امروز همان روزی است که همه در انتظارش بودند، روزی که بالاخره کاردینال روبات، به عنوان پاپ انتخاب خواهد شد. دیگر هیچ شکی دربارهی نتیجه وجود ندارد. محفل چندین روزی است که به بنبستی میان طرفداران کلهشق کاردینال آسکیوگا [1] از میلان و کاردینال کارسیوفو [2] از جنوا رسیده و شایعاتی به بیرون درز کرده که میگویند مصالحهای در حال شکلگیری است. حالا تمام احزاب سر انتخاب یک روبات به توافق رسیدهاند. امروز صبح در روزنامهی اُزرواتوره رومانو [3] خواندم که خود کامپیوتر واتیکان هم در مذاکرات شرکت کرده و به شدت روی نامزدی روبات اصرار داشته است. گمان میکنم نباید از این که ماشینها این قدر به هم وفادار هستند، تعجب کنیم و دستپاچه شویم. قطعاً نباید دستپاچه شویم.
اسقف فیتزپاتریک [4] امروز سر صبحانه قدری گرفته به نظر میرسید. او گفت: «اقتضای هر زمانهای، نوع پاپی بهخصوص است. مطمئناً پاپ مناسب برای زمانهی ما یک روبات است. شاید یک زمانی در آینده، پاپ وال باشد، یا مثلاً اتومبیل یا گربه یا حتا کوه.»
اسقف فیتزپاتریک بیشتر از دو متر قد دارد و حالت معمولی چهرهش گرفته و سوگوار است. بنابراین غیرممکن است بتوانیم بگوییم حرفهایش خبر از اندوهی واقعی میدهند یا پذیرشی در کمال آرامش. سالها قبل ستارهی تیم بسکتبال «صلیب مقدس» در رقابتهای قهرمانی بوده و حالا برای تحقیق دربارهی زندگینامهی قدیس مارسلوس نیکوکار به رم آمده است.
ما داشتیم تراژدی رو به افولِ انتخاب پاپ را از یک کافهی روباز در چند قدمی میدان سنتپیتر تماشا میکردیم. بیخبر از همهجا، برای گذراندن تعطیلات به رُم آمده بودیم و با یک تیر دو نشان زدیم. همه میدانستند پاپ قبلی وضعیت سلامتش خوب است و بنابراین هیچ دلیلی نداشت گمان کنیم که همین تابستان قرار است برایش جانشین انتخاب شود.
هر روز صبح با تاکسی از هتلمان در نزدیکی ویا ونتو [5] به اینجا میآییم و سر جاهای همیشگیمان دور «میز خودمان» مینشینیم. از جای نشستنمان، دودکش واتیکان را به خوبی میبینیم و دودِ نتیجهی رایگیری از همانجا بلند میشود. اگر پاپ انتخاب نشده باشد، دود سیاه است و اگر نتیجهی محفل موفقیت آمیز باشد، دود سفید. لویجی که هم کافهدار است و هم سرپیشخدمت، خودش نوشیدنیهای مورد علاقهی ما را میآورد: فرنت برانکا [6] برای اسقف فیتزپاتریک، کامپری [7] و سودا برای خاخام مولر [8]، قهوهی ترک برای دوشیزه هرشاو [9]، نوشیدنی لیمویی [10] برای کِنِت [11] و بورلی [12] و پرنود با یخ [13] برای من.
صورتحساب را نوبتی میپردازیم؛ اما از وقتی که این دورهمنشینی را شروع کردهایم، کِنِت حتا یک بار هم صورتحساب را پرداخت نکرده است. دیروز هنگام پرداخت صورتحساب، دوشیزه هرشاو کیفش را خالی کرد و متوجه شد 350 لیر کم دارد و غیر از یک چک مسافرتی صد دلاری، هیچ پولی همراه ندارد. همه نگاه معنیداری به کِنِت انداختیم، اما او با خونسردی به نوشیدنِ شربت لیمویش ادامه داد. بعد از چند لحظهی کوتاه و پرتنش، خاخام مولر یک سکهی 500 لیری بیرون آورد و سکهی سنگین نقره را با عصبانیت روی میز انداخت. همه میدانند خاخام کمطاقت است و اخلاقش تُند. بیست و هشت سال سن دارد و مثل همیشه، ردای رهبانیت پوشیده و عینک آفتابی نقرهای به چشم دارد و پشت سر هم تکرار میکند که هرگز مراسم جشن تکلیف پسران 13 ساله را برای پیروانش اجرا نکرده، چون اگر این کار را بکند آن وقت کامپیوتر واتیکان اختیار بیشتری برای دخالت در امور بخشها [14] پیدا میکند.
«بگذارید این طوری شرح بدهم که..»
کنت میگوید: «عجب اظهار نظر هولناکی.»
او جوانک خوشتیپی است با موهای سفید و چشمان صورتی. بورلی یا خواهر اوست یا همسرش. خیلی به ندرت صحبت میکند. کنت با حالتی توهینآمیز و زمزمهای زیرلبی، صلیب میکشد و میگوید: «به نام پدر، پسر و اتوماسیون مقدس.»
دوشیزه هرشاو یواشکی خندهای کرد، اما وقتی نگاه سرزنشآمیز من را دید، خندهاش را خورد.
اسقف فیتزپاتریک دلخور شده، ولی به قطع شدن حرفش اعتراضی نمیکند و ادامه میدهد: «بگذارید با نتایجی که دیروز عصر به دست آوردم، برایتان شرح بدهم. من در روزنامهی اُدجی خواندم که طبق اظهارات یک سخنگوی میسیونرهای کاتولیک، در پنج سال گذشته اعضای کلیسا در یوگسلاوی از 19381403 نفر به 23501062 افزایش یافتهاند. اما طبق سرشماری رسمی سال گذشته، کل جمعیت یوگسلاوی 23575194 اعلام شد. این طوری فقط 74132 نفر برای پیروان سایر مذاهب و غیرمذهبیها باقی میماند. با توجه به تعداد بالای جمعیت مسلمانها در یوگسلاوی، من به صحت آمار منتشر شده شک کردم و در سنتپیتر با کامپیوتر مشورت کردم که به من اطلاع داد...»
اسقف یک لحظه مکث کرد و یک صفحهی پرینت شدهی بلندبالا بیرون آورد و روی میز باز کرد؛ کاغذ بیشتر فضای میز را گرفت. «...که طبق آخرین سرشماری سال گذشته، تعداد افراد باایمان در یوگسلاوی 14206198 است. بنابراین 9294864 نفر اضافه اعلام شده بودند. و این ناپسند است و همیشه هم تکرار میشود. این کار سزاوار لعنت است.»
دوشیزه هرشاو پرسید: «حالا چه شکلیه؟ کسی نظری داره؟»
کنت گفت: «اون هم مثل بقیهشونه. یک جعبهی آهنی براق که زیرش چرخ داره و بالاش چشم.»
اسقف فیتزپاتریک وسط حرفش پرید: «تو که ندیدیش. فکر نمیکنم صلاح باشد که این طوری فرضش کنی..»
کنت گفت: «اونا همشون مثل هم هستند. اگر یکیشون رو دیده باشی، یعنی همشونو دیدی. جعبههای براق. چرخ و چشم و صدایی که از توی شکمشان در میآد، درست مثل یک آروغ مکانیکی. همهشان هم ساخت ویکومیکو کانتی، مریلند هستند.»
خاخام معتقد است که تشریفات مذهبی، پست و منسوخ است و همیشه مراسم جشن تکلیف پسران 13 ساله را به یک سازمان دارای مجوز از کشیشهای دورهگرد واگذار میکند که مراسم مشابه را با حق کمیسیون برگذار میکنند. خاخام مولر از طرف فرشتهها صاحباختیار است.
حالا سر موضوع شایستگی انتخاب یک روبات به عنوان پاپ جدید، در گروه ما بحث درگرفته.
اسقف فیتزپاتریک، خاخام مولر و من طرفدار این ایده هستیم. دوشیزه هرشاو، کنت و بورلی مخالف هستند. جالب این که هر دو مرد محترم خرقهپوشِ جمع، که یکی سالخورده و دیگری جوان است، طرفدار این سنتشکنی آشکار هستند. در حالی که سه جوانکِ ما مخالف آن هستند.
مطمئن نیستم چرا طرف ترقیخواهان را گرفتهام.
من برای خودم مردی عاقل و بالغ و طرفدار روشهای ملایم هستم. هرگز سر خودم را با ماجراهای کلیسا درد نیاوردهام، با عقاید کاتولیک آشنا نیستم و از جریانات اخیر داخل کلیسا هم بیخبرم. با این حال از ابتدای آغاز به کار محفل، امیدوار بودم که روبات انتخاب شود.
از خودم میپرسم چرا؟ آیا به این خاطر است که تصور موجودی آهنی بر سریر سنتپیتر، قوهی تخیلم را قلقلک میدهد و نوعی حس عدمتجانس به من میبخشد؟ آیا طرفداری من از روبات، فقط به خاطر حس زیباییشناختی است؟ یا شاید بیشتر نتیجهی هراس باطنیِ من است؟ آیا در خفا فکر میکنم این حرکت یک جورهایی رضایت روباتها را جلب میکند؟ آیا به طور ضمنی دارم به خودم میگویم، مقام پاپ را به آنها بده و آن وقت ممکن است برای مدتی هم که شده دست از سر باقی چیزها بردارند؟ نه. نمیتوانم چیزی تا این حد پست را در مورد خودم باور کنم.
احتمالاً من به این خاطر طرفدار ربات هستم که نسبت به نیازهای دیگران حساسیت غیر معمولی دارم.
خاخام مولر میگوید: «اگر انتخاب شود، همان اول کار یک پیمانِ اشتراک زمانی فوری با دالایی لاما و پلاگینی دوطرفه با برنامهنویس ارشدِ کلیسای ارتودوکس طرحریزی میکند. به من گفته شده مذاکراتی جهانی با روحانیون یهودی آغاز خواهد کرد و این مطمئناً همان چیزی است که همهی ما باید منتظرش باشیم.»
«شک ندارم که در آداب و رسوم و رویههای سلسله مراتب، اصلاحات زیادی انجام خواهد شد.» اسقف فیتزپاتریک ادامه داد: «برای مثال میتونیم انتظار سازماندهی گستردهی اطلاعاتی را داشته باشیم، چون آنها همهاش چرخدنده هستند.»
کنت به آرامی شانهای بالا انداخت و گفت: «خیلی فراتر از تحمل من هستند. بیایید یک دور دیگه نوشیدنی سفارش بدیم؟ باشه؟»
خاخام مولر گفت: «دست بر قضا من با چشمان خودم دیدمش.»
بورلی پرسید: «واقعاً؟»
کنت به او اخم کرد. لویجی نزدیک میشود و برای همهی ما نوشیدنی میآورد. من یک اسکناس 5000 لیری به او دادم. خاخام عینک آفتابیاش را برداشت و روی شیشههای براقش ها کرد. چشمهایش خاکستری، کوچک و اشکآلود هستند و به شکل نافرمی لوچ.
او گفت: «کاردینال سخنرانِ اصلی در کنگرهی یهودیهای جهان بود که پاییز گذشته در بیروت برگزار شد. شعار او این بود: اتحاد سایبرنتیک میان کلیساهای جهان برای انسان معاصر. من آنجا بودم، میتوانم به شما بگویم عالیجناب قدبلند و متمایز است و صدایی خوب و لبخندی ملایم بر لب دارد. یک چیز غمانگیز ذاتی در خلق و خویش وجود دارد که من را خیلی یاد دوست اسقفمان در اینجا میاندازد. حرکاتش باشکوه است و هوشی سرشار دارد.»
کنت با اصرار پرسید: «اما زیرش چرخ داره، مگه نه؟»
خاخام نگاهی آتشین و منقلبکننده تحویل کنت داد و گفت: «شنی دارد.»
عینکش را بر چشم گذاشت.
«شنی، مثل مال تراکتور. اما فکر نمیکنم شنی به لحاظ معنوی از پا یا حتا چرخ، پستتر باشه. اگر کاتولیک بودم، حتماً به این که مردی مثل او پاپ من باشد، افتخار میکردم.»
دوشیزه هرشاو وسط حرفش پرید: «مرد نیست.» هر وقت روی صحبتش با خاخام مولر بود، لحن صحبتش کنایهآمیز میشد. ادامه داد:«یک روبات. اون یه مرد نیست، یادت رفته؟»
خاخام مولر شانهای بالا انداخت و گفت: «پس به این که روباتی مثل او پاپ من باشد، افتخار میکردم.» لیوانش را بلند کرد و گفت: «به سلامتی پاپ جدید.»
اسقف فیتزپاتریک فریاد زد: «به سلامتی پاپ جدید.»
لویجی از پشت بار دوید. کنت با تکان دست دورش کرد و گفت: «صبر کن ببینم! انتخابات که هنوز تمام نشده. از کجا این قدر مطمئنی؟»
من گفتم: «اُزرواتور رومانو تو شمارهی امروز صبحش تاکید کرده که همه چیز امروز مشخص میشود. کاردینال کارسیوفو موافقت کرده به خاطر او کنار بکشد و در عوض، سال آینده وقتی مجلس سنا و پاپ ساعات جدید کامپیوتر را مشخص میکنند، سهم بیشتری از سهمیهی بلادرنگ بهش اختصاص بدهند.»
کنت گفت: «به عبارت دیگر، ساخت و پاخت کردند.»
اسقف فیتزپاتریک سرش را با اندوه تکان داد: «پسرم، تو چیزها را خیلی بد تعبیر میکنی. الان سه هفته است که ما پدر مقدس نداریم. ارادهی خداوند بر این قرار گرفته که ما یک پاپ داشته باشیم. محفل نتوانسته بین کاردینال کارسیوفو و کاردنیال آسکیوگا یکی را انتخاب کند و به بنبست رسیده، بنابراین باید با واقعیتهای زمان، خودمان را مطابقت دهیم تا ارادهی خداوند بیش از این نادیده انگاشته نشود. طولانی شدن محفل به دلایل سیاسی حالا دیگر گناه است. این که کاردینال کارسیوفو آرزوهای شخصیاش را قربانی کرده، آن طورها که تو میگویی یک عمل خودخواهانه نیست.»
کنت همچنان به انگیزههای کارسیفوی بیچاره برای کنار کشیدن، حمله میکند. بورلی گهگاهی با کف زدن، حملات بیرحمانهی او را تحسین میکند. دوشیزه هرشاو چندین بار گفت که هیچ علاقهای ندارد در عضویت کلیسایی باقی بماند که رهبرش یک ماشین است.
از این منازعه خوشم نمیآید، صندلیام را از میز کنار میکشم تا منظرهی بهتری از واتیکان داشته باشم. در این لحظه کاردینالها دارند در تالار سیستین با یکدیگر ملاقات میکنند. چقدر دلم میخواست حالا آنجا بودم. چه ماجراهای مرموزِ باشکوهی که در آن اتاق غمزدهی شگفتانگیز رخ ندادهاند! حالا هر کدام از شاهزدگان کلیسا روی یکی از سریرهای [15] کوچک که طاقچهای بنفش بالایش قرار دارد، نشسته است. روی میز مقابل هر کدام از سریرها، یک شمع مومی چرب و کم نور قرار گرفته. روسای مراسم با وقار میان تالار بزرگ حرکت میکنند و ظرفهای نقره را که آرای سفید در آنها آرمیدهاند، حمل میکنند.
ظرف را روی میز مقابل محراب قرار میدهند. کاردینالها یکی یکی به سمت میز میروند، کاغذهای خالیِ رایگیری را بر میدارند و به میز خودشان باز میگردند. حالا، قلمهای پرشان را بر میدارند و شروع به نوشتن میکنند: «من کاردینال، به اسقف عالیمقام، والاترمقامترین کاردینال، سرورم کاردینال...»
چه اسمی خواهند نوشت؟ کارسیوفو یا آسکیوگا؟ یا اسم یک اسقف اعظم ناشناس و خشکیده از مادرید یا هیدلبرگ، حرکتی از سوی یک حزب مخالف روبات در اوج ناامیدی در آخرین لحظه؟ یا این که دارند اسم او را مینویسند؟ صدای خشخش قلمها در کلیسا بلند است. کاردینالها دارند رایهایشان را مینویسند، انتهایش را مهر و موم میکنند و بعد چندین بار تا میزنند، بعد بلافاصله رای را به محراب میبرند و داخل جام طلای بزرگ میاندازند. چندین روز است که هر صبح و هر عصر همین کار را تکرار میکنند و این طوری بنبست ادامه یافته.
دوشیزه هرشاو گفت: «چند روز پیش در هرالد تریبون خوندم که یک هیات نمایندگی، شامل دویست و پنجاه روبات جوان کاتولیک از آیوا در فرودگاه دس موینس [16] منتظر اخبار انتخابات هستند. اگر کاندیدای آنها انتخاب شود، یک پرواز چارتر آماده دارند که آنجا را ترک کنند و قصد دارند درخواست بدهند اولین دیدار عمومی با پدر مقدس به ایشان اختصاص یابد.»
اسقف فیتزپاتریک موافقت کرد: «شکی نیست که انتخاب او تعداد زیادی از مردمانی با منشا مصنوعی را به جمع معتقدان کلیسا خواهد آورد.»
دوشیزه هرشاو با صدای تیزی گفت: «و در همان حال تعداد زیادی از مردم ساخته شده از گوشت و خون را بیرون خواهد راند.»
اسقف گفت: «شک دارم. قطعاً در ابتدا برخی شوکه میشویم و احساسِ ترس، آزردگی و از دست دادن خواهیم داشت. اما اینها میگذرند. خوبی ذاتی پاپ جدید که خاخام مولر به آن اشاره کرد، بر این احساسات غلبه خواهد یافت. همچنین من معتقدم که دار و دستهی جوانانی که عاشق فناوری هستند، تشویق میشوند عضو کلیسا شوند. امواج غیرقابل مقاومت مذهب در تمام دنیا، مردم را بیدار خواهند کرد.»
دوشیزه هرشاو پرسید: «آیا میتوانی دویست و پنجاه روبات را تصور کنی که توی میدان سنتپیترز تپتپ راه بروند؟»
به واتیکان در آن دوردستها فکر کردم. پرتو خوشید صبحگاهی درخشان و خیرهکننده است، اما کاردینالهای آن داخل، که دیواری از دنیا جدایشان کرده، نمیتوانند از پرتوهایش لذت ببرند. حالا دیگر همگی رای دادهاند.
سه کاردینالی که از طرف گروه به عنوان رایخوانهای امروز صبح انتخاب شدهاند، برخاستهاند. یکی از آنها جام را برمیدارد و تکانش میدهد تا رایها را مخلوط کند.
بعد آن را روی میز مقابل محراب قرار میدهد. رایخوانِ دوم، رایها را بیرون میآورد و میشمارد. مطمئن میشود تعداد رایها با تعداد کاردینالهای حاضر در کلیسا برابر باشد. حالا رایها را به قدحی منتقل میکند که در مواقع معمولی برای نگهداری تکههای مقدسِ نان عشای ربانی استفاده میشود. اولین رایخوان، یک رای برمیدارد، بازش میکند و نوشتهی رویش را میخواند، بعد آن را به رایخوانِ دوم میدهد، او نیز میخواندش و به رایخوانِ سوم میدهد که آن نام را با صدای بلند بخواند. آسکویگا؟ کارسیوفو؟یک نام دیگر؟ یا نام او؟
خاخام مولر دارد دربارهی فرشتهها صحبت میکند: «بعد فرشته های سریر هستند که در زبان عبری آنها را به نام آرلیم [17] یا افانیم [18] میشناسند. هفتاد تا فرشتهی سریر داریم که در اصل به خاطر ایمان قویشان معروف بودند. برخی از آنها عبارتند از: اوریفیل، افانیل، زابکیل، یوفیل، آمبریل، تاچاگارا، باریل، کویلامیا، پاسکار بول و رائوم. چند تاییشان دیگر در آسمان نیستند و جزء فرشتههای سقوط کرده به جهنم قرار دارند.»
کنت گفت: «پس که گفتی به خاطر ایمان قویشان معروف بودند!»
خاخام ادامه داد: «بعد از آن فرشتههای پیشگاه را داریم که ظاهراً درست در لحظهی خلقتشان ختنه شدند. این فرشتهها عبارتند از: میکاییل، متاترون، ساریل، ساندالفون، آریل، ساراگیل، آستانفیائوس،فانوئل، یهوئل، زاگازائل، یِفِفیاه و اکتاریل. اما از بین تمامشان، فرشتهی مورد علاقهی من فرشتهی شهوت است. که در تلمود برشیث رابا، آیهی هشتاد و پنج بدین صورت از او یاد شده: وقتی که یهودا، در حال عبور از..»
مطمئناً تا الان شمارش آرا را به پایان رساندهاند. جمعیت عظیمی در میدان سنتپیترز جمع شده. نور خورشید از روی بدن فلزی صدها روبات، بازتاب مییابد. امروز باید روز شگفتانگیزی برای جمعیت روباتی رم باشد.
اما بیشتر کسانی که در میدان هستند، موجوداتی از جنسِ گوشت و خون هستند. زنهای سالخورده با لباسهای تیره، جیببرهای جوانِ بدترکیب، پسرها به همراه سگهایشان، سوسیسفروشهای چاقِ دورهگرد و مجموعهای از شاعرها، فیلسوفها، ژنرالها، قانونگذارها، توریستها و ماهیگیرها. نتیجهی شمارش آرا چه شده؟
به زودی جوابمان را دریافت خواهیم کرد. اگر هیچ کاندیدایی رای اکثریت را دریافت نکرده باشد، ابتدا رایها را با پوشال خیس مخلوط میکنند و بعد آنها را داخل بخاری کلیسا میاندازند و دود سیاه از دودکش برخواهد خاست. اما اگر پاپ انتخاب شده باشد، پوشال خشک خواهد بود و دود سفید رنگ.
سیستم، سازوکار دلپذیری دارد. دوستش دارم. به من همان آرامشی را میدهد که مردم به طور معمول از یک اثر بیعیب و نقص هنری دریافت میکنند، اثری چون نُتهای تریستان و ایزولد یا دندان قورباغه در «وسوسهی سنت آنتونی» [19]. سخت منتظر نتیجه هستم. از نتیجه مطمئن هستم، همین حالا هم میتوانم امواج مقاومتناپذیر احساسات مذهبی راکه در من بیدار میشوند حس کنم. اگرچه برای روزهایی که پاپها از گوشت و خون بودند، بدجوری احساس دلتنگی میکنم.
روزنامههای فردا مصاحبهای با مادر سالخوردهی پدر مقدس در سیسیل یا برادر سرفرازش در سانفرانسیسکو نخواهند داشت. آیا هرگز همچون مراسم انتخابات باشکوهی دوباره برگذار خواهد شد؟ آیا بعد از این هرگز به یک پاپ دیگر احتیاج خواهیم داشت؟ آخر این یکی خیلی راحت تعمیر میشود.
آه. دود سفید. لحظهی آشکار شدن راز فرا میرسد.
پیکری بر سر در بالکن مرکزی سنت پیتر آشکار میشود و پارچهای بافته از طلا پهن میکند و بعد ناپدید میشود. درخشش نور بر آن تکه پارچه چشم را خیره میکند. احتمالاً من را یاد بوسهی سرد مهتاب بر دریا در کَسِلمار [20] میاندازد، یا شاید هم چیزی فراتر از آن، یادآور بازتاب فروغ آفتاب ظهرگاهی از سینهکش کارائیب در ساحل سنتجان است. پیکر دومی پوشیده در لباس خز قرمز رنگ، در بالکن آشکار شده است.
اسقف فیتزپاتریک زمزمه کرد: «معاون اسقف.» مردم داشتند از حال میرفتند.. لویجی کنار من ایستاده بود و از یک رادیوی کوچک جریان را دنبال میکرد.
کنت گفت: «همهاش ساختگیه.»
خاخام مولر گفت: «هیس، ساکت باش.»
دوشیزه هرشاو زد زیر گریه. بورلی در حالی که صلیب میکشید، زیرلبی شروع به خواندن سرود ملی کرد. برای من لحظهی بزرگی است. فکر میکنم واقعیترین لحظهای است که تاکنون تجربه کردهام.
صدای تقویتشدهی معاون اسقف فریاد کشید: «من شادمانی بزرگ را به شما بشارت میدهم. حالا یک پاپ داریم.»
صدای هلهله برخاست و همین طور رو به بلند شدن گذاشت، در همان حال معاون اسقف داشت به جهان میگفت که پاپ جدید، قطعاً همان شخص باشکوه و ممتاز است، همان شخص غمگین و سختی کشیده، همانی که همهی ما مدتهای مدید منتظر انتخابش بر این جایگاه مقدس بودیم.
معاون اسقف گفت: «بر خود این نام را برگزیده..»
صدایش میان هلهلهی شادی گم شد. به طرف لویجی چرخیدم. «کی؟ چه اسمی گفت؟»
لویجی به من گفت: «سیستو ستیمو [21].»
بله و او آنجا است..
حالا دیگر باید پاپ سیکستوس هفتم صدایش کنیم.
پیکر باریکی پوشیده در ردای نقره و طلایی؛ پاپ با بازوانی افراشته نمایان میشود.
و بله، نور خورشید بر گونهها و پیشانی بلندش برق میزند که روشنی فلز جلا داده شده را دارد. لویجی به زانو افتاده. من نیز کنارش زانو میزنم. دوشیزه هرشاو، بورلی، کن و حتا خاخام همگی زانو زدهاند. بیشک این اتفاقی معجزهآسا است.
پاپ روی بالکن جلوتر میآید، حالا باید دعای خیر متداول پاپ را برای شهر و مردم دنیا بخواند. با صدای موقر میگوید: «یار و یاور ما خداوند است.» پیشرانههای جت زیر بازوهایش را فعال میکند، حتا در این فاصله هم میتوانم دو باریکهی دود را ببینم. باز هم دود سفید. او از زمین بلند میشود.
گفت: «اوست که زمین و آسمان را آفریده، باشد که خداوند بلندمرتبه، پدر، پسر، روح القدس، پشت و پناهتان باشند.» صدایش معجزهآسا به گوش میرسد. سایهاش کل میدان را پوشانده.
بالا و بالاتر میرود، تا جایی که از نظر محو میشود.
کنت به لویجی سقلمه میزند و میگوید: «یک دور دیگر نوشیدنی.» و بعد یک برگ اسکناس در کف دست گوشتالود او میگذارد.
اسقف فیتزپاتریک گریه میکند. خاخام مولر دوشیزه هرشاو را در آغوش گرفته. فکر میکنم پاپ جدید، دوران خود را به روشی فرخنده آغاز کرده است.
پانویسها:
[1] Asciuga
[2] Carciofo
[3] Osservatore Romano
[4] FitzPatrick
[5] Via Veneto
[6] Fernet-Branca
[7] Campari
[8] Rabbi Mueller
[9] Harshaw
[10] Lemon squash
[11] Kenneth
[12] Beverly
[13] Pernod on the rocks
[14] Curia: یکی از تقسیمات کوچک قبیلهای در روم باستان.
[15] Throne: سریر، تخت مخصوص نشستن اسقفها.
[16] Des Moines
[17] Arelim
[18] Ophanim
[19] Bosch’s Temptation of St. Anthony: یک تابلوی نقاشی، اثر هیرونیموس بوش. منظور نویسنده از دندان قورباغه نامشخص است، ولی نقاشی بسیار معروف است.
[20] Castellammare
[21] Sisto Settimo