عنوان: دنیای بلور [۱]
نویسنده: جیمز گراهام بالارد [۲]
مترجم: علیاصغر بهرامی
ناشر: نشر چشمه
نوبت چاپ: اول زمستان 90
شمارگان: 1500 نسخه
بها: 6000 تومان
لحظهای این دنیا را تصور کنید: مثل این است که زنجیرهای از تصاویر جابهجا شده اما همسان یک شیء معین با عبور از یک منشور و انکسار آن به وجود آید، اما عنصر زمان جانشین نقش نور شود. جملهای که به آن اشاره شد، از زبان یکی از شخصیتهای داستان برای توجیه فاجعهی به وجود آمده بیان شده است و این پدیده محور اصلی داستان بینظیر بالارد است و بالارد چقدر ادبی (البته از نوع مدرن آن!) این پدیدهی علمی را بیان میکند و خواننده را مسحور میکند. بالارد دیگر نویسندهی شناخته شدهای در ایران است و البته به همت مترجم فوقالعادهی آثارش، علی اصغر بهرامی (مترجم برگزیدهی جایزه هنر و ادبیات گمانهزن در زمینهی مترجم برتر علمیتخیلی و فانتزی سال 1387) جایگاه ویژه و قابل احترامی را در ایران پیدا کرده است. نویسندهای که در سال 1930 در شانگهای چین متولد شد و جنگ جهانی دوم را از نزدیک لمس کرد و در ادامه به نویسندهای خاص تبدیل شد تا در سال 2009 در انگلیس و به علت سرطان پروستات دنیا را ترک گوید.
اما خط داستانی کتاب این گونه است که جریانهایی شبیه به گردباد که بسیار سرد و مرگآور هستند، به طور ناگهانی در یکی از جنگلهای آفریقا پدید میآیند و هر آنچه بر سر راه خود قرار دارد را به بلور و یخ و رنگ تبدیل میکنند. بالتوس، کشیشی است که با سفر به آن نقطه و با مشاهدهی سواستفادهی بومیها که عیسی مسیح و تصلیب او را به قطعات بلوری تبدیل میکنند و به فروش میگذارند، این پدیده را بلایی آسمانی به مردم معرفی میکند. علاوه بر جنگلهای آفریقا، در جاهای دیگر دنیا از جمله فلوریدا و باتلاقهای پرپیت شوروی نیز این پدیده در حال پیشروی است و فکر تمام دانشمندان دنیا را به خود مشغول کرده است. اما انگار فقط فردی نیمهدیوانه و مرموز به نام وانترس از ماهیت این پدیده آگاه است و سرنوشت شخصیت اصلی یعنی ساندرز که برای ملاقات دوستانش (و به نوعی عشق سابقش) به آفریقا آمده، درگیر ماجراهای وانترس میشود و اتفاقات تکان دهندهای را در جنگل تجربه میکند. جنگلی که که در ابتدا جولانگاه مرگ نشان داده میشود، اما در ادامه به بهشتی نورانی برای شخصیتهای پر از درد داستان و افراد جذامی تبدیل میشود.
بالارد در رمان دنیای بلور که سومین رمان اون نیز هست، همانطور که از خط داستانی هم پیداست، مطابق معمول فضایی فوقالعاده ناب و خاص به وجود میآورد تا شخصیتهای به شدت غریبش در دل این فضای وهمناک انگیزههای درونی خود را آشکار سازند و این رویه، خواننده را به شکل عجیبی به فکر فرو میبرد و البته شیوهی داستانگویی مدرن او به داستان جلوهای شگفتانگیز و خاص میدهد و این است جادوی بالارد! جادوی بالارد از این جهت که این فاجعه و رخداد آخرالزمانی را به شکل بهشتی خواستنی تبدیل میکند که بارها نیز شخصیتهای داستان به آن اشاره میکنند. اشارهی مترجم اثر هم به این بهشت مؤکّد است و این بهشت بالاردی را به بهشت ارداویرافنامه [۳] شبیه دانسته است.
شیوهی پرداخت بالارد به داستان هم جالب است. کتاب دنیای بلور و داستان آن به نوعی در زیرگونهی فاجعه قرار میگیرد و البته با کمی دقت بیشتر درمییابیم که داستان داستانی آخرالزمانی است. اما به وضوح بالارد فاصلهی زیادی از گونهی فاجعه میگیرد (معمولاً در گونهی فاجعه شاهد نگرانی خالق اثر در مورد نابودی تمدنها و نابودی نسل بشر هستیم) و فقط به شخصیتها و واکنشهای آنها در مقابل این فاجعه میپردازد و خواننده را در خلال موقعیتهای داستان، با خود به عمق شخصیتها میبرد و به کاویدن زوایای پنهان آدمی میپردازد که البته این امر به خاطر حضور شخصیتهای غریب، بسیار لذتبخش است.
اگر از طرفداران بالارد باشید و مجموعه داستان ساحل پایانی [۴] بالارد را (نشر چشمه، ترجمهی علیاصغر بهرامی) خوانده باشید، حتماً تا الان متوجه شدهاید که این کتاب در اصل داستان کوتاهی است به عنوان مرد نورانی [۵] که در مجموعهی ساحل پایانی در سال 1964 منتشر شد. گویا خود بالارد نیز متوجه شده بود (اگر از قبل فکر نوشتن دنیای بلور را نکرده باشد، چراکه این احتمال هم وجود دارد که مرد نورانی پیشدرآمدی برای این داستان بوده باشد) که مرد نورانی و فضای آن، چه پتانسیل بالایی برای بیشتر پرداخته شدن و بلندتر شدن دارد. داستان کتاب البته مشابهتهای زیادی با داستان کوتاه دارد و در پارهای موارد اتفاقات، تصاویر (به عنوان مثال همین قسمتی از متن که در پایان معرفی ضمیمه شده است) و دیالوگها و شخصیتها عیناً تکرار شدهاند، هر چند تفاوتهای زیادی هم دارند و مطمئناً داستان کوتاه فقط بخشی از لذتی را که از خواندن کتاب میبرید، به شما میدهد.
کتاب یک ویژگی جالب دیگر هم دارد (البته نسخهای که نشر چشمه امسال منتشر کرده است) و آن زندگینامهی جِی.جی. بی به روایت خودش است. بالارد خود آن را نوشته و پس از مرگش، در یازده ماه مه در مجلهی نیویورکر چاپ شده است. این متن دو سه صفحهای بسیار جالب و خواندنی است که مترجم اثر آن را در ابتدای کتاب به جای معرفیهای معمولی نویسنده قرار داده است.
در پایان باید گفت که دنیای بلور رمانی علمیتخیلی (در زیرگونهی آخرالزمانی) است که بسیار عالی نوشته شده است و البته ویژگیهایی که دارد، آن را به یکی از بهترین رمانهای این گونه تبدیل کرده است. از این حیث طبیعتاً نخواندن آن برای هر طرفدار ادبیان گمانهزن (خصوصاً دوستداران علمیتخیلی) ضرر بزرگی محسوب میشود!
قطعهای از متن کتاب:
دکتر ساندرز پهلوی قایق پارویی مکث کرد و به بلورهای اطراف بدنهی آن دست کشید، اما ناگهان موجود چهار دست و پای عظیمی را دید که تا نیمه، لای سطح یخبستهی رود گیر کرده بود. این موجود عجیب از لای پوستهی آب چرخشی ناگهانی کرد، قطعات شل شدهی شباکی که به پوزه و شانههایش چسبیده بود، مثل زره بیآستین شفافی تکانتکان میخورد. آروارههایش هوا را بی هیچ صدایی به دهان میبرد؛ جانور روی پاهایش که گیر کرده بودند، به تقلا افتاده بود و قدرت نداشت بیش از چند سانتیمتر از فرورفتگی توخالی اطراف بدن خود بالا بیاید و این فرورفتگی تهی اکنون با نشت چکهچکههای آب پر میشد. تمساح که با نور براقی که از تن او میترواید آراسته بود، شبیه یکی از آن جانوران افسانهای بود که به نشان سلحشوری بر جوشنها نقش میکردند. چشمهای نابینای جانور به صورت یاقوتهای بلورین عظیم در آمده بود. جانور که بار دیگر به طرف دیگر ساندرز هجوم برد و دکتر ساندرز با لگد به پوزهی جانور کوبید؛ گوهرهای مرطوبی که راه دهان تمساح را بند آورده بودند به اطرف پراکنده گشت.
پانویس:
[۱]The crystal world
[۲] James Graham Ballard
[۳] ارداویرافنامه کتابی است متعلق به دورهی پارسی میانه. داستان موبدی را روایت میکند که برای بیگمان شدنِ مردمان دربارهی دین و رستاخیز و بهشت و دوزخ، خویش را به یاری موبدان دیگر به خواب هفت روزه میبرد و روان او در بهشت، نیکیهای نیکوکاران و در دوزخ پاداَفرَه (مجازات) بدکاران را میبیند و پس از به هوش آمدن، آن داستانها را باز میگوید.