نام کتاب: Ringworld
نویسنده: لری نیون
ناشر: Ballantine Books
سال انتشار: ۱۹۷۰
نام کتاب: The Ringworld Engineers
نویسنده: لری نیون
ناشر: Holt, Rinehart and Winston
سال انتشار: ۱۹۸۰
نام کتاب: The Ringworld Throne
نویسنده: لری نیون
ناشر: Ballantine Books
سال انتشار: ۱۹۹۶
نام کتاب: Ringworld's Children
نویسنده: لری نیون
ناشر: Tor Books
سال انتشار: ۲۰۰۴
شعاع جهان حلقوی تقریباً مساوی شعاع متوسط مدار زمین است. قابل محاسبه است. یعنی محیط آن حدود ۱۰۹ کیلومتر است. اما محاسبه این عدد کجا و درک عظمت آن کجا! بیش از یک و نیم میلیون کیلومتر عرض این حلقه است (برای مقایسه قابل ذکر است که محیط کره زمین ۴۰ هزار کیلومتر است). مساحت کل این دنیا حدود سه میلیون برابر کل مساحت زمین است، و اکوسیستم مشابه آن، مانند زمین دارای زمین و دریا و رودخانه و اقیانوس است، اما چه اقیانوسی! اقیانوس عظیمی که میلیونها کیلومتر از این لبه تا آن لبه فاصله دارد![[2] ]
خورشید این جهان از خورشید زمین کمی کوچکتر و سردتر است. ضمناً منظومهای جز جهان حلقوی ندارد، زیرا تمام مادهی موجود در این منظومه برای ساخت جهان حلقوی مصرف شده است. گردش این جهان به دور خود جاذبهای تقریباً معادل جاذبهی زمین ایجاد میکند. نیروی گریز از مرکز به وجود آمده به راحتی میتواند اتمسفر جهان را به دورترین نقاط فضا پرتاب کند، اما مهندسین جهان حلقوی با ساختن دیواری با ارتفاعی بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر (بالاتر از سطح فوقانی جو) دور تا دور جهان این مشکل را حل نمودهاند.
نیون با دقتی درخور توجه، کلیهی مسائل مهندسی این جهان را مورد بررسی قرار داده و برای آنها راهحلهایی ارائه کرده است. برای مثال در چنین جهانی خورشید حرکت نمیکند و همیشه در وسط آسمان است، پس روز و شبی وجود ندارد. اما مهندسین جهان حلقوی صفحات سیاهرنگی در مداری نزدیکتر به خورشید قرار دادهاند که به تناوب جلوی خورشید را گرفته و به نحوی آمدن شب را القا میکنند. شبانهروز جهان حلقوی حدود ۳۰ ساعت زمینی طول میکشد و هر دور کامل جهان به دور خورشید هفت و نیم روز حلقوی طول میکشد. تنها واحد زمانی بلندتری که اهالی جهان حلقوی میشناسند، فالان است؛ یعنی ۱۰ دور چرخش به دور خورشیدشان. چیز معادل ۷۵ روز حلقوی یا حدود ۹۴ روز زمینی است.
نکتهی قابل توجه دیگر در این جهان این است که جهات شمال و جنوب در آن معنی ندارند. ساکنین جهان دو جهت اصلی دارند، جهت چرخش و خلاف جهت چرخش. در مرحلهی بعد نسبت به جهت چرخش چپ و راست جهان را تعیین میکنند. البته اصطلاح مورد استفاده در داستان برای چپ و راست پورت [{C}[3]{C}] و استاربورد [{C}[4]{C}] است که اصطلاحاتی رایج در دریانوردی هستند.
مسألهی دیگر، ایمنی جهان است که اختراع مادّهی بسیار چگال و مستحکمی برای کف و دیوارها و نصب پوشش اسفنجی جاذب ضربات ستارگان دنبالهدار و شهابها، مشکل را حل نموده است. داستان علمیتخیلی سخت است، پس برای هر مشکل قابل تصور نویسنده بایستی راهحل ارائه کند، و البته از عهدهی این کار هم بر آمده است.
r
عظمت طرح مهندسی جهان حلقوی فقط قابل مقایسه با رامای آرتور سی. کلارک است. طرحی مهندسی و بسیار دقیق که نویسنده هر جزء آن را با هدفی آفریده است. مخلوق مهندسی عظیمی که فقط توسط نیروی بسیار هوشمند و پیشرفته قابل طراحی و درک است. فهمیدن دلائل ساخت این جهان، شناسایی سازندگان آن و حتا دلیل اکتشاف این جهان از سؤالاتی هستند که نویسنده در جلدهای اولیه برای خواننده به وجود میآورد و پاسخها کمکم ارائه میشود. لازم به تذکر است که بعضی از شخصیتهای کتاب ذاتاً دروغگو و سیاستمدار هستند و تا انتهای مجموعه به حقایق ارائه شده طی داستان نمیتوان صد در صد اطمینان نمود. این مسأله را نمیتوان از ضعف نویسنده دانست – که همچون بعضی نویسندگان دیگر به دلیل پراکندگی داستان مجبور به تغییر حرف خود میشوند– بلکه سیر منطقی داستان و صفات شخصیتهای کتاب این مسأله را ایجاب میکنند.
خلاصه داستان
جلد اول مجموعه داستان پرواز اکتشافی یک هیأت چهار نفره نامتجانس به سمت جهان حلقوی است. فرمانده هیأت، یک پاپتیر [[5]] به نام نسوس [[6]] است که با یک سفینهی بسیار پیشرفته دست به این اکتشاف میزند. نسوس برای انجام اکتشافاتش نیازمند یارانی از سایر نژادها است. یک دیپلمات جوان کزین به نام «سخنگو با حیوانات» [[7]] (کزینها تا بزرگسالی نامی ندارند و ایشان بر اساس سوابق جنگی و خدماتشان به نژاد کزین توسط رهبر کزینها نامگذاری میشوند)، یک انسان دویست ساله به نام لوئیس وو [[8]] -لوئیس مانند بسیاری دیگر از انسانها با مصرف مداوم داروی جوانی، جوانی تقریباً جاودانه کسب نموده اس– و دختر جوان و خوشگذرانی به نام تیلا براون [{C}[9]{C}] که هیچ سررشتهای از علم و فضا و مشکلات زندگی و هیچچیز مهم دیگری ندارد. هر نفر در این گروه با هدفی به این سفر آمده است. هدف بعضی مشخص است و بعضی نامشخص.
گروه کاشفان به جهان حلقوی میرسند و در طی فرود بر روی جهان، قسمت عمدهی سفینهی ایشان نابود میشود. چهار نفر دست به اکتشاف در محدودهی محل سقوط خود میزنند و در این اکتشافات، بعضی از شهرهای بسیار پیشرفتهی تمدنهای باستانی جهان حلقوی را مییابند و با تعدادی از ساکنین انساننمای آن آشنا میشوند. انساننماهایی که بعضی رفتاری دوستانه دارند، بعضی خصمانه، و حتا بعضی از آنها کاشفان را جای خدای خود گرفته و ایشان را عبادت میکنند. در نهایت کاشفان موفق میشوند خود را از این جهان عجیب خلاص کنند و به همراه یکی از اهالی جهان حلقوی به دنیاهای خود باز میگردند.
در جلد دوم (مهندسین جهان حلقوی) که حدود بیست سال بعد از جلد اول اتفاق میافتد، پاپتیر دیگری که خود را رهبر سابق پاپتیرها در زمان اکتشاف قبلی –و شریک زندگی نسوس– معرفی میکند، با اجبار لوئیس وو و سخنگو با حیوانات –که حال به نام خمی [[10]] شناخته میشود و از اشراف صاحبنام کزین است– را مجدداً مجبور میکند به همراه او به جهان حلقوی سفر کنند. این سفر پربارتر از سفر قبل است و ایشان ضمن آشنایی با قسمتهای زیادی از جهان حلقوی و کشف عمدهی تاریخ این جهان، موفق میشوند این جهان را که به دلیل خروج از مرکز دورانش به سمت نابودی پیش میرود، نجات دهند. جلد دوم بسیار گستردهتر از جلد اول به جهان حلقوی، تاریخ و ساکنین متنوع آن میپردازد. در جایی که جلد اول بیشتر مسائل فنی جهان را مطرح مینمود و جنبهی علمی داستان را تقویت مینمود، قسمت دوم نرمتر بوده و بیشتر به اصل داستان پرداخته شده است. با این حال باز هم خواننده بایستی کلیهی مسائل فنی جهان را مد نظر داشته باشد، در غیر این صورت مقدار زیادی از نکات حیاتی را از دست خواهد داد.
جلدهای سوم و چهارم مجموعه، تاج و تخت جهان حلقوی و فرزندان جهان حلقوی، داستانهای تقریباً مستقلی هستند که شخصیتهای سابق –به خصوص لوئیس وو– با وجود حضور مجدد، نقش کمرنگتری در آنها دارند. اما کلیهی این داستانها روی هم به درک کامل جهان حلقوی، دلائل ایجاد آن و دلائل سقوط آن میپردازد. در این دو مجلد باز هم نویسنده قدری تغییر جهت داده و داستان به سمت روایتی عادی از جنگ و جدال سوق داده میشود یا به قول آسیموف، همان فیلم وسترنی که روی مریخ اتفاق افتاده است! داستانی که ممکن است در قرون وسطی بین فئودالهای آلمانی رخ داده باشد یا در کلیله و دمنه بین حیوانات جنگل یا در قرن بیستم بین ناتو و بلوک شرق.
آخرین جلد این مجموعه با نام عاقبت جهانها [{C}[11]{C}]، ۲۱ آگوست امسال منتشر خواهد شد و اطلاعی از چند و چون این داستان هنوز در دست نیست.
جمعبندی
جهان حلقوی داستان خوشخوانی است. کل لغاتی که نویسنده برای استفاده در داستان ابداع کرده، به بیست لغت جدید هم نمیرسد و خواننده به راحتی میتواند خود را در محیط داستان قرار دهد. برای سهولت کار علاقهمندان، این توضیح مفید است که در پایان جلد دوم یک فرهنگ لغت از اصطلاحات خاص داستان و فناوریهای جهان حلقوی گردآوری شده است و خواننده میتواند ابتدا این صفحات را خوانده، بعد داستان را شروع نماید. زبان داستان ساده و بدون پیچیدگیهای معنایی و توصیفات شاعرانه است. فقط دنبال کردن توضیحات مکانیکی و جا افتادن اصطلاحات این جهان قدری حوصله میخواهد. برای مثال با جهانی طرفیم که در آن چیزی پشت افق غایب نمیشود. مرز بینایی آنجا است که منظرهی زمین -که به سمت بالا قوس دارد- در غبار هوا محو شود. مواقعی هم که هوا خوب و آسمان صاف است، هیچ محدودیتی برای بینایی وجود ندارد و سطح زمین به کمان آسمانی پیوند میخورد.
مطالعهی این مجموعه به کلیهی علاقهمندان مجموعههای علمیتخیلی آن هم از نوع سخت توصیه میشود. اگر حوصلهی علمیتخیلی سخت را هم ندارید، باز هم میتوانید از داستان لذت ببرید. اما مطمئن باشید قسمت مهمی از شگفتیهای کتاب را از دست دادهاید!
قسمتی از متن کتاب اول (توصیف اولین برخورد لوئیس وو با جهان حلقوی)
لوئیس رویش را به سمت گودال کرد و فریاد زد: «این دنیا صافه!»
همه داشتند به او نگاه میکردند.
«ما موقع فرود روی یک خط زمین رو تراشیدیم! شانس آوردیم، من موجود زندهای این اطراف نمیبینم. محل برخورد ما خاک به اطراف پاشیده شده؛ من دهانههای کوچک دیگری هم توی مسیرمان میبینم که از برخورد قطعات ریز به وجود آمدهاند.»
«و در طرف دیگر...»
لوئیس مکث کرد.
«لوئیس؟»
«این بزرگترین کوهیست که به عمرم دیدهام!»
«لوئیس!»
لوئیس اول به آرامی گفت: «چه کوهی!»
بعد فریاد زد: «صبر کنید، خودتان ببینید! ظاهراً مهندسین جهان حلقوی میخواستهاند یک کوه روی این دنیا بگذارند، کوهی چنان عظیم که هیچ مصرفی ندارد! این قدر بزرگ که نمیشود رویش قهوه پرورش داد یا درخت کاشت، حتا برای اسکی کردن هم زیادی بزرگ است. این سازه واقعاً عظیم است!»
عظیم هم بود. کوهی تقریباً مخروطی شکل، که جزئی از یک رشته کوه نبود، کاملاً تنها بود. شبیه آتشفشان بود، البته آتشفشانی دروغین؛ چرا که زیر جهان حلقوی هیچ ماگمایی برای ایجاد آتشفشان وجود نداشت. پایهی کوه در مه گم شده بود. دامنههای بالاتر آن از میان جو رقیق فوقانی به راحتی دیده میشد، قله درخشان آن هم برفپوش بود، پوشیده از برفی کثیف. آنقدر درخشان نبود که برف تمیزی باشد. شاید از مواد منجمد اعماق زمین تشکیل شده بود.
لبههای قله مثل بلور شفاف بودند. یعنی آیا قله کاملاً از جو خارج شده بود؟ کوهی واقعی به این اندازه زیر وزن خود فرو میریخت، اما احتمالاً این کوه فقط پوستهای تو خالی از جنس مادهی پیِ حلقه بود.
لوئیس وو با خودش گفت: «کمکم دارد از مهندسان این جهان خوشم میآید.»
در جهانی که همه چیزش روی حساب بود، هیچ دلیل منطقی برای وجود چنین کوهی وجود نداشت. البته هر جهانی بالاخره یک قله دست نیافتنی میخواهد.
باقی افراد زیر انحنای کشتی منتظر او بودند. سؤالات آنها به این سؤال ختم شد: «هیچ علامتی از تمدن میبینی؟»
«نه!»
پینوشت:
[۱] Ringworld
[۲] برای معرفی بیشتر نویسنده و جهان آفریدهی او به مقالهی «فضای شناخته شده» رجوع کنید.
[۳] قدری محاسبه برای درک عظمت این سازه میتواند جالب توجه باشد. اگر شعاع جهان حلقوی ۱۰۸×۵/۱ و عرض آن ۱۰۶×۶/۱ کیلومتر باشد، میتوان محاسبه نمود که هر لحظه از روی سطح زمین بایستی بتوان کل حلقهی بالای سر و اطراف را مشاهده کرد. زیرا کمترین زاویهی دید کمان در دورترین نقطه (طرف مقابل خورشید، که البته مشاهدهی آن باید بسیار مشکل باشد)، زاویهی بیش از نیم درصد رادیان یا سه دهم درجه خواهد بود. در عرضهای پایینتر این زاویه افزایش مییابد، مثلاً در زاویهی ۴۵ درجه نسبت به خط عمود به حدود ۴۳ صدم درجه میرسد. اگر این اعداد کوچک به نظر میرسند، آنها را با نمونهی واقعی تطبیق دهید. شما یک شیء نیم متری را در فاصله ۱۰۰ متری به وضوح میتوانید ببینید. یک متر در صد متر میشود همان شش دهم درجه. در وضعیت دوم هم زاویهی دید تقریباً مطابق با ظهور یک شیء به عرض هفتاد و پنج سانتیمتر در فاصلهی صد متری است. با این اوصاف عجیب نیست که ساکنین جهان حلقوی مرتباً در مورد کمان صحبت میکنند، زیرا مهمترین شیء آسمانی که میبینند همین نوار ممتد در آسمان است.
[۴] Port: در دریا به سمت چپ پورت میگفتند، زیرا موقع پهلوگیری در بنادر سمت چپ را به طرف اسکله میبردند تا پاروی هدایت به اسکله برخورد نکند. هر چند امروزه دیگر اثری از آن سکان و الزام پهلوگیری در سمت چپ وجود ندارد؛ اما هنوز این اصطلاحات کاملاً در نیروی دریایی و کشتیهای تجاری انگلیسیزبان رایج است. این هم از نکاتی است که اطلاع از آن برای مطالعهی کتاب مفید است، به خصوص آن که بنادر کشتیهای فضایی جهان حلقوی لزوماً در جهت پورت نیستند، و تشابه لغوی میتواند باعث گیج شدن خوانندگان شود.
[۵] Starboard: در دریا به جهت راست کشتی استاربورد میگویند. این لغت ربطی به استار به معنی ستاره ندارد، بلکه ریشه در زبان وایکینگی دارد و معنی آن سمت هدایت کشتی است، در واقع با Steer انگلیسی همریشه است. دلیل این نامگذاری هم این است که پاروی هدایت قایق (قبل از اختراع سکان مرکزی)، در سمت راست قایق قرار داشته است تا ملوانان راستدست بتوانند از آن به راحتی استفاده کنند.
[۶] برای آشنایی با نژادهای این کتاب هم به مقالهی فوق الذکر رجوع کنید.
[۷] Nessus
[۸] Speaker-to-Animals
[۹] Louis Wu
[۱۰] Teela Brown
[۱۱] Chmeee
[۱۲] Fate of Worlds