] و دنبالهی آن «همچنان مرده: کتاب مردگان2» [21] که از سوی جان اسکیپ [22] و کریگ اسپکتور [23] ویراست شده بودند، این مهم به وقوع پیوست. کتاب مردگان داستانهای زامبی را که اغلب از فیلمهای رومرو الهام گرفته بودند و از نویسندگان مشهوری چون استیون کینگ [24] بودند، کنار هم جمع کرد و بنابراین در امر تعیین حدود زیرژانر ادبی زامبی، یکی از سنگبناهای مهم محسوب میشود.
زامبیها جهان را به پایان خواهند برد
یکی از معروفترین نظریههای جانبی زامبیها، آخرالزمان زامبیها است که بر اثر رها شدن یک زامبی اولیه و بعد شیوع این پدیده صورت میگیرد. این نمونهی خاص آخرالزمانی، یکی از زیرژانرهای ادبیات آخرالزمانی است و در رسانههای بسیاری از آن استفاده شده است. در چنین آخرالزمانی، برخاستن گسترده و معمولاً جهانی زامبیها از قبر، باعث هجوم آنها به تمدن بشری و در خطر افتادن انسانها میشود. در برخی موارد، قربانیان زامبیها خود دوباره زامبی میشوند. این مساله باعث رشد صعودی مسالهی تهاجم میشود، نیروهای نظامی و سازمانی را دچار آشوب میکند، و در نهایت منجر به وحشت عمومی، از هم پاشیدن جامعهی بشری و باقی ماندن گروههای جدا افتادهی انسانی میشود که در جهانی بازگشته به توحش اولیهی خود و حتا خطرناکتر، به دنبال برآوردن نیازهای اولیهی خود هستند. المانهایی که منجر به یک آخرالزمان زامبیها میشوند، اغلب عبارتند از:
در این گونه داستانها، اغلب با جمعی از انسانهای بازمانده روبرو هستیم که در میانهی بحران به دام افتادهاند. روایت معمولاً از شروع آخرالزمان زامبیها شروع میشود و با اولین تلاشها برای باخبر ساختن دولت، شکست دولت در پاسخ به خطر و سپس فروپاشی نهایی تمدن انسانی ادامه مییابد و در نهایت تلاش شخصیتهای داستان برای بقا در این جهان نابهسامان را نشان میدهد. نقطهی تمرکز اغلب این داستانها، نحوهی عکسالعمل انسانها در مقابل بحران است و این که انسانها در مقابل استرس، چطور فرو میپاشند و به خصوصیات بدویتر خود چون ترس و خیانت برای نفع شخصی باز میگردند.
زامبیها تا کجا خواهند رفت؟
در سالهای اخیر، زامبیها دوباره مورد اقبال و توجه عمومی واقع شدهاند. مثلاً کتی هرشبرگر [25] از انتشارات سنتمارتین [26] چنین گفته است: «در جهانی سرشار از ترسها و وحشتهای کلاسیک، فعلاً هیچ چیز به اندازهی زامبیها محبوبیت ندارد ... مردگان زنده آمدهاند و فعلاً جایی نخواهند رفت!»
حالا زامبیها در دنیای ادبیات (با کتابهایی چون «سلول» [27] از استیون کینگ و «جنگ جهانی زی» [28] از مکس بروکز [29]) موسیقی (که بارزترین نمونهی آن، «تریلر» [30] از مایکل جکسون است)، بازیهای کامپیوتری («رزیدنت اویل» و «زامبیها در مقابل گیاهان» [31])، کمیک («مردهی متحرک» از رابرت کیرکمن –که در همین شماره به آن پرداخته شده است- و «تاریکترین شب جهان» [32] از دیسیکامیکز [33]) و سینما و تلوزیون («مردهی متحرک» از فرانک دارابونت -که باز هم در همین شماره به آن پرداخته شده است-) حضور دارند و حتا سازمان غذا و داروی آمریکای (CDC) هم از آنها استفاده کرده است! این سازمان در سال 2011 کتابچهای با عنوان «آمادگی 101: آخرالزمان زامبیها» منتشر ساخت و در آن با استفاده از تم هجوم زامبیها، به شکلی تازه به بیان مفاهیم آمادگی پیش از بحران پرداخت.
این حجم اطلاعات مربوط به زامبی در زندگی روزمره، گاهی فرد را به این فکر فرو میبرد که شاید همین الان هم تحت هجوم تمامعیار زامبیها هستیم و فقط خودمان خبر نداریم!
پانویسها:
[1] Epic of Gilgamesh
[2] Draugr
[3] Mary Shelley
[4] The Death of Halpin Frayser
[5] Ambrose Bierce
[6] H. P. Lovecraft
[7] Herbert West-Reanimator
[8] Things to Come
[9] Tales from the Vault
[10] Richard Matheson
[11] I am Legend
[12] The Last Man on Earth
[13] The Magic Island
[14] W. B. Searbook
[15] Victor Halperin
[16] White Zombie
[17] Bela Lugosi
[18] I Walked with a Zombie
[19] Plan 9 from Outer Space
[20] Book of the Dead
[21] Still Dead: Book of the Dead2
[22] John Skipp
[23] Craig Spector
[24] Stephen King
[25] Katy Hershbereger
[26] St. Martin’s Press
[27] Cell
[28] World War Z
[29] Max Brooks
[30] Thriller
[31] Zombies vs. Plants
[32] Blackest Night
[33] DC Comics