نام کتاب: آکادمی خونآشام (۱)
نویسنده: ریچل مید (۲)
مترجم: ایرج مثالآذر
ناشر: مروارید
نوبت چاپ: یکم - ۱۳۸۹
تعداد صفحه: ۳۲۰ صفحه
خط داستانی
دو گروه خونآشام (۳) در دنیای ما با هم رقابت دارند. یک گروه، مورویها (۴)، موجوداتی میرا با جادوی عناصر و گروه دیگر، استریگویها (۵)، خونآشامانی نامیرا و درنده و وحشی. رز هاتاوی (۶) برای محافظت از یک شاهزادهی موروی آموزش میبیند. یادگیری روشهای از بین بردن استریگویها به اندازهی کافی سخت و مشکل است اما خطر واقعی برای رز در یک رابطهی عاشقانه با یکی از آموزگارانش ایجاد میشود...
خلاصه داستان
لیزا دراگومیر (۷) شاهزادهای از نژاد موروی است: خونآشامی میرا با عهدنامهای ناگسستنی با جادوی زمین. او باید همیشه در برابر استریگویها محافظت شود: درندهترین و خطرناکترین خونآشامها که هیچکدامشان نمیمیرند.
آمیزهی قدرتمندی از خون انسان و خونآشام در رگهای رز هاتاوی جریان دارد. بهترین دوست لیزا، یک دامپیر (۸) است که وقف زندگی خطرناکی برای محافظت از لیزا در برابر استریگویها میشود، همهی آن جهنمیانی که میخواهند لیزا را به یکی از خودشان تبدیل کنند.
پس از دو سال آزادی غیرمجاز، رز و لیزا دستگیر و به زور به آکادمی سنت ولادیمیر (۹)، پنهان در ژرفای جنگلهای مونتانا (۱۰)، برگردانده میشوند. رز یادگیری روش دامپیر را ادامه خواهد داد. لیزا برگردانده خواهد شد تا ملکهی برگزیدهی مجلس جامعهی موروی شود. و هر دو دختر داستان قلبهای شکستهشان را از سر خواهند گرفت.
ترس لیزا و رز را مجبور میکند تا از سنت ولادیمیر فرار کنند – اما دنیای آنها چه در بیرون و چه در درون دروازههای آهنین آکادمی سرشار از خطر میشود. اینجا، طبقهی آدمکشان موروی آیینهای ناگفتنی را اجرا میکنند و طبیعت مرموز و عشق شبشان جهان پر رمز و رازی سرشار از پیچیدگیهای اجتماعی میآفریند. رز و لیزا باید راهشان را از میان این جهان خطرناک پیدا کنند، با وسوسهی عشق ممنوعشان روبرو شوند و اجازه ندهند یک وقت نگهبانی آنها را دستگیر کند، مبادا استریگویها لیزا را برای همیشه به یکی از خودشان تبدیل کنند...
توضیحات
آکادمی خونآشام در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد. این کتاب آغازکننده سری کتابهایی است با محوریت شخصیتهای لیزا دراگومیر و رز هاتاوی. این سری دربرگیرندهی ۶ کتاب است با عنوانهای «آکادمی خونآشام»، «سرمازدگی (۱۱)»، «بوسهی سایه (۱۲)»، «پیمان خون (۱۳)»، «محدودهی روح (۱۴)» و «آخرین قربانی (۱۵)». البته داستانهای آکادمی خونآشام با این سری به پایان نمیرسد، بلکه در ادامه سری دیگری با عنوان «خطوط خون (۱۶)» با شخصیتهای دیگری آغاز میشود.
نگاهی به کتاب
آکادمی خونآشام نخستین کتاب از سری کتابهایی است که ریچل مید برای خوانندگان جوان و بزرگسال نوشته است. همچنین پیش از این سری ریچل مید داستان «سوکوبوس افسرده (۱۷)» و سری فانتزی «قوی سیاه (۱۸)» را نیز نگاشته.
در آکادمی خونآشام با سه گونه خونآشام آشنا میشویم، که برای یک داستان هیجان زیادی را به هم خواهند داشت. گونهی یکم مورویها هستند، خونآشامانی میرا و فانی که از خون تغذیه میکنند و جادو (۱۹) و قدرت چهار عنصر را در دست دارند. گونهی دوم استریگویها هستند، خونآشامان نامیرایی که یا مورویهایی بودند که کشته شده و سپس بنا به انتخابشان به استریگوی تبدیل شدهاند و یا انسانها، دامپیرها و مورویهایی هستند که توسط استریگویها گاز گرفته شده و به استریگوی تبدیل شدهاند. به عبارت دیگر استریگویها خونآشامانی نامیرا و با قدرت کشتار فراوان برای آشامیدن خون و از نژاد خونآشامان سنتی هستند.
در گونهی سوم دامپیرها قرار دارند. خونآشامانی که فرزند مورویها و انسانها (یا دامپیرها) هستند. آنها میتوانند در روز و زیر نور خورشید قرار بگیرند، بدون اینکه صدمهای ببینند. همچنین دامپیرها نمیتوانند از نیروهای جادویی استفاده کنند و از خون نیز تغذیه نمیکنند. با این حال آنها از انسانها و مورویها قویتر و سریعتر هستند. دامپیرها وظیفه دارند از مورویها در برابر استریگویها محافظت کنند.
داستان آکادمی خونآشام در محیط یک مدرسهی شبانهروزی اتفاق میافتد اما مدرسهای که شبیه مدرسههای معمولی نیست، آنجا آکادمی سنت ولادیمیر است. در آکادمی سنت ولادیمیر مورویهای جوان جادو یاد میگیرند و دامپیرهای جوان مهارتهای مبارزه و وظایفشان را برای محافظت از مورویها فرا میگیرند.
در آغاز ممکن است کلاسهای جادوی آکادمی سنت ولادیمیر شبیه کلاسهای هاگوارتز در سری کتابهای هری پاتر به نظر برسد اما واقعیت این است که این دو شباهتی به هم ندارند. در هاگوارتز هری پاتر و دوستانش درباره جادو آموزش میبینند، در مهمانیهای بزرگ آماده شده توسط جنهای خانگی شرکت میکنند و معمولن قلب پاکی دارند که آنها را به سمت بالغ و بزرگ شدن راهنمایی میکند. در مقابل، در آکادمی سنت ولادیمیر جادو آموزش داده میشود، دخترها و پسرها با هم آشنا میشوند، شایعاتی درباره کارهای زشت و زننده وجود دارد و چندان معصومیتی در بین نیست.
جدا از این که داستان زمینهسازی میکند تا دخترها بتوانند راهشان را پیدا کنند، به نظر میرسد که لیزا هدف شوخیهای خطرناکی قرار میگیرد که یا با مرگ و یا با جانوران مرده روبرو میشود. جانوران مرده میتوانست ایدهی یک نفر از یک جوک و لطیفه باشد اما اصل شوخیهای خطرناک به خواننده نشان میدهد که یک نفر در آکادمی از تاریکترین راز لیزا خبر دارد.
نثر آکادمی خونآشام ساده اما جذاب است. داستان از زبان و دیدگاه رز هاتاوی، نگهبان لیزا دراگومیر و در برخورد او با ماجراهای اطرافش و با خطرهایی که لیزا را تهدید میکنند، روایت میشود. شاید بتوان آکادمی خونآشام و گرگ میش را از نظر حضور شخصیتهای خونآشام و رمانس موجود در داستان شبیه به هم دانست.
آکادمی خونآشام روایت جذابی است. بستهای پر از هیجان و ماجرا و دسیسه و توطئه. این کتاب میتواند به راحتی مخاطبان جوان خود را سرگرم و همچنین به اندازهی کافی رمانس و عاشقانه در اختیار دارد تا تعداد بیشتری از خوانندگان را با خود همراه کند.
نژادهای درگیر در داستان
دامپیر
موروی
استریگوی
آلکمیست (۲۹)
خالکوبیهای شخصیتها (۳۰)
نشان مولنیجا (۳۱)
نگهبانان برای هر استریگوی که بکشند، یک نشان مولینجا دریافت میکنند. مولنیجا در زبان روسی به معنای آذرخش است. رز برای اولین بار دو نشان مولنیجایش را در کتاب «سرمازدگی» پس از سر بریدن دو استریگوی و نجات زندگی دو موروی در اسپوکین (۳۲) دریافت میکند.
نشان پیمان (۳۳)
نشان پیمان به دامپیرها پس از دانشآموختگیشان به عنوان نگهبان داده میشود. این نشان معمولاً در میان پشت گردن درج میشود. همهی نگهبانان (۳۴) نشانهایشان را همراه با هم در جشن دانشآموختگی دریافت میکنند. تنها تعداد محدودی موروی به جشن دعوت میشوند.
نشان زوزدا (۳۵)
نشان زوزدا (نشان نبرد) به نگهبانانی داده میشود که بتوانند تعداد زیادی از استریگویها را نابود کنند. رز نشان زوزدایش را در کتاب «بوسهی سایه» پس از نبرد با استریگویهایی که به آکادمی وارد شده بودند و تعداد زیادی از نگهبانان و مورویها را ربوده بودند، دریافت میکند.
جادوی موروی
در آکادمی خونآشام مورویها جادوهای خدادادی دارند. این جادو از چند منظر قابل بررسی است:
عناصر (۳۶)
در حدود سن ۱۷ – ۱۸ سالگی همهی مورویها در یکی از عناصر قدرت تخصص پیدا میکنند؛ هوا، آب، آتش و یا روح. در چند مورد، هنگامی که مورویها تخصص پیدا نمیکنند احتمالاً بیشتر در یک یا دو عنصر توانایی فوقالعادهای دارند. روح عنصر نایابی است که بیشترین قدرت و تاثیر بسیار بدی بر استفاده کننده دارد. پس از استفاده از روح مورویها افسرده و خشمگین میشوند. یکی از دلایلی که آدریان بسیار مینوشد و سیگار میکشد، استفاده از این نیرو است. به نظر میرسد الکل از استفاده مورویها از نیروهای جادوییشان جلوگیری میکند. بنابراین اگر آدریان پیوسته نوشیدنی الکلی بنوشد، امکان دارد افسرده نشود. همچنین مانند مورد لیزا، قرصهای ضد افسردگی و داروها تاثیرات عنصر روح را کاهش میدهد.
نیروی تلقین
هیچ اهمیتی ندارد که مورویها در کدام عنصر تخصص دارند، آنها میتوانند از نیروی تلقینشان استفاده کنند. هنگامی که مورویها از این نیرو بهره میگیرند، میتوانند رفتار یا گفتار یک شخص را به دلخواهشان تغییر داده و یا روی آن تاثیر داشته باشند. دانشآموزان در سنت ولادیمیر یاد میگیرند که زیاد از این نیرو استفاده نکنند و معمولاً استفاده از این نیرو بر روی دامپیرها بسیار سخت است. شاید ایوری (۳۷) ماهرترین فرد در استفاده از نیروی تلقین در این سری کتابها باشد، اما لیزا نیز در استفاده از این نیرو قدرتمند است. به دلایلی به نظر میرسد مورویهایی که در استفاده از عنصر روح تخصص دارند، بهتر و موثرتر میتوانند از نیروی تلقین بهره بگیرند. همچنین دارندگان نیروی روح میتوانند از این نیرو در سطح بالاتری استفاده کنند، با تغییر فکر قربانیانشان به آن چیزی که میخواهند قربانیان ببینند، در صورتی که واقعیت چیز دیگری است. برای نمونه در «بوسهی سایه»، لیزا از نیروی تلقین برای باوراندن این نکته به جس (۳۸) که در پوشش عنکبوتها قرار دارد، استفاده میکند.
خنجرهای نقرهای
هر چند خنجرهای نقرهای ابزاری است که تنها توسط نگهبانان استفاده میشود، یکی از جادوهای مورویها است که آنها را بسیار موثر نشان میدهد. خنجرهای نقرهای توسط چهار موروی گوناگون و هر کدام از خنجرها از چهار عنصر مختلف ساخته و با جادو طلسم شده است و برای استریگویها مرگبار است. یک خراش خنجرهای نقرهای روی بدن دامپیرها تنها یک خراش است اما اگر این خراش روی بدن استریگویها ایجاد شود، تاثیر بسیاری بیشتر خواهد داشت. خنجرهای نقرهای هنگام دانشآموختگی به نگهبانان داده میشود و به خاطر جادو به آنها القا شده که زندگیشان به این خنجرها وابسته است.
حرزها یا طلسمهای دافعه
در جاهایی مانند سنت ولادیمیر و تالار سلطنتی، که مورویها آزادانه و بدون محافظت همیشگی یک نگهبان قدم میزنند، وجود حرزها یا طلسمهای دافعه ضروری و واجب است. طلسمهای دافعه حلقههای جادویی هستند که توسط مورویها و با استفاده از چهار عنصر ساخته شده و میتوانند جلوی استریگویها بگیرند، به این دلیل که این جادو از زندگی ساخته شده و استریگویها فاقد آن هستند. با این وجود طلسمهای دافعه در طول زمان تاثیر خود را از دست میدهند و بنابراین دوباره باید قالبگیری و از نو ساخته شوند. همچنین مانند مورد کتاب «سرمازدگی» میتوانند توسط خنجرهای نقرهای شکسته و نابود شوند.
بخشی از کتاب
سرم را کج کردم و موهایم را به عقب فرستادم، گردنم برهنه بود. تردید و بیمیلیش را دیدم، اما منظرهی گردنم و چیزی که عرضه میکرد، بسیار خواستنی بود. گرسنگی حالت صورتش را دگرگون کرد، لبهایش اندکی از هم جدا و دندانهای نیشش که معمولن در دورهی زندگی با انسانها پنهان بودند، نمایان شدند. آن نیشها با دیگر اجزای صورتش تفاوت غریبی داشت. با چهرهی زیبا و موهای طلایی روشنش، بیشتر شبیه یک فرشته به چشم میآمد تا یک خونآشام.
پینوشتها:
نام کتاب: آکادمی خونآشام (۱)
نویسنده: ریچل مید (۲)
مترجم: ایرج مثالآذر
ناشر: مروارید
نوبت چاپ: یکم - ۱۳۸۹
تعداد صفحه: ۳۲۰ صفحه
خط داستانی
دو گروه خونآشام (۳) در دنیای ما با هم رقابت دارند. یک گروه، مورویها (۴)، موجوداتی میرا با جادوی عناصر و گروه دیگر، استریگویها (۵)، خونآشامانی نامیرا و درنده و وحشی. رز هاتاوی (۶) برای محافظت از یک شاهزادهی موروی آموزش میبیند. یادگیری روشهای از بین بردن استریگویها به اندازهی کافی سخت و مشکل است اما خطر واقعی برای رز در یک رابطهی عاشقانه با یکی از آموزگارانش ایجاد میشود...
خلاصه داستان
لیزا دراگومیر (۷) شاهزادهای از نژاد موروی است: خونآشامی میرا با عهدنامهای ناگسستنی با جادوی زمین. او باید همیشه در برابر استریگویها محافظت شود: درندهترین و خطرناکترین خونآشامها که هیچکدامشان نمیمیرند.
آمیزهی قدرتمندی از خون انسان و خونآشام در رگهای رز هاتاوی جریان دارد. بهترین دوست لیزا، یک دامپیر (۸) است که وقف زندگی خطرناکی برای محافظت از لیزا در برابر استریگویها میشود، همهی آن جهنمیانی که میخواهند لیزا را به یکی از خودشان تبدیل کنند.
پس از دو سال آزادی غیرمجاز، رز و لیزا دستگیر و به زور به آکادمی سنت ولادیمیر (۹)، پنهان در ژرفای جنگلهای مونتانا (۱۰)، برگردانده میشوند. رز یادگیری روش دامپیر را ادامه خواهد داد. لیزا برگردانده خواهد شد تا ملکهی برگزیدهی مجلس جامعهی موروی شود. و هر دو دختر داستان قلبهای شکستهشان را از سر خواهند گرفت.
ترس لیزا و رز را مجبور میکند تا از سنت ولادیمیر فرار کنند – اما دنیای آنها چه در بیرون و چه در درون دروازههای آهنین آکادمی سرشار از خطر میشود. اینجا، طبقهی آدمکشان موروی آیینهای ناگفتنی را اجرا میکنند و طبیعت مرموز و عشق شبشان جهان پر رمز و رازی سرشار از پیچیدگیهای اجتماعی میآفریند. رز و لیزا باید راهشان را از میان این جهان خطرناک پیدا کنند، با وسوسهی عشق ممنوعشان روبرو شوند و اجازه ندهند یک وقت نگهبانی آنها را دستگیر کند، مبادا استریگویها لیزا را برای همیشه به یکی از خودشان تبدیل کنند...
توضیحات
آکادمی خونآشام در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد. این کتاب آغازکننده سری کتابهایی است با محوریت شخصیتهای لیزا دراگومیر و رز هاتاوی. این سری دربرگیرندهی ۶ کتاب است با عنوانهای «آکادمی خونآشام»، «سرمازدگی (۱۱)»، «بوسهی سایه (۱۲)»، «پیمان خون (۱۳)»، «محدودهی روح (۱۴)» و «آخرین قربانی (۱۵)». البته داستانهای آکادمی خونآشام با این سری به پایان نمیرسد، بلکه در ادامه سری دیگری با عنوان «خطوط خون (۱۶)» با شخصیتهای دیگری آغاز میشود.
نگاهی به کتاب
آکادمی خونآشام نخستین کتاب از سری کتابهایی است که ریچل مید برای خوانندگان جوان و بزرگسال نوشته است. همچنین پیش از این سری ریچل مید داستان «سوکوبوس افسرده (۱۷)» و سری فانتزی «قوی سیاه (۱۸)» را نیز نگاشته.
در آکادمی خونآشام با سه گونه خونآشام آشنا میشویم، که برای یک داستان هیجان زیادی را به هم خواهند داشت. گونهی یکم مورویها هستند، خونآشامانی میرا و فانی که از خون تغذیه میکنند و جادو (۱۹) و قدرت چهار عنصر را در دست دارند. گونهی دوم استریگویها هستند، خونآشامان نامیرایی که یا مورویهایی بودند که کشته شده و سپس بنا به انتخابشان به استریگوی تبدیل شدهاند و یا انسانها، دامپیرها و مورویهایی هستند که توسط استریگویها گاز گرفته شده و به استریگوی تبدیل شدهاند. به عبارت دیگر استریگویها خونآشامانی نامیرا و با قدرت کشتار فراوان برای آشامیدن خون و از نژاد خونآشامان سنتی هستند.
در گونهی سوم دامپیرها قرار دارند. خونآشامانی که فرزند مورویها و انسانها (یا دامپیرها) هستند. آنها میتوانند در روز و زیر نور خورشید قرار بگیرند، بدون اینکه صدمهای ببینند. همچنین دامپیرها نمیتوانند از نیروهای جادویی استفاده کنند و از خون نیز تغذیه نمیکنند. با این حال آنها از انسانها و مورویها قویتر و سریعتر هستند. دامپیرها وظیفه دارند از مورویها در برابر استریگویها محافظت کنند.
داستان آکادمی خونآشام در محیط یک مدرسهی شبانهروزی اتفاق میافتد اما مدرسهای که شبیه مدرسههای معمولی نیست، آنجا آکادمی سنت ولادیمیر است. در آکادمی سنت ولادیمیر مورویهای جوان جادو یاد میگیرند و دامپیرهای جوان مهارتهای مبارزه و وظایفشان را برای محافظت از مورویها فرا میگیرند.
در آغاز ممکن است کلاسهای جادوی آکادمی سنت ولادیمیر شبیه کلاسهای هاگوارتز در سری کتابهای هری پاتر به نظر برسد اما واقعیت این است که این دو شباهتی به هم ندارند. در هاگوارتز هری پاتر و دوستانش درباره جادو آموزش میبینند، در مهمانیهای بزرگ آماده شده توسط جنهای خانگی شرکت میکنند و معمولن قلب پاکی دارند که آنها را به سمت بالغ و بزرگ شدن راهنمایی میکند. در مقابل، در آکادمی سنت ولادیمیر جادو آموزش داده میشود، دخترها و پسرها با هم آشنا میشوند، شایعاتی درباره کارهای زشت و زننده وجود دارد و چندان معصومیتی در بین نیست.
جدا از این که داستان زمینهسازی میکند تا دخترها بتوانند راهشان را پیدا کنند، به نظر میرسد که لیزا هدف شوخیهای خطرناکی قرار میگیرد که یا با مرگ و یا با جانوران مرده روبرو میشود. جانوران مرده میتوانست ایدهی یک نفر از یک جوک و لطیفه باشد اما اصل شوخیهای خطرناک به خواننده نشان میدهد که یک نفر در آکادمی از تاریکترین راز لیزا خبر دارد.
نثر آکادمی خونآشام ساده اما جذاب است. داستان از زبان و دیدگاه رز هاتاوی، نگهبان لیزا دراگومیر و در برخورد او با ماجراهای اطرافش و با خطرهایی که لیزا را تهدید میکنند، روایت میشود. شاید بتوان آکادمی خونآشام و گرگ میش را از نظر حضور شخصیتهای خونآشام و رمانس موجود در داستان شبیه به هم دانست.
آکادمی خونآشام روایت جذابی است. بستهای پر از هیجان و ماجرا و دسیسه و توطئه. این کتاب میتواند به راحتی مخاطبان جوان خود را سرگرم و همچنین به اندازهی کافی رمانس و عاشقانه در اختیار دارد تا تعداد بیشتری از خوانندگان را با خود همراه کند.
نژادهای درگیر در داستان
دامپیر
موروی
استریگوی
آلکمیست (۲۹)
خالکوبیهای شخصیتها (۳۰)
نشان مولنیجا (۳۱)
نگهبانان برای هر استریگوی که بکشند، یک نشان مولینجا دریافت میکنند. مولنیجا در زبان روسی به معنای آذرخش است. رز برای اولین بار دو نشان مولنیجایش را در کتاب «سرمازدگی» پس از سر بریدن دو استریگوی و نجات زندگی دو موروی در اسپوکین (۳۲) دریافت میکند.
نشان پیمان (۳۳)
نشان پیمان به دامپیرها پس از دانشآموختگیشان به عنوان نگهبان داده میشود. این نشان معمولاً در میان پشت گردن درج میشود. همهی نگهبانان (۳۴) نشانهایشان را همراه با هم در جشن دانشآموختگی دریافت میکنند. تنها تعداد محدودی موروی به جشن دعوت میشوند.
نشان زوزدا (۳۵)
نشان زوزدا (نشان نبرد) به نگهبانانی داده میشود که بتوانند تعداد زیادی از استریگویها را نابود کنند. رز نشان زوزدایش را در کتاب «بوسهی سایه» پس از نبرد با استریگویهایی که به آکادمی وارد شده بودند و تعداد زیادی از نگهبانان و مورویها را ربوده بودند، دریافت میکند.
جادوی موروی
در آکادمی خونآشام مورویها جادوهای خدادادی دارند. این جادو از چند منظر قابل بررسی است:
عناصر (۳۶)
در حدود سن ۱۷ – ۱۸ سالگی همهی مورویها در یکی از عناصر قدرت تخصص پیدا میکنند؛ هوا، آب، آتش و یا روح. در چند مورد، هنگامی که مورویها تخصص پیدا نمیکنند احتمالاً بیشتر در یک یا دو عنصر توانایی فوقالعادهای دارند. روح عنصر نایابی است که بیشترین قدرت و تاثیر بسیار بدی بر استفاده کننده دارد. پس از استفاده از روح مورویها افسرده و خشمگین میشوند. یکی از دلایلی که آدریان بسیار مینوشد و سیگار میکشد، استفاده از این نیرو است. به نظر میرسد الکل از استفاده مورویها از نیروهای جادوییشان جلوگیری میکند. بنابراین اگر آدریان پیوسته نوشیدنی الکلی بنوشد، امکان دارد افسرده نشود. همچنین مانند مورد لیزا، قرصهای ضد افسردگی و داروها تاثیرات عنصر روح را کاهش میدهد.
نیروی تلقین
هیچ اهمیتی ندارد که مورویها در کدام عنصر تخصص دارند، آنها میتوانند از نیروی تلقینشان استفاده کنند. هنگامی که مورویها از این نیرو بهره میگیرند، میتوانند رفتار یا گفتار یک شخص را به دلخواهشان تغییر داده و یا روی آن تاثیر داشته باشند. دانشآموزان در سنت ولادیمیر یاد میگیرند که زیاد از این نیرو استفاده نکنند و معمولاً استفاده از این نیرو بر روی دامپیرها بسیار سخت است. شاید ایوری (۳۷) ماهرترین فرد در استفاده از نیروی تلقین در این سری کتابها باشد، اما لیزا نیز در استفاده از این نیرو قدرتمند است. به دلایلی به نظر میرسد مورویهایی که در استفاده از عنصر روح تخصص دارند، بهتر و موثرتر میتوانند از نیروی تلقین بهره بگیرند. همچنین دارندگان نیروی روح میتوانند از این نیرو در سطح بالاتری استفاده کنند، با تغییر فکر قربانیانشان به آن چیزی که میخواهند قربانیان ببینند، در صورتی که واقعیت چیز دیگری است. برای نمونه در «بوسهی سایه»، لیزا از نیروی تلقین برای باوراندن این نکته به جس (۳۸) که در پوشش عنکبوتها قرار دارد، استفاده میکند.
خنجرهای نقرهای
هر چند خنجرهای نقرهای ابزاری است که تنها توسط نگهبانان استفاده میشود، یکی از جادوهای مورویها است که آنها را بسیار موثر نشان میدهد. خنجرهای نقرهای توسط چهار موروی گوناگون و هر کدام از خنجرها از چهار عنصر مختلف ساخته و با جادو طلسم شده است و برای استریگویها مرگبار است. یک خراش خنجرهای نقرهای روی بدن دامپیرها تنها یک خراش است اما اگر این خراش روی بدن استریگویها ایجاد شود، تاثیر بسیاری بیشتر خواهد داشت. خنجرهای نقرهای هنگام دانشآموختگی به نگهبانان داده میشود و به خاطر جادو به آنها القا شده که زندگیشان به این خنجرها وابسته است.
حرزها یا طلسمهای دافعه
در جاهایی مانند سنت ولادیمیر و تالار سلطنتی، که مورویها آزادانه و بدون محافظت همیشگی یک نگهبان قدم میزنند، وجود حرزها یا طلسمهای دافعه ضروری و واجب است. طلسمهای دافعه حلقههای جادویی هستند که توسط مورویها و با استفاده از چهار عنصر ساخته شده و میتوانند جلوی استریگویها بگیرند، به این دلیل که این جادو از زندگی ساخته شده و استریگویها فاقد آن هستند. با این وجود طلسمهای دافعه در طول زمان تاثیر خود را از دست میدهند و بنابراین دوباره باید قالبگیری و از نو ساخته شوند. همچنین مانند مورد کتاب «سرمازدگی» میتوانند توسط خنجرهای نقرهای شکسته و نابود شوند.
بخشی از کتاب
سرم را کج کردم و موهایم را به عقب فرستادم، گردنم برهنه بود. تردید و بیمیلیش را دیدم، اما منظرهی گردنم و چیزی که عرضه میکرد، بسیار خواستنی بود. گرسنگی حالت صورتش را دگرگون کرد، لبهایش اندکی از هم جدا و دندانهای نیشش که معمولن در دورهی زندگی با انسانها پنهان بودند، نمایان شدند. آن نیشها با دیگر اجزای صورتش تفاوت غریبی داشت. با چهرهی زیبا و موهای طلایی روشنش، بیشتر شبیه یک فرشته به چشم میآمد تا یک خونآشام.
پینوشتها: